گروه : گزارش

از خیابان ارتش تبریز و از میان صدای بوق و ازدحام اتومبیلهایی که با پر شدن یا بهجان نخریدن دنگوفنگ پارکینگها، در خیابان دنبال جاپارک هستند یا بیتوجه به همهی رسوم اجتماعی و شهروندی دوبله نگه داشته و مانع تردد هستند، وارد کرهنیخانه میشوید. منظرهی اینجا، فارغ از قیمتها خوشایندتر است. انواع میوههای فصل، صیفیجات و سبزیهای ردیف و تر و تمیز کنار هم نشستهاند و همراه با صدای ویژه و متنوع فروشندگان، رهگذران را بهخود میخوانند، بگذریم از اینکه در صورت خرید، این ویترین خوشنقشونگار، اغلب سرجای خودش میماند و دست فروشنده از جایی نامعلوم کیسهی مشتری را میبندد. از چند حجره که عبور کردید، از بغل مسجد سمت چپتان کوچهی قدیمی و بیسروصدای کرباسی با خانههایی که هنوز رنگ و لعاب امروزی بهخود نگرفتهاند، پشت یک برزنت که نقش محافظت از سرما را دارد جاخوش کرده. کمی پیشتر که بروید میتوانید عنوان موزهی «صدا» را بر سر در خانهای قدیمی معروف به خانهی امیرپرویز ببینید و وارد دنیایی شوید که حسین ساجدی آنها را با تلاشی حدوداً ۴۰ ساله گرد آورده است. موزهای که اولین موزهی کشور در زمینهی موسیقی و اولین موزهی تخصصی در سطح استان است و فقط جایی برای تماشا نیست و اهداف پژوهشی و آموزشی در دل خود دارد و پتانسیل این را داشت که در جایی وسیعتر، میزبان علاقمندان خود باشد. با حسین ساجدی -که پیشتر او را در کسوت آموزگار موسیقی، پژوهشگر و نویسندهی دو کتاب در بخش موسیقی و بهویژه موسس و مدیر خانهی موسیقی تبریز میشناختیم که در زمان مسوولیتش در آن تشکل در نیمهی دوم دههی ۸۰، بیش از ۴۰ جشنواره، همایش، یادبود و کنسرت پژوهشی که هر کدام برگ زرینی در حوزهی موسیقی این شهر بهشمار میآید را برگزار کرده- همصحبت شدیم تا از این موزه بیشتر بشنویم. هرچند صدای مشکلات و محدویتها گاهی از نوای قدمت سازها و ادوات پرطنینتر بود، اما بهخواستهی خود ایشان و طبع امیدوار و بلندشان، نشر دلنوازیها را به دلخراشیها ترجیح دادیم تا شاید وقتی دیگر... جناب ساجدی موسیقی در زندگی شما از کی آغاز شد و فکر موزهداری از کجا به سراغتان آمد؟ من متولد ۴۱ هستم و از ایام نوجوانی با شنیدن آثار فرهنگ شریف، شهناز و لطفالله مجد به تار علاقه پیدا کردم. سال ۶۳ با استاد داوود آزاد، آموختن تار را آغاز کردم و بعدها با استاد هوشنگ ظریف و پیرنیاکان هم کار کردم و از سال ۶۷ وارد عرصهی آموزش شدم و از آموزشگاه فارابی و صبا تدریس را آغاز نمودم. از همان موقع هم نسبت به جمعآوری ادوات صوتی و موسیقی اقدام کردم و در سال 67 سازهای استاد غلامحسین بیگجهخانی را از خانوادهی محترم آن هنرمند جهت راهاندازی موزه خریداری کردم و این کار، زمینهی علاقهی راهاندازی موزه را در من دوچندان کرد. از سال ۸۴ سعی کردهام برای موزهداری مجوز بگیرم. مکاتبههای زیادی انجام دادهام. شش دوره و بعد از بررسیهای کارشناسانه و طی مراحل دیگر، پروانهی مجموعهداری از سازمان میراث فرهنگی کشور دریافت کردهام. از سال ۹۰ به اینور و تقریباً بهمدت هفت سال در بخش تالار موسیقی موزهی قاجار و عمارت شهرداری، مجموعهی ذکر شده را به نمایش گذاشتهام و بعد از تلاشی ۱۳ ساله بالاخره این مجموعه در چهار اردیبهشت ۹۷ توسط رئیسجمهور افتتاح شده و در معرض دید عموم گذارده شده است. چه شد که عنوان صدا را برای این موزه انتخاب کردید؟ آنچه که مسلم است موسیقی و ادوات صوتی و دیگر مقولههای در ارتباط با صوت، همگی زیرمجموعهی صدا هستند. دوست داشتم یک کار جامع انجام گیرد و آئینها هم در این جریان فرهنگی به جایگاه ویژهی خود راه پیدا کنند. مثلاً توجه داشته باشید به کوبهی دربهای قدیمی. کوبهها از ادوات موسیقی نیستند، اما صدای آنها در فرهنگ ما جایگاه ویژهای دارند و در دلشان حکایتی نهفته است. وقتی کوبهی در نواخته میشده، احوالات اعضای خانه در سایهی این صدا عوض میشده. مهمانی میآمده، خواستگاری پشت در بوده که نوید یک اتفاق مبارک را داشته. یا مثلاً صدای زنگولهای که به گردن حیوانات بسته میشده و آمدن گله یا کاروانی که نشانگر حرکت و زندگیست را خبر میداده. زنگ زورخانهها یا کلی اتفاقات از این دست که میتوانند در حوزهی مسائل مربوط به فرهنگ ما قرار گیرند و معرف آئینهای ما باشند که غالباً یا از بین رفتهاند و یا در حال فراموش شدن هستند. بهطور مثال در آئین تکمگردانی که مختص همین آذربایجان خودمان و ایام پیش از نوروز هم هست، ما شاهد هستیم که تکمچی با آهنگ و کلام معنائیاش، پیامآور یک حرکت بزرگ است و حکایت از تغییر فصل و آمدن زندگی جدید دارد که من خواستهام اِلِمانهای این آئین، یعنی سر بز نر و رنگ قرمز لباس و آئینههایش که هر کدام نمادی پرمفهوم هستند، در این موزه باشند تا نسل امروزی، عظمت فرهنگ این سرزمین را درک کند. شک نداشته باشید جمعآوری سازها و ادوات صوتی در شناسایی و شناساندن پیوندهای قومی و مناسبتهای فرهنگی نقش موثری دارند که متأسفانه بهعلت کمبود جا هنوز نتوانستهام این برنامهها را بهطور کامل پیاده کنم و در معرض دید عموم بگذارم. میشود گفت من فقط ۷۰ درصد مجموعهام را چیدهام و برای بقیه نیاز به فضای بیشتری دارم.
حتماً جمعآوری اینها کلی زمان برده و هزینه در برداشته. از سختیهای این کار برایمان بگویید. بله، کار بسیار پر زحمتیست. شهر به شهر گشتهام. سفارش دادهام و برایم تهیه کرده و آوردهاند و تکتکشان را هم خریداری کردهام و هدیه نبودهاند. در این مجموعه سازهای منحصربهفردی وجود دارند که بهلحاظ مادی و معنوی بسیار باارزشند. مثل سازهای استاد بیگجهخانی که ساز جعفر و فرجالله هستند که دومی قدمتی ۱۵۰ ساله دارد. ساز ملکم اصفهانی، ساز حاجآقا و ساز شاهرخ که انواع مختلفی دارد، ادوات صوتی ملل دیگر و سازهای مناطق مختلف ایران که گردآوریشان بسیار پر زحمت و هزینهبر بوده است. موزه شامل چه بخشهایی میشود؟ دستهبندی شما بر چه اساسی بوده؟ در بخش ابتدایی موزه، ادوات صوتی را داریم که شامل رادیوهای نفتی و لامپی، گرامافونهای مبله، شیپوری، جعبهای و رومیزی، صفحههای موسیقی، دستگاههای نمایش اسلاید، آپارات، دستگاه ریل، تلویزیونهای سیاه و سفید و ضبطصوتهای قدیمی هستند که تعدادشان بالغ بر ۵۰ دستگاه است که در بینشان رادیو با مارک مارکونی که قدیمیترین نوع رادیوست و اولین تلویزیون وارد شده به ایران که گروندیک آلمان و سهکاره هست هم موجود هستند. در همین مجموعه چراغ زنگولهدار هم داریم که چراغ شام غریبان عصر عاشوراست و در دورهی قاجار در شهر تبریز جلوی هیئتهای عزاداری، محله به محله و حسینیه به حسینیه میگشته و این رویداد فرهنگی و مذهبی