×

منوی اصلی

اخبار ویژه

امروز : شنبه 8 اردیبهشت 1403  .::.   برابر با : Saturday 27 April 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 25401 خبر
سالمندی یا آغاز پاییز زندگی

به گزارش همنوا به نقل از  خبرنگار ایرنا، سال ۱۹۸۲ سازمان ملل متحد «شورای بین المللی سالمندی» را تأسیس کرد و در همان سال طرحی برای تعیین «روز جهانی سالمندان» پیشنهاد و در نهایت یکم اکتبر به عنوان «روز جهانی سالمندان» نامگذاری شد تا تلنگری باشد برای ارج نهادن به سالمندان به عنوان قشر باتجربه و موسپیدکرده در جامعه و آگاهی‌بخشی به این قشر برای داشتن زندگی با نشاط و پویا.

طبق سرشماری ۱۳۹۵ از جمعیت ۷۹ میلیونی کشور، هفت میلیون و ۴۰۰ هزار نفر یعنی ۹ و ۲۸ صدم درصد سالمند هستند و پیش بینی می شود که درصد سالمندان ایران تا سال ۲۰۲۵ میلادی یعنی هشت سال دیگر، به ۱۰ و تا ۲۰۵۰ یعنی ۳۳ سال دیگر، به بیش از ۳۰ درصد برسد.

 از جمعیت ۷۰۰ هزار نفری استان سمنان حدود ۱۰ درصد یعنی حدود ۷۰ هزارنفر سالمند هستند، در استان پنج مرکز روزانه و چهار مرکز شبانه نگهداری از سالمندان وجود دارد که با این آمار، سمنان رتبه نهم استانهای کشور را دارا است.

 

سالمند و جامعه

اولین چیزی که با شنیدن کلمه «سالمند» در ذهن افراد شکل می‌گیرد، انسانهایی هستند که دیگر قدرت انجام کارها را ندارند و فردی مصرف‌کننده محسوب می‌شوند که حتی خودشان از وضعیتشان ناراحت و افسرده هستند؛ در صورتی که در جامعه باید این موضوع نهادینه شود که سالمندان بخش مهمی از جامعه را تشکیل می‌دهند و باید زمینه فراهم شود تا بیش از پیش از این قشر باتجربه و مؤثر در جامعه استفاده شود.

سالمندان در جامعه بیشتر با مشکلات شهری، اجتماعی و معیشتی دست و پنجه نرم می‌کنند و ناآشنایی خانواده‌ها با مسائل سالمندان، بی‌توجهی به سالمندان درون خانواده‌ها به خاطر صنعتی‌شدن زندگی امروزی، خالی‌بودن سبد آموزشی جامعه از مهارت‌های زندگی برای سالمندان و آموزش‌های ویژه خانواده‌ها و مسائل اختلاف و گسست نسلی، مهمترین چالش‌های سالمندان در جامعه کنونی است.

ایجاد مراکز جامع حوزه سالمندی برای پرداختن به تمام ابعاد نیازها و خواسته‌های این قشر از جامعه در حوزه‌های مختلف مانند آموزش سلامت جسم و روان گره‌گشا است و ضرورت دارد ایجاد چنین مراکزی با وضع قوانین و هماهنگی و هم‌افزایی همه‌جانبه در دستور کار قرار بگیرد.

 

پیری، آغاز پاییز زندگی

برحست اتفاق همان روزی که در پی نوشتن این یادداشت با موضوع سالمندی بودم، در مسیر رسیدن به خانه از کنار پارکی عبور می‌کردم. چشمم به خانمی افتاد که گرد پیری بر چهره‌اش خودنمایی می‌کرد. جسمش روی صندلی نشسته بود، اما نگاهش نه. نظرم به او جلب شد. ایستادم و کمی تماشایش کردم. چانه‌اش را بر عصا تکیه داده و ذهنش در افق محو بود و گویی اطراف را نمی‌دید. جسمش آنجا بود، اما روحش نه. حسی غریب و کنجکاو مانع از ادامه مسیرم می‌شد. این شد که از ادامه مسیر منصرف و دقایقی را همنشین مادربزرگ شدم.

