گروه : یادداشت
همنوا- مهدی نورمحمدزاه/ هر سال وسط تابستان، صبحانه را در مسجد محل می خوردیم و سوار اتوبوس می شدیم به مقصد بندر شرفخانه یا جزیره اسلامی. هوا داغ بود و دریاچه خنک و شور، آنقدر که حتی اگر شنا هم بلد نبودی به راحتی روی آب می ماندی و می توانستی پز شنا کردن بدهی!
شوخی های خرکی جمع دوستان هم که تمامی نداشت، کافی بود یک مشت آب شور روی چشمهایت بپاشند، یا با کف دست، آب را شتک بزنند داخل بینی ات! چشمها و حلق و بینی طوری می سوخت که تجربه نکرده ها محال است به مدد کلمات بتوانند درکش کنند! باید خیره می شدی به آفتاب تا اشک چشمهایت شوری آب را بشوید، بعد با شوخی و خنده یک خیار را نصف می کردی و می مالیدی روی چشم هایت و نوش جان می کردی با طعم نمک طبیعی دریاچه ارومیه برایم سئوال بود که مرحوم «آکب عسگر» چطور در آن آب تلخ و شور زیرآبی می رفت، آن هم با چشمهای باز! یا مرحوم «آ شیرعلی» که یک پایش روی مین جا مانده بود، چطور بدون دمپایی روی سنگ های تیز جزیره راه می رفت و چرا ساعت ها خودش را غرق لجن های سیاه و روغنی ساحل می کرد! نه فقط من، که همه بچه ها ناخواسته حواسشان به پای قطع شده اش می رفت که ببینند محل قطع شدگی دقیقا چه شکلی است و آن لجن های سیاه چطور دردهایش را تسکین می دهد؟!
آری، دریاچه ارومیه برای ما و نسل های پیش از ما فقط حاصل جمع میلیونها لیتر آب شور در یک جغرافیای محدود نبود، بخشی از فرهنگ و تاریخ و هویت آذربایجان بود که خاطرات عمیقی در حافظه تاریخی ما به جا گذاشته است. فعل ماضی به کار بردم چون دیگر امیدی به احیای این دریاچه نوستالژیک ندارم. مثل بیماران مرگ مغزی که مدتی بعد حلقه نزدیکان هم به تدریج ناامید می شوند و خودشان را برای مرثیه مرگ آماده می کنند! دریاچه ارومیه خشک شد، به همان دلیل که زاینده رود خشک شد، به همان دلیل که جنگل هایمان نابود شد، به همان علت که قنات هایمان بی آب شد! حالا دیگر احیای دریاچه بی معنی و البته خوش خیالانه است. تا وقتی مدار این کشور بر توسعه نامتوازن، اتلاف منابع آب، کشاورزی سنتی، فقدان آموزش و آمایش ملی، اولویت نداشتن محیط زیست و بی تدبیری و سیاست زدگی مسئولان می چرخد، محال است فجایع زیست محیطی ایران متوقف شود! نه امیدی به کارگروههای روحانی و رییسی داشته و دارم و نه دیگر کمپین های نجات دریاچه را مثمرثمر می دانم. فقط دلم به حال بچه ها می سوزد، بچه هایی همسن دختر چهار ساله ام که حوض وسط پارک را «دریا» می خواند! حق دارد، دریا ندیده است و چه می داند روزگاری نه چندان دور ما هم دریایی برای خودمان داشتیم، دریایی آبی که با بی خیالی مرگش را به تماشا نشستیم!
https://hamnava.ir/News/Code/4808013
0 دیدگاه تایید شده