گروه : اجتماعی

به گزارش همنوا به نقل از سرخاب، حوادث اخیر و گستردگی آن، به تناسب پیشفرضهای ذهنی افراد جامعه، موجب ارائۀ تحلیلهای گوناگونی از سوی افراد مختلف میشود که شاخصۀ این تحلیلها نگاه کردن به موضوعات از دریچۀ ذهنی آن افراد و باورها و سلایق شخصی است.
اما برخلاف این تحلیلهای شخصی و البته تحلیلهای تقلیلیافته، باید گفت واقعیت حوادث اخیر فراتر از اینهاست و باید با دید کلان به این مسائل توجه کرد.
مسئله در تقلیل نگاه و گاه تقلیل تخصصی تحلیلها نیست، بلکه مسئله تأثیر تحلیلهای یافته و غالباً تکبعدی بر سیاستگذاریهای کلان است که غالباً این تحلیلها مورد پسند اکثریت جامعه نیز واقع میشود. نیز باید گفت که تحلیل تقلیلیافته سادهترین راه تحلیل و برونرفت از زیر بار تحلیلگر بودن است تا مبادا پس از پایان حادثه، تحلیلگری باشد که اوضاع را تحلیل نکرده باشد. حال، خوب یا بد، ما ناگزیر از این دست تحلیلها هستیم چرا که دانش تحلیلگران ما و ذهنیت اکثریت جامعۀ ما در مسیر تکبعدی شدنی است که بر اساس طیفهای سیاسی و فکری است.
در سخن نخست آنچه که از سوی رسانههای بیرون نظام و هم از سوی تحلیلگران داخلی به آن توجه ویژه شده و هنوز با انبوهی از تحلیلهای روانشناختی و جامعهشناختی در کنار تحلیلهای هیجانی و آبکی مواجهیم، موضوع دهه هشتادیهاست که این موضوع حتی به نگاه تحلیلی ارکان حکومت و حتی خطبههای نماز جامعه تسری پیدا کرده است. در اینکه نوجوانان و جوانان دهه هشتادی در اعتراضات و وقایع اخیر نقش مهمی ایفا کردند شکی نیست اما همۀ ماجرا محدود به این نسل نیست. تقلیلی که پیامدهای مصیبتباری برای جامعه داشته است و به عبارتی نسل جدید را چنان جری کرده است که یحتمل در روزهای آتی باید انتظار داشته باشیم همینها که خودمان به آنان جرأت دادهایم، مسلح شوند و در خیابانها و مدارس حضور داشته باشند. از همین کودکان و جوانانی که با سیاستگذاریهای اجتماعی، حالا سر از کانون اقدامات تأمینی و تربیتی درآوردهاند و به عبارتی برچسب اتهام سیاسی را متحمل شدهاند، خشونتهای بیشتری که دامنگیر تمام جامعه باشد، به هیچ وجه دور از انتظار نیست. از سوی دیگر خطاب به آنانکه در پی راه حل برونرفت از وضعیت فعلیاند باید گفت اگرچه که شنیدن دغدغههای نسل جدید مهم است اما راه حل ماجرا نیست. اگر این نسل حق زیستی در جامعه داشته باشند، نسلهای پیشین نیز در جامعه باید از حق زیست برخوردار باشند. با این همه، پرواضح است که نسل جدید بسیار بیشتر از نسلهای دیگر دغدغۀ زندگی دارند و به سبک زندگی مد نظر خود پایبندند و به آن رسیدهاند اما در این جامعه نسلهای فراموش شدهای هستند که روزی جنگ را تحمل کردهاند، روز دیگر مصیبت اقتصادی را و هیچگاه کسی به سراغ اینان و حرفهای اینان نرفته چرا که اهل هیاهو نبودهاند، مدارا کردهاند و فراموش شدهاند. موضوعیتی در تحلیلهای تقلیلیافته ندارند.
سخن دوم مبنی بر این است که این تحلیلها خواسته یا ناخواسته موجب دوقطبی شدن جامعه میشوند. واقعیت این است که تحلیل تقلیل یافته و تک بعدی، مخاطب مخالف را نه تنها قانع نمیکند بلکه با پیشفرضی که در این تقابل مطرح است، دیگر قبول ادامۀ تحلیل از سوی مخالفان ممکن نیست و موجب ایجاد جبهۀ تک بعدی دیگری میشود که این دو نگاه راه به بیراهه میبرند اگرچه که به زعم خود خواستههای خود را بیان میکنند.
حال، ممکن است این خواستهها سیاسی، فرهنگی، اقتصادی یا اجتماعی باشند اما آنچه مغفول است این است که یک رویداد اجتماعی، ناشی از به هم پیوستن عوامل مختلف است و لازمۀ تحلیل آن، نگاهی چند بعدی به آن رویداد است.
اما سخن سوم که در ادامه میآید، رابطه تحلیلهای تقلیل یافته و فرهنگ گفتوگوست. تحلیل های تک بعدی تقلیلیافته، نگاه تک بعدی، سلیقهای و در بطن این نگاهها، جهتگیری سیاسی را رواج میدهند. فرهنگ گفتوگو و به عبارت دقیق، شنیدن صدای مخالف در مرحلۀ نخست نیازمند نگاه غیرسیاسی به رویدادهای اجتماعی است. نگاه سیاستزدۀ ما به رویدادهای اجتماعی، مقدمات تحلیلی را فراهم میکند که از دریچۀ ذهنی خاص به آن نگریستهایم و با وجود این که دوست داریم از مدنیت سخن بگوییم، با این نگاه تقلیل یافته اگرچه که در پی رؤیای آزادی بیان هستیم اما راه بر گفتوگوی عقلانی بستهایم چرا که تحلیلهای ما از رویدادهای اجتماعی، تقلیل یافته و به عبارتی صرفاً یک تحلیل شخصی است. البته که هیچ ایرادی در بیان این تحلیلها نیست، آنچه مهم است و باید از آن پرهیز کرد تعمیم این تحلیلها به سیاستهای کلان است؛ تعمیمهایی که از سالها پیش بودهاند و با نگاه تقلیل یافته و تک بعدی و بی توجهی به دیگر جوانب قضایا جامعه را به لبۀ پرتگاه دوقطبی شدن رساندهاند. با این تحلیلها نه جایی برای وفاق ملی میماند و نه حرفی برای گفتوگو.
https://hamnava.ir/News/Code/8827165
0 دیدگاه تایید شده