هم‌صحبتی را با سلامی آغاز کردم. گویی صدایم نهیبی بود بر رشته افکارش، اما کوهی از تجربه بود و با لبخندی مملو از صفا و مهربانی جوابم را داد «سلام دخترم.»

خودم را معرفی کردم و گفتم چه مادربزرگ مهربانی. من مادربزرگم را ندیده‌ام، اما با تعریف‌هایی که می‌شنوم شک ندارم شما مادر و مادربزرگی مهربان هستید. مادربزرگ دوباره لبخند پرمهرش را به من هدیه داد و خودش را «معصومه» معرفی کرد.

سر صحبت را با حرف از آب و هوا باز کردم، اینکه پاییز هزار رنگ از راه رسیده، تا نویدبخش آغاز تغییر و نماد مخالفت با یکنواختی باشد.

مادربزرگ که در گذر عمر مویی سپید کرده بود، با نگاهی مهربان و لبخندی پر معنا رو به من کرد و گفت «پاییز زیباست، اما انسان که روبه پاییزی می‌رود، نه. انسان که پا به سن می‌گذارد، دیگر پاییزش زیبا نیست، دیگر توان انجان هر کاری را ندارد، دیگر جامعه همچون دیروز به او نگاه نمی‌کند، مانند دیروز اطرافش پر از دوست و اعضای خانواده نیست، تنها است.»

با شنیدن صحبت‌های این مادربزرگ مهربان در خود فرورفتم، چهره‌ام طوری دیگر شد. ذهنم پر از سوال بود، دوست داشتم از مادربزرگ بپرسم اگر به گذشته برگردد چه کارهایی دوست دارد انجام دهد و از انجام چه کارهایی پشیمان است، دل به دریا زدم و پرسیدم.

با این پرسش من مادر بزرگ صدایش قوت گرفت. گویی ذهنش به دوران جوانی‌اش رفته و با یادآوری آن روزها به وجد آمده و به خود می‌بالد؛ در حالی که صدایش محکم شده بود و با انگشت اشاره خطاب به من صحبت می‌کرد،‌ گفت «الان که تنها شده‌ام را نبین. من مدرک لیسانس قدیم را دارم در اداره ای مدیر امور مالی بودم، در جوانی با تمام توان کار کردم. از بسیاری از خوشی‌هایم گذشتم، به خاطر سر کار رفتن کمتر پیش آمد صبحانه و ناهار در کنار خانواده باشم.» همانطور که از خاطرات گذشته به امروز می‌رسید انرژی و هیجان صدایش کم می‌شد ادامه داد « حالا سلامت قدیم را ندارم و تنها هستم، دلم می‌خواست وقت بیشتری را در کنار خانواده باشم، دلم می‌خواست بیشتر به فکر خودم باشم، دلم می‌خواست بیشتر سفر بروم» گویی مادربزرگ با گفتن هر یک از جملاتِ «دلم می‌خواست» غرق در حسرت‌هایش می‌شد.

دلم نمی‌خواست مادربزرگ را بیشتر ناراحت کنم. با زیرکی صحبت را به سمتی دیگر بردم، مادربزرگ می‌گفت سه فرزند دارم، ۲ پسر و یک دختر، یکی از نوه‌هایم دندانپزشک است و به من می‌گوید مادرجون من باید برای تو دندان بکارم، آخر استخوان فک من از بین رفته و امکان گذاشتن دندان مصنوعی ندارم و حتما باید دندان بکارم، نوه‌ام می‌گوید با عمل‌های جراحی لثه‌ات را ترمیم و برایت دندان می‌کارم.» می‌خندید و می‌گفت «من از آمپول و جراحی دندان می‌ترسم.»

مادربزرگ طوری با وجد حرف می‌زد، گویی منتظر هم‌سخنی بود تا با او حرف بزند، همنشینی که صدایش را بشنود و چنان از اینکه پای صحبت‌هایش نشسته بودم خوشحال شده بود که خدا را شکر می‌کردم که توانستم دل مادربزرگی را شاد کنم.

