گروه : اجتماعی
رسم وسطبازی
روزنامه سرخاب:
این روزها که هرچیزی - حتی یک لبخند ساده هم - سیاسی شده و ممکن است شما در حال خوشی باشید و یکی یقهتان را بگیرد و بگوید آقا چرا میخندی و محکوم شوی و مجبور شوی دیگر لبخند هم نزنی؛ قشر معمولی این جامعه که اعتقاد به انقلاب دارد اما چندان هم از اوضاع راضی نیست، مانده است که چه کار کند. قید انقلاب و جمهوری اسلامی را بزند و هیزم بر روی آتش بگذارد یا چشمش را به روی تمام نابهسامانیهای جامعه ببندد و برایش اصلاً مهم نباشد که چه در جامعه میگذرد. اگر همصدا با نابخردانی شود که معلوم نیست دردشان چیست و چه میخواهند و میگویند یا با ما و براندازی یا بر ما و محکوم به حذف و یا آنها که حتی اعتراض سادۀ مردم را برنمیتابند. این قشر مظلوم که از هر دو طرف فحش میشنوند گویا باید حتی نسبتبه آنچه در پیرامونشان میگذرد از انسان غارنشین هم بیتفاوتتر باشند و چنان در گوشهای خاموش بنشینند که انگار به دنیا هم هنوز نیامدهاند. چراکه هر حرفی بزنند محکومند. خلاصه که روزگار غریبی است نازنین.
در تمییز وسطبازی مردم عادی و وسطبازی نان به نرخ روزها هم باید حرف زد. مردم عادی که مات و مبهوت در این اوضاع ماندهاند با آنها که ظاهراً مقید به اسلام و انقلابیاند و باطناً چنانند که منافق و کومله و برانداز و تجزیهطلب باید در پیشگاه این بزرگواران سر خم کنند. گویا اینها رسم وسطبازی را بهتر از مردم عادی بلدند.
سخن دیگر اینکه وسطبازی مردم عادی، به معنای بیطرفی نیست. این مردم ممکن است از وسط شلوغیها بگذرند و حتی دشنامی بشنوند و کتک بخورند اما شعار ندهند، دلشان صادقانه برای کشورشان، دینشان و آرزوهای بربادرفتهشان بسوزد و به قول شاعر مدام در خاطر خود تکرار کنند که دلم میسوزد و کاری ز دستم برنمیآید. اینها همین مردم معمولیاند که ازقضا تعدادشان هم کم نیست. حداقل اگر نسل جدید هم چهرۀ اعتراض به خود گرفته باشد، نسل انقلاب و یک دو نسل پساانقلاب از جنس همین مردمند.
نادر ابراهیمی در جایی از کتاب ابوالمشاغل دربارۀ روزگار پساانقلاب مینویسد:
«اینکه اینجا، جای آنها بود، خانۀ آنها بود، زادگاه و وطن آنها بود، عشق و امید و فردای آنها بود، مجموع رؤیاها و آرزوهای آنها بود. اینجا، خاک آنها، باغ آنها، کویر آنها، آسمان آنها، دریای آنها، گورستان آنها، شهادتگاه آنها، مقبرۀ نزدیکان آنها، دماوند آنها، خلیج فارس آنها، مازندران آنها، اصفهان آنها، و همهچیز آنها بود...
من این گروه را خیلی خوب میفهمم و رنجها و غصهها و رؤیاهایشان را خیلی خوب حس میکنم.»
این مردم حتی اگر در فراز و نشیب روزگار دچار اشتباه هم شده باشند و گاه فریب خورده باشند، اما هنوز عشق به میهن در وجودشان جاری است، هنوز هم اگر کسی به مرزهای ایران تعرض کند، همین مردم عادی و معمولی شهید میشوند، همین مردم عادی هوای کشور خود را دارند، همین مردم عادی در برابر دشمنان داخلی و بیرونی سینه سپر میکنند و در آخر همین مردم معمولی فراموش میشوند.
حال این مردم معمولی با وجود فراموش شدن در چرخۀ سیاسی و بیمهریهای فراوان، هنوز وفادار به این خاک و اسلام و انقلابند. هنوز برای اهل بیت (ع) اشک میریزند و هنوز خیرخواه ایران اسلامیاند.
همین مردم معمولی که وفادار بودند و جفا دیدند. فداکار بودند و خطا دیدند. باید پرسید چه کسی به فکر این مردم است؟ جایگاه این مردم کجاست؟ آیا کسی بوده که صدای این مردم را بشنود؟ این مردم که چیزی جز مختصری آسایش و رفاه نخواستهاند و همین حداقلها را نداشتهاند. از دردهای بسیار این مردم باید سخن گفت و باید به این مردم فرصت سخن گفتن داد. مردمی که رسم حیا را خوب بلدند، مردمی که به قول مانایاد سیمین دانشور رخت چرکشان را در حیاط همسایه نمیشویند. مردمی که با وجود تمام تفاوتها باید آنها را پذیرفت و به آنها میدان داد. این مردم از قشر تجزیهطلب دلاری نیستند، از جنس جنبش به بیراههرفتۀ فمینیستی نیستند. از جنس هیجان نیستند. میتوان با این مردم سخن گفت. این مردم با وجود تمام تمام اختلاف سلیقههایی که در یک جامعه وجود دارد، ایران را و اسلام را دوست دارند.
سخن آخر اینکه در آشوب روزگار، نه دشمنان ایران و نه منافقان نان به نرخ روزخور بلکه همین مردم معمولی که دوست و دشمن به آنها به بهانۀ وسطبازی میتازند، رسم بازی را در این روزگار از هرکسی بهتر میدانند. از آشوبهای بسیار سربلند بیرون آمدهاند و از این آشوب هم سربلند بیرون میآیند و در این امتحان نمرۀ خوبی میگیرند.
به افتخار مردم عادی وسطباز.
https://hamnava.ir/News/Code/6044780
0 دیدگاه تایید شده