گروه : گزارش
اشاره-شانزهم آذر روز دانشجو است. روزی که دانشجویان این سرزمین توان و تاثیر خود را در تغییر وضعیت اجتماعی و سیاسی نشان دادند. اما آیا دانشجویان امروز هم چنان توانی دارند؟! اصلا دانشجویان امروز در چه درکی از خود و جامعه قرار دارند؟ به بهانه سوالهایی از این دست از ده نفر دانشجو خواستهایم که درباره عبارت«دانشجو» بنویسند. پاسخ هایشان خواندنی است. نام تعدادی از دانشجویان به خواسته خودشان به صورت اختصار آمدهاست. 1-احساناله محمدرضایی-دانشجوی دکترای رشته اقتصاد ما بچه های مجمع بودیم. اساساً هرکسی که نمی خواست آن طرفی باشد میآمد به مجمع! برای همین مثل آن وریها یک دست نبودیم. از برانداز داشتیم تا منتقد و اصلاحگر! آن وریها همه چیز داشتند و ما هیچ چیز! ما هم فقط خدا را داشتیم و همدیگر را! مجمع علمی بود و فرهنگی- هنری! حق فعالیت سیاسی را نداشت... حتی برای ما اقتصادیها که رشتهمان برادر سیاست است! شاکی که میشدیم میگفتند مجمع جای فعالیت سیاسی نیست! بروید سرجایش فعالیت سیاسی کنید! می گفتیم میدانیم! محلش انجمن اسلامی است! مجوز انجمن اسلامی لطفا! میگفتند به صلاح نیست! اصلاً دانشجو را چه به فعالیت سیاسی! دانشجو باید دانش جو باشد! نه سیاست جو! اگر سیاست جو هستید تشریف ببرید به جایی که سیاست ارائه میدهند نه دانش... و من بعد از سیزده سال دانشجوئی هنوز نمیدانم کجا میشود سیاست جست! کجا میشود حقیقت جست! از ما که گذشت اما امیدمان به دانشجویان امروز است... امید؟ دانشجوی امروز؟ هست؟ نیست! به کسی که گوئی کافور سیاسی خورده امیدی نیست. 2-نگین باهر-دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق من مدتها بعد از فوت پدرم شرایط روحی مساعدی برای در کلاس نشستن نداشتم و چند سال ارشد را عقب انداختم. در تمام این مدت به شدت دلتنگ دانشگاه شدم و بینهایت دلم برای درس خواندن تنگشد. بعد از آن چند سال به خاطر وقفهای که افتاده بود و شرایط به هم ریخته ذهنی دانشگاه آزاد قبول شدم و فقط دلم یک محیط آکادمیک میخواست برای درس خواندن. تصور خودم این بود که مهم نیست کجا درس میخوانم. من ذاتاً درسخوان هستم و دانشگاه به نظرم واقعا محیطی برای درس خواندن و تحقیق و پیشرفت آکادمیک است. شاید چیزی که میگویم به نظر فقط منحصر به دانشگاه آزاد بیاید، اما نه. تجربه هردو را دارم. دانشجوهای شبیه من را که فقط درس میخوانند؛ دانشگاه، اساتید و شرایط و امکانات دانشگاه مثل ساعات کار خیلی محدود کتابخونه، سالن مطالعه و... به سمتی سوق میدهد که انگار کسی مدام به ما میگوید دانشجو که درس نمیخواند، شما که بچه نیستید... و این واقعا برایم آزار دهنده است. 3-مرضیه خلیلی-دانشجوی انصرافی کشاورزی و دانشجوی فعلی تئاتر به نظرم دانشجو کسی است که چیزی جز علم ندارد. نفسکشیدن دانشجو وابسته به فکر او است یعنی مرگ یک دانشجو زمانی رقم میخورد که نتواند فکر کند. همیشه در اتفاقات مهم فرهنگی یا سیاسی که در جامعه پیشآمده؛ اگر مردم با مشت جنگیدند یا نیروهای نظامی با تفنگ؛ دانشجو با فکرش جنگیده. به نظرم چیزی که کلمه دانشجو را تقدس میبخشد و شخصیت دانشجو را گرامی میکند در واقع همین علم و قدرت تفکر است. هرچند معتقدم که با این تعریف اکثر دانشجوهای امروز مرده به حساب میآیند. 