همانطور که گرم صحبت کردن بودیم نگاهم به ساعتم افتاد. دیرم شده بود و خانواده در خانه منتظر من بودند. این شد که به ناچار گفت و گوی من و مادربزرگ با کلی حرف‌‎های ناگفته به پایان رسید.

در ادامه مسیر رسیدن به خانه با مرور حرف‌های مادربزرگ حدیثی از امام جعفر صادق(ع) مبنی بر اینکه «سالمند در خانه به منزله پیامبر الهی در خانه است.» در ذهنم پررنگ شد و این پرسش که چرا اکنون این اکرام در سطوح مختلف جامعه وجود ندارد.

مرور حرف‌های مادربزرگ بیشتر مفهوم این جمله که «سالمندان قشر آسیب پذیر هستند و باید آسیب‌ها در این گروه سنی حل شود» برایم ملموس‌تر شد و به این نتیجه رسیدم همانطور که برای افسردگی، کاهش اشتها، کاهش علاقه به کارهای فردی، ابزار تعریف می‌شود، باید در حوزه سالمندی ابزار مشخص تعریف شود؟

سالمندان احساس می‌کنند در جامعه و خانواده موجودی اضافی، سربار و مصرف کننده هستند. فرد سالمند احساس می‌کند اعضای خانواده و جامعه دیگر حوصله‌ او را ندارند، از اینکه به خاطر کهولت و ناتوانی پاها مجبور است سلانه سلانه از خیابان بگذرد و گاهی حوصله رانندگان را سر می‌برد، از اینکه خوب نمی‌شنود و برای درک یک مطلب باید یک سوال را چندبار بپرسد و یا از اطرافیان می‌خواهد بلندتر صحبت کنند، از این حس که مثل گذشته شاید دیگر برای جامعه مفید نیست و فقط باری بر دوش اطرافیان و خانواده باشد، از همه این‌ها فقط به این نتیجه قلبی می رسد که دارد دیگران را می‌آزارد.

سالمندی سخت است چون انسان تنها می‌شود و حتی فرزندان که تا چندسال پیش طاقت لحظه‌ای دوری از مادر را نداشتند و در انجام بسیاری از کارها از مادرشان کمک می‌گرفتند، اکنون غرق در زندگی خود هستند و اگر فرصت کنند، هر ۲ هفته یکبار به مادرشان سربزنند.

 

کارکرد شورای ملی سالمندی

طبق بررسی‌ها برای رسیدگی به حوزه سالمندان در کشور شورای ملی ساماندهی سالمندان به ریاست وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دبیری سازمان بهزیستی تشکیل شده و در استان‌ها نیز این شورا به ریاست استاندار و دبیری اداره کل بهزیستی استان شکل گرفته است، اما انتظار می‌رود حوزه سالمندی در استان‌ها به ویژه در استان سمنان که زودتر از سایر استان‌ها با پدیده سالمندی مواجه شده، بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.

بر پایه تعریف سازمان بهداشت جهانی، سن ۶۰ سالگی آغاز دوره سالمندی قلمداد می شود اما به تازگی آغاز دوره سالمندی از ۷۰ سالگلی محاسبه می شود و برای اینکه این تقسیم بندی بار منفی در ذهن ایجاد نکند، افراد با سن ۷۰ تا ۷۴ سال را «سالمند جوان»، ۷۵ تا ۹۰ سال را «سالمند میانسال» و ۹۰ سال به بالا را «سالمندِ سالمند» می نامند.

به گزارش خبرنگار ایرنا، سالمندان قشری مهم و نیازمند خدمات ویژه هستند. در سال های آینده جمعیت آنان در کشور فراگیرتر می شود، جامعه باید با برنامه های جامع و پژوهش‌محور در کنار همسویی نهادهای مرتبط، برای ارایه خدمات و مدیریت مسایل این قشر مهیا باشد.

برچسب ها :

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.