گروه : گفتگو

اختصاصی/همنوا
چه شد که سراغ ترجمه رفتيد؟
- من از اول علاقه بسيار زيادي به زبان و ترجمه داشتم. پنجم دبستان بودم چيزي از زبان انگليسي نميدانستم. بروشورهاي کرم و شامپوها را برميداشتم و فرهنگ لغت پدرم را برميداشتم و کلمات را پيدا ميکردم و به اين شکل ترجمه ميکردم. در دوران دبيرستان با اينکه رياضي ميخواندم، تصميمم را گرفته بودم که زبان بخوانم. در دانشگاه، زبان و ادبيات فرانسه خواندم. در دانشگاه هم بحث ترجمه برايم جذابتر بود و در يکي از درسها، کتاب «شازده کوچولو» را با وجود اينکه ترجمه هم شده بود و کتاب معروفي بهحساب ميآمد، با نگاه و دانش خودم ترجمه ميکردم يا درسي با عنوان تئاتر فرانسه داشتيم که من سعي کردم آن نمايشنامهاي که در آن واحد درسي مدنظر قرار داشت را فارغ از موضوع و سرفصل درس، ترجمه کنم.
و چه شد که رفتيد سراغ ترجمه آثار ادبي ترکيه؟ - من به ادبيات ترکي استانبولي بهخاطر ويژگي شاعرانهاش علاقه داشتم و زمينهاش را هم داشتم و تا حدودي بلد بودم. اين بود که بعد از فارغالتحصيلي از دانشگاه، مدت کوتاهي در کلاسهاي آزاد در کلاسهاي ترکي استانبولي شرکت کردم و بعد از آن دوره هم، خودم کتابهاي آموزشي ترکي را ميخواندم. منتها مدتي وارد حوزه روزنامهنگاري شدم و از زبان فاصله گرفتم تا سال 91 که براي حضور در يک فستيوال به ترابوزان رفتم و در چند روزي که آنجا حضور داشتم ديدم چقدر راحت ميتوانم با اهالي آنجا ارتباط برقرار کنم و حتي در رستوران هتلي که اقامت داشتم از يک گارسن در مورد نانهاي آنجا پرسيدم و گفتم با نان ما خيلي فرق دارد و او متعجب شد از اينکه من اهل آنجا نيستم و آنقدر خوب ترکي صحبت ميکنم و قضيه برايش بهحدي جالب بود که حتي اين موضوع را به همکارانش هم خبر داد و همينها باعث تشويق همسرم هم شد که اين توانمندي را جدي بگيرم و پيشنهاد کرد که همانجا نمايشنامه ترکي بگيريم و ترجمه کنم. چون بعد از انقلاب در آن تاريخ، هيچ نمايشنامهاي از زبان ترکي به فارسي ترجمه نشده بود. اينها جرقهاي شد تا ما به کمک دوستاني که آنجا پيدا کرده بوديم، نمايشنامههاي خوب ترکي را تهيه کنيم. يک کتابي بود شامل چهار نمايشنامه که يکي از آنها به روايت همان دوستان، بهترين نمايشنامه معاصر ترکيه بهحساب ميآمد که عنوان ترجمه شدهاش بود «مطبخ اربابي». بعدها به مرور دو نمايشنامه ديگر از اين مجموعه را هم ترجمه کردم و سال بعد با يکي از ناشران تهراني قرارداد بستيم که اينها جدا جدا چاپ شوند. قرار بود رونمايي از کتاب با اجراي نمايش آن که توسط همسرم کارگرداني شده بود، همزمان باشد. کلي هم تمرين کرده بوديم اما آنقدر امروز و فردا شد که کار کشيد به شهريور 94 و من ماجراي چاپ را لغو کردم و نمايش اجرا شد. بعد از آن هم با ناشرهاي مختلف در ميان گذاشتيم که مورد موافقت قرار نگرفت. تا اينکه از طريق دوستي با نشر پارسه آشنا شدم و براي مطبخ اربابي وارد مذاکره شدم. تاييد