همنوا / پری اشتری: همیشه هنگام نوشتن یادداشت برای کتابهایی که دوستشان دارم، میترسم از اینکه مخاطبم خیال کند قصد دارم از یک کتاب، شاهکار بسازم و به او القا کنم که تمام کتابهایی که تا امروز خواندهاید را یک طرف بگذارید و این کتاب را یک طرف. اما در واقع نه قصد این را دارم و نه توان القای چنین ذهنیتی در من هست. من دربارهی "هیاهوی سایهها" مینویسم چرا که مثل تمام کتابهای جهان، حاصل سالها کنار آمدن با خورهایست که فکر را دائم میجود، حاصل رنج بسیار و توانایی دستهبندی افکار مشوش و ریختنشان در قالب کلمات که گاه لطیف، گاه خشن و گاه غمگیناند.
هیاهوی سایهها، مردیست که کولهبار نامرئی کلمات خسته و دلتنگ را روی شانه گذاشته و از داستانی به داستان دیگر با خود میبرد. مردی با تمام روزمرگیها و پر از گفتگوهایی که در گِردی موزون جمجمه میمانند و شاید هرگز بر زبان جاری نمیشوند. هیاهوی سایهها، سایهی مردیست که همسر است، فرزند است، پدر است و بیشتر از همه یک مرد است. با تمام تعاریف موجود، با تمام مردانگی، خستگی، کلافگی، شوخطبعی و با تمام نیازهایش، که گرچه در هر داستان شخصیتی تازه به خود میگیرد اما دغدغههای مشترک، او را به همان مسیر روزمرگی، کار، غم نان، خانواده، گرفتاری، عشقهای ناکام و .... میکشاند.
در میان همین رفتنها و آمدنها در دل شبانهروز تکراری و پرتلاطم است که جملات شکل میبندند و خواننده بیچون و چرا و لفافه، نویسنده را در خلال کلمات میبیند که شاید شبیه هیچکدام از مردان قصههایش نیست.
«آدمهای احساساتی کلاهشان پس معرکه است، همیشه چند قدم از خودشان عقبند.»
هیاهوی سایهها، هیاهوی بیصدای جامعه و دردسرهای زندگی مدرن است، جامعهای که هر انسان هر روز، نه خودش، بلکه سایهای از خویشتن را به دل شهر میزند، جامعهای که در آن شمایلی از تنها و ذهنها در تکاپوی زنده ماندن هستند. سایههایی که نمیبینند، نمیشنوند، میروند، عبور میکنند. سایهها پرهیبی ناموزون، کوتاهتر، بلندتر، پررنگتر یا کمرنگتر از انسانهایی هستند که روانشان در خلسهی گذشته و جنگ فردا، سوراخ سوراخ شده است. اما جسم این سایه کجاست؟ جایی پس پشت همین صفحاتی که کلمات بر آن زندگی را میرقصند.
"هیاهوی سایهها" آینه است که آدمهای پشت جیوهاش نه شباهتی با مخاطب دارند و نه کارهایش را عیناً تکرار میکنند اما چنان صمیمی و آشنا دلتنگاند، چنان آشنا روزمرگی را قی میکنند که گویی خود من، تو و او هستند.
نویسنده در ابتدای کتاب نوشته : «درختها مرا خواهند بخشید به خاطر این همه دلتنگی که بر لایه لایهی جانشان باال آوردهام» و من مینویسم: مخاطب لذت خواهد برد از اینکه واژهها لایه لایهی جانشان را ورق خواهد زد و روی دیگر آینه را در میان صفحات خواهد دید که خیلی چیزها در دل دارد از همه مهمتر خویشتن را.
https://hamnava.ir/News/Code/6805983
0 دیدگاه تایید شده