را اطلاعرسانی میکرده. نمونههایی از زیورآلات صدادار، گوشوارهها، گردنبندها و لباسهایی که بهوسیلهی عاج، صدف و سکه تزئین شدهاند هم در این مجموعه جا گرفتهاند. بخش دوم که حدوداً ۷۰ ساز هستند، شامل سازهای زهی مضرابیاند. در بخش بعدی سازهای بادی قرار دارند که تعدادی از آنها بسیار کمیاب هستند از جمله طوبی باس که ساخت انگلستان است و در آن از نقره استفاده شده و همینطور بالابانهای علیحسین و نیانبانی مربوط به بوشهر که قدمتی بالایی دارد. تعداد سازهای بادی بالای ۷۰ ساز هستند و سازهای محلی و بینالمللی متنوعی در بینشان دیده میشود. در بخش بعدی سازهای زهی آرشهای را داریم که تعدادشان 50 به بالاست و در بینشان ساز «آیهو» را داریم که متعلق به جنوبشق آسیاست و سر و شکلی مثل کمانچه دارد. در بخش بعدی سازهای کوبهای را داریم که نقارههای امامزادهها، کاسورهها، ضرب زورخانهها و معرکهگیرها، دهل و دمام هم در این قسمت گنجانده شده. همینطور سازهایی که با استفاده از دانهی میوهها ساخته شدهاند. در ادامه تلفنهای اتصال از مرکز را جا دادهایم و سازهای کلاویهدار را. دو تالار مخصوص هم برای استاد بیگجهخانی و دکتر احد بهجت اختصاص دادهایم. افکتها هم بهصورت مجزا چیده شدهاند و شامل ادواتی هستند که صدای دریا، طوفان، باران و فایتون را تولید میکنند. به اینها اضافه کنید سازهای منحصربهفردی مثل ساز «شاخوشانه» که برای اطلاعرسانی استفاده میشده، «ماهوش» که برای اعلام سحری و افطار مورد استفاده قرار میگرفته، «دبدبه» که یک ساز تشریفاتی بوده و آمدن یک شخصیت مهم را اطلاعرسانی میکرده، ساز عجیبی بهاسم «گنبد سرخ» که از جنس مس ساخته شده، به شتر بسته میشده و در جنگها برای تهییج سربازان مورد استفاده قرار میگرفته، «دو نون» که در آئین طلب و امنیت روزی در مراسم سالیانهی کشاورزان بهکار میرفته است. سازها به لحاظ اقلیمی به چند دسته تقسیم میشوند؟ سازهای این مجموعه بهلحاظ جغرافیایی در سه دستهی ملی، بومی و جهانی قرار میگیرند. اگر بخواهیم همهی سازهای جهان را به لحاظ منطقهای نمایش دهیم، شاید موزهای به اندازهی شهر تبریز هم جا کم داشته باشد و ما سعی کردهایم سازهای شاخص را جمعآوری کنیم و موفق هم بودهایم. چرا که تقریباً همهی سازهای ملی، بومی و سازهای مناطق مختلف ایران مثل کردستان، خراسان، بوشهر، هرمزگان و بلوچستان در این مجموعه قرار دارد. علاوه بر این تفاوتها ویژگی مشترکی هم بین سازها بوده؟ صد البته. ما با کشورهای همجوارمان اشتراکات بسیاری داریم. مثلاً ساز «رباب» با افغانها، تار آذربایجانی و «قوپوز» با جمهوری آذربایجان، «باغلاما» با ترکیه، «عود» و «قانون» با اعراب. ضمن اینکه بسیاری از سازها مثل همان «آیهو» که صحبتش شد قرابت بسیاری با کمانچهی خودمان دارد. به شکل کلیتر با تماشای همهی این سازها و هر سازی که در دنیا موجود است به یک حقیقت و شگفتی بزرگ پی میبرید و آن اینکه همهی سازها علیرغم تفاوتهای ریز و درشتشان، وحدتی دارند. جعبهی صدای تار بهشکل قلب است ولی مکانیزم یکسانی با گیتاری دارد که کیلومترها آنسوتر ساخته شده و شاید سازندهی هیچکدام از ساز دیگری اطلاعاتی نداشته است. سازهای بادی با وجود تنوع بسیار، همه استوانهای شکل هستند و ساختار واحدی دارند. اینها نشان میدهد موسیقی، زبان و الفبای واحدی دارد. موسیقی برگرفته از سرشت بشر و هنر همزاد بشر و زبان مشترک ملل جهان است. همین است که باید جدی گرفته شود و به آن اهمیت ویژه داده شود. تهاجم فرهنگی خیلی راحت از طریق خلاءهای موجود در موسیقی خودمان و بیتوجهی به آن ایجاد میشود. موسیقی و هنر در این منطقه، همیشه تعالیبخش، معناگرا و اندیشهمحور بوده و بیشتر در جهت ناخت حضرت حق و عرفان کاربرد داشته است. بعدها با آمیختگیاش با ادبیات، ارتقاء پیدا کرده و کلام بزرگانی مثل مولانا، حافظ و سعدی با آن همآواز شده و انطباق پیدا کرده. مولانا در ستایش عظمت این هنر آسمانی میفرماید: «نالهی سرنا و تهدید دهل/ چیزکی ماند بدان ناقور کل... پس حکیمان گفتهاند این لحنها/ از دوار چرخ بگرفتیم ما... بانگ گردشهای چرخست این که حلق/ میسرایندش به طنبور و به حلق... ما همه اجزای آدم بودهایم/ در بهشت آن لحنها بشنودهایم...» پس موسیقی در نهاد و فطرت آدمیزاد است و اگر موسیقی خودمان که وصل به عالم بالاست نادیده گرفته شود، برای بسط و رشدش بسترسازی صورت نگیرد، جایش را چیزی میگیرد که امروز شاهدش هستیم. موسیقی شیطانپرستی و ضد فرهنگی و ضد اخلاقی و موسیقی مصرفی و امثالهم. همچنانکه آئینهای بومی و ملی ما هم نادیده گرفته شده و میبینیم که ولنتاین جایش را گرفته. درخت کریسمس و بابانوئل جایش را گرفته که بعضاً آمار خریدش توسط مسلمانها از خود مسیحیهای کشورمان بیشتر است. موسیقی تیغ دو دم است. اهلش با آن جراحی میکند و سلامتی میبخشد، ترمیم میکند و صیقل میدهد و نااهلش با آن خون میریزد. گلایهای هم داشتید از خود خانواده و اهالی موسیقی که متولیان کنسرتهای متعدد هستند. من اقتصاد هنر را نفی نمیکنم. اتفاقاً اقتصاد باید باشد تا هنرمند سرپا بماند و هنرش را ترویج دهد. اما با پیشی گرفتنش از فرهنگ و آسیب رساندنش به موسیقی مناطق موافق نیستم. در حال حاضر موسیقی عاشیقی یا ایرانی ما چقدر در بین مردم جایگاه دارد؟ خیلی از جاها، موسیقی ملی و بومی در حال پسروی و افول است. افکار سودجویانه و منافع مادی پنج شش نفر که متأسفانه بیشترشان در امورات موسیقی این شهر هم تصمیمگیر و صاحب مسؤولیت هستند، امان موسیقیهای اصیل را بریده. وضعیت موجود موسیقی مصرفی، اجازهی چندان فعالیت فاخری در عرصهی موسیقی را به هنرمندان تأثیرگذار در این شهر نمیدهد. موسیقی مصرفی بیسروته که با بیلبوردهای آنچنانی در این شهر تبلیغ میشوند به کجا بند هستند؟ بعضیهایشان، هم کلام و آهنگ ارزشمندی ندارند و هم از سازهای غیرایرانی در سازبندی ارکسترشان استفاده میشود و هیچ بار فرهنگی در راستای فرهنگسازی ندارند. متأسفانه در موسیقی کشور، هنرمندان ارزشمند با چنین شرایط غمانگیزی مواجهند و صد افسوس که این اتفاقات، هیچ آوردهای برای روح و ذائقهی مردم ما ندارند. در این ۱۰ ماه چقدر بازدید داشتهاید و چه تجربههایی بهدست آوردهاید؟ حدوداً ۴ الی ۵هزار بازدید بهصورت فروش بلیط به قیمت مصوب، کمبها و رایگان داشتهایم که در تعطیلات و تابستان تعداد بازدید بیشتر بوده. از مدارس و دانشگاهها آمدهاند و مورد استقبال نسل جوان قرار گرفته. اتفاق جالبی که در بازدیدها شاهد آن بودهام این بوده که بیشتر نوجوانان بازدیدکننده هیچگونه اطلاعاتی از عظمت موسیقی کشورمان نداشتهاند، اما بعد از بازدید، علاقمند به آموزش سازهای بومی و ملی شدهاند و خواستهاند ثبتنام کنند و در این رشتهی هنری فعالیت هم داشته باشند. ظاهراً مجموعههای شما خیلی گستردهتر هستند و فعالیتهایتان در این موزه شامل موارد آموزشی و پژوهشی هم میشود. در موردشان توضیح میدهید؟ بله ما در آرشیو صوتیمان صدای اذان موذنها، مجموعههای صوتی قاریان، تعزیهخوانان، چاوشخوانان، پردهخوانان، منقبتخوانان، شبیهخوانان مناسبتهای ملی و مذهبی، آوازخوانهای قدیمی مثل اقبال و سید احمد خان و آثار ارزشمند دیگری را داریم. علاوه بر اینها در حوزهی مردمشناسی نمونههایی ارزشمند برای نمایش داریم. آرشیو عکس، نتهای دستنویس بزرگان موسیقی، پوستر را هم داریم. علاوه بر این قصد داریم مجموعهای از تاریخ شفاهی را هم داشته باشیم که در دست اقدام است و نیاز به امکاناتی در این زمینه داریم. در این مجموعه ۱۴ نشست تخصصی برگزار کردهایم که هر کدام اختصاص به یک ساز داشته و در مورد ساخت، تاریخ و امکانات و فلسفهی سازها بوده. کارگاههای سازسازی و مرمت سازها را هم صرفاً در جهت اشاعهی فرهنگ و هنر ملی و بومی و بدون چشمداشت مادی در اختیار هنرمند گرامی آقای حمید نسلیانی گذاشتهایم که محل مناسبی برای بهرهگیری هنری دانشجویان و علاقمندان موسیقیست. و کلام آخر؟ قصد گلهگذاری نداشتهام و ندارم. اما باید بگویم این سازها و این مجموعه اگرچه توسط من و به هزینهی شخصیام تهیه شده ولی در واقع متعلق به مردم و این شهر است. منتها نگهداری و مرمت آنها نیاز به توجه ویژه و هزینهی بالایی دارد که بعضاً از عهدهی توان من برنمیآید. سازها بعد از ۱۵۰ سال نیاز دارند تا در خلاء نگهداری شوند و اینها امکانات میخواهد. بسط و گسترش و شناساندن داشتههای این مجموعه، نیاز به همیاری دارد و من فقط یک نفرم و یک دست، صدا ندارد. متاسفانه شرایط حاکم بر موزهداری و مجموعهداری خصوصی بسیار نگران کننده است و بهنظرم مقررات و دیدگاههای موجود در این بخش ناکارآمد بوده است. بهطوریکه در موزهداری خصوصی، بنده با کمترین درآمد، کمترین نیروی انسانی، کمترین تبلیغات، کمترین ویترین نمایشی، نبود امکانات، محدودیت در مکان و با کمترین امنیت و پایینترین قیمت بلیط و بدون کمک مالی دولت، کلیهی هزینهها را شخصاً به دوش میکشم. ولی موزههای دولتی با چند برابر نیروی انسانی، امکانات، هزینه و سوبسید دولت، با درآمد به مراتب بیشتر و امنیت بهتر و اصولیتر، تبلیغات گسترده و در بهترین محلهای شهر اداره می شوند. در صورتیکه هر دو موزه، جایگاه یکسان در جامعه دارند و بیتوجهی به این یکسان بودن دور از عدالت و منطق است، ادامهی موزهداری را در آینده با مشکل جدی مواجه میکند. امیدوارم دستاندرکاران بخش موزهی استانی در این خصوص آسیبشناسی کنند و با راهکارهای مناسب و راه حلهای منطقی در راستای گسترش این جریان مهم فرهنگی از جهات مختلف تلاش بیشتر و توجه وافری داشته باشند و زمینه را برای رفع مشکلات از طریق سازمان میراث فرهنگی کشور در هیأت دولت فراهم فرمایند. چرا که موزهی خصوصی در آمد و اقتصاد ندارد و تنها در سایهی عشق و علاقهی فرهنگی مجموعهدار در جامعه ظهور پیدا میکند که دوام و قوام آن نیازمند توجه مستمر و حمایت معنوی و مادی است.
https://hamnava.ir/News/Code/18768
0 دیدگاه تایید شده