کردند ولي گفتند چاپ نمايشنامه صرفه اقتصادي ندارد. و من در کنار چند نمايشنامه که کار کرده بودم، داشتم رماني با عنوان بيقراري از «زولفو ليوانلي» را ترجمه ميکردم. از اين نويسنده نشر ققنوس کار چاپ شده داشت و شخصي به اسم سيفياعلا هم در مراغه چند رمان ترجمه کرده بود که البته ديده نشده بودند. در نتيجه بيقراري ميتوانست نقطه عطفي باشد، اما متاسفانه نشر پارسه نميشناخت و اصرار داشت به ترجمه آثار نويسندههاي ديگر و من مجبور شدم کلي توضيح دهم که ليوانلي خيلي نويسنده بهتري از آنهاييست که پيشنهاد ميشود. البته چند ترجمه از همين کتاب وجود دارد که همگي بعد از من بوده است. حتي خبر پرفروشبودن اين کتاب در ترکيه هم در زمان تحويل ترجمه منتشر نشده بود و من بدون اطلاع از اين ويژگي اقدام به ترجمه کرده بودم. نويسنده، ناشر و شما با مشکلات حق تاليف، موردي نداشتيد؟ -نويسندههاي ترک عموماً از اين موضوع اطلاع دارند که در ايران چنين قانوني وجود ندارد، اما من بنا به سليقه شخصي خودم از نويسنده براي ترجمه اجازه خواستم و توضيح دادم که اين اجازه، صرفاً اخلاقيه و ما اساساً ارتباطات ببنالمللي بانکي نداريم که من بتوانم توافق حقوقي با شما برقرار کنم و از اين موضوع اطلاع داشت و مشکلي با ترجمه نداشت و حتي براي آن مقدمهاي هم نوشت که در ابتداي کتاب آمده است. بيقراري در ايران هم موفق بود؟ -نميدانم اين اتفاق چهاندازه ميتواند موفقيت قلمداد شود، اما بيقراري ارديبهشت ماه چاپ شد و دي ماه همان سال به چاپ دوم رسيد. ترجمههاي ديگر را هم خواندهايد؟ با ترجمه خودتان مقايسه کردهايد؟ -فقط يک ترجمه را خواندهام و اطلاع دارم که اين ترجمه با ويرايش به چاپ رسيده. ولي از اين منظر که بخواهم مقايسه کنم، نخواندهام. منتظر بازتابها شديد و کتابهاي بعدي را ادامه داديد يا ترجمههاي ديگري هم شروع کرده بوديد؟ -نه، من بعد از تحويل آن کتاب، کار ديگري را شروع کردم. بخشهايي از کتاب «قهقهه زرد» از «مراد اوز ياشار» را در صفحه اينستاگرام انتشارات ترکيه ديده بودم و از فضاي شاعرانه و متفاوت بخشهايي از کتاب و همينطور عنوان آن خيلي لذت برده بودم و از طرفي فهميدم که جايزه ادبي بالکان 2016 را برده و راغب به ترجمهاش شدم. ظاهراً نويسنده اصالت کردي دارد و ترکي زبان دوم اوست. -بله، او تا 7 سالگي و آغاز مدرسه، ترکي نميدانسته و همين موضوع باعث شده ترکي او متفاوت و خاص باشد و بهزعم منتقدين ترک، اين تفاوت را يک ويژگي مثبت ميدانند نه يک ايراد. اين تفاوت شما را در ترجمه دچار مشکل نکرد؟ چون زبان اين شخص ويژگيهاي کردي هم داشته و شما کردي نميدانيد. -خيلي به مشکل برخوردم. چون داستانها فاقد روند روايي کلاسيک است و فضاي آشفتهاي دارد. بنابراين مجبور شدم از خود نويسنده کمک بگيرم و او گاهي براي اينکه بتواند مرا متوجه بخشي که در آن دچار مشکل شده بودم بسازد، حتي عکسي از آن رويداد يا موضوع بگيرد و بفرستد. آيينