
خدا وکیلی برای این دست کتابها به جای «جشن امضای کتاب» بهتر نیست «جشن امحای کتاب» برگزار کنیم؟
بر همگان واضح و مبرهن است که سیگار دشمن سلامتی است، ولی چه کنیم که همین سیگار در کنار پالتوی بلند، عینک گرد، بندلیک، موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه…. ببخشید اشتباه شد، در شمار ملزومات شبه روشنفکری نوین و روشنفکر مآبی در جامعه مترقی ما محسوب میشود.
یعنی این روزها برای روشنفکر شدن در این مملکت، نیاز نیست لای هیچ کتابی را باز کنید. تفکر و مداقه در امورات مختلف که اصلاً صحبتش را نکنید. گوشدادن به سخنرانیها و خواندن مقالات بزرگان هم به هیچ عنوان….. فقط کافی است یک پالتوی ضخیم راهراه برتن کنید، کمی موهایتان را بلند کنید و در صورت امکان از پشت بهصورت دم اسبی گره بزنید، یک عینک گرد هم روی چشمان مبارک تان گذاشته و سر آخر هم سیگاری گوشه لبتان بگذارید….
آنگاه در ادامه، در جمع دوستان یا دورهمیهای روشنفکرانه، چشمان تان را تنگ کنید، دود سیگار را بهصورت حلقوی در هوا ول بدهید و فقط حرف بزنید و حرف بزنید! به زمین و زمانگیر بدهید و آسمان و ریسمان را به هم ببافید. سیاست های دولت را زیر سؤال ببرید و قسعلیهذا….
ژست روشنفکری
با این راهبرد اساسی، ژست روشنفکری مثل آب سد کبودوال، از تمام سلولهای بدن تان سرریز میشود. علت هم دارد. شما در قاب عکس های سیاه و سفید روشنفکران و افراد سرشناس بر روی دیوار کافههای مملکت، هیچ وقت تصویر جان وین، استیو مک کوئین، آلبرکامو و ژان پل سارتر و ….را بدون سیگار گوشه لب و کتاب روی میز شان نمیبینید.
به همین دلیل بسیاری از خلق الله برای نزدیک شدن به شخصیتهای محبوب شان مجبورند در کنار پوشاک روشنفکری که شرح آن در بالا ذکر شد، سیگار را هم به ملزومات این پدیده اضافه کنند… اما این که چرا ملت فقط سیگار را میبینند و کتاب روی میز در این تصاویر را نمیبینند و دست جمعی با این بیت «کتابت را زمین بگذار» به یک اجماع دسته جمعی رسیده اند، خودش داستان دارد.
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
اول از همه این که در گذشته کتابخوانی برای خودش مراتبی داشت و ملت خشک و خالی کتاب نمیخوانند. به قول حافظ : «فراغتی و کتابی و گوشه چمنی»! یا به قول عزیز سفر کرده، استاد اثیرالدین اخسیکتی: «دوستان وقت عصیر است و کتاب»….
یعنی اساس کار برای تفریحات سالم، فراغت و گوشه چمن و عصیر بوده که برای محکم کاری و تمام شدن عیش کتاب هم با خودشان میبردند. نکته بعد هم وجود فضای مجازی است. یعنی بعد از ظهور پدیده نامیمون تلگرام و واتساپ و سایر ابزارآلات ضاله (!)، خلق الله همه چیزدان شده اند و به قولی «از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی»!
فلذا نه تنها دیگر لزومی برای مطالعه کتاب نمیبینند بحمدالله، بلکه همه هم کتاب نویس شده اند. سابق بر این یک نفر کتاب مینوشت و بقیه میخواندند. الان همه کتاب مینویسند، یک نفر هم نمیخواند!
شاعران پیژامه پوش و نویسندگان کاربراتوری
نکته دیگر، محتوای برخی کتاب های شاعران پیژامه پوش و نویسندگان کاربراتوری است که مرزهای خلاقیت و بعضاً غلط املایی و محتوایی را در نوردیدهاند و جالبتر این که تعدادی از آنها سلبریتی هستند که با کنار هم گذاشتن برخی خزعبلات یا جملات دیگران مدعی نوشتن کتاب هستند و کتابخوانهای واقعی را هم فراری دادهاند.
تازه به همین مقدار رو به باد نشستن هم راضی نیستند و جشن امضای کتاب برگزار میکنند، برای کتابشان سالگرد تولد میگیرند، کتابهای یکدیگر را نقد میکنند و قسعلیهذا … باور بفرمایید برخی از این نوشتهها تن نویسندگان و شعرای بنام را در گور به حرکات موزون وا میدارد.
بعضی کتابها هم آدم را یاد جناب اصغر فرهادی و پایان باز فیلمهایش میاندازد. آدم گاهی اوقات فکر میکند نویسنده یادش رفته بقیه داستان را بنویسد یا این که موقع چاپ در چاپخانه بخشی از کتاب گم شده است. خدا وکیلی برای این دست کتابها به جای «جشن امضای کتاب» بهتر نیست «جشن امحای کتاب» برگزار کنیم؟
نویسنده : وحید حاج سعیدی / کاریکاتور : مهدی عزیزی / منبع: روزنامه اطلاعات
https://hamnava.ir/News/Code/9799061
0 دیدگاه تایید شده