4-علی اکبری- دانشجوی کارشناسی مکانیک هنوز هم بعد گذشت چند سال فکر میکنم برای تحصیل صرف به دانشگاه نیامدهام و این تحصیل باید مقدمه کار باشد. آنوقت میشود گفت که دانشجوی موفقی بودهام. یعنی به نظرم دانشجو وقتی مفید است که بتواند دانشی را که به دست آورده در جامعه پیاده کند اما هنوز فارغالتحصیل نشده نگران این هستم که چهارسال درس خواندن را نتوانم در کار مفیدی در جامعه پیاده کنم. 5-ح.م –دانشجوی پزشکی عمومی من هیچوقت نتوانستم دانشجوی خوبی باشم. چون هیچوقت آنچه که خودم خواستم نبودم. با علاقه به رشته انسانی مجبور شدم پزشکی بخوانم و برای پزشک شدن باید مدام و مدام با بقیه در کلنجار باشم یعنی رقابت کنم، نخوابم، در فعالیتهای دانشجویی شرکت نکنم و... فعلا نمیدانم دانشجو چیست! 6-مائده- دانشجوی کارشناسی پژوهشگری علوم اجتماعی من به امید بالا رفتن از دیوار سفارت دانشجو شدم! نه که از دیوار سفارت بالا بروم منظورم حرکتهایی از این دست بود. یعنی منظورم این است که دوران مدرسه وقتی میدیدم که دانشجویان چه کارها که کردهاند با خودم میگفتم خب میشود به مملکت با دانشجو بودن کمک کرد. اما وقتی وارد دانشگاه شدم از چند جهت به بنبست خوردم. اولا این که اساتید معتقد بودند کسی که رشته علوم اجتماعی میخواند عملا نباید بازار کاری برای خود متصور باشد و اینطور ذوق ما را کور میکردند. دوما بیشتر از نصف دانشجویان همکلاسیام از سر ناچاری این رشته را انتخاب کردهبودند و چندان مثل من مایل نبودند از دیوار دردهای جامعه بالا بروند. خلاصه که دانشجویی سرخوردهام که هنوز نتوانسته درسهایش را پاس کند. 7-سویل.ر - دانشجوی کارشناسی مدیریت بیمه چون حقیقت را خواستهاید میگویم دانشگاه برای من بیشتر جنبه سرگرمی دارد. یعنی فضایی است که بتوانم چندساعتی با دوستانم دور هم باشیم و وقت بگذرانیم. نمیگویم که درس نمیخوانیم ولی خب برایم چندان اولویت ندارد. بیشتر هدفم در جمع بودن است. 8-م. ملک محمدزاده- کارشناس ارشد ادبیات الان که از پایاننامهام دفاع کردهام و دارم کارهای فارغالتحصیلی را انجام میدهم حس دوگانهای نسبت به دانشجویی که بودم و فضای دانشگاه دارم. یعنی هم دلم میخواهد دوباره در مقطع بالاتری دانشجو شوم و هم دلم نمیخواهد دوباره به روند فرسایشی دانشگاه بازگردم. در حقیقت به دلیل این که هیچ نوآوری در فضای دانشگاه نبود و من همان درسهایی را میخواندم که چهل سال پیش تدریس میشد هیچ علاقهای به بازگشت ندارم. ولی همچنان برای نفس کشیدن در کسوت دانشجویی دل تنگم. 9-سعید فریدزاده- دانشجوی کارشناسی ریاضی به نظرم زیاد لازم نیست خودتان را خسته کنید. در اینستاگرام هشتگ دانشجو را وارد کنید تا ببینید مفهوم دانشجو در روزگار ما چیست. 10-محمدمهدی-س دانشجوی کارشناسی برق قدرت من از دانشجویی که هستم راضیام. یعنی تمام کارهایی که در نظر دارم انجام میدهم. در فعالیتهای کانونهای دانشگاه شرکت میکنم. با دوستانم دورهمیهایی دارم. یعنی هم درس میخوانم و هم از فضای کنارش برای تفریح استفاده میکنم. بیشتر از این هم مسئولتی روی دوشم احساس نمیکنم.
https://hamnava.ir/News/Code/11693
0 دیدگاه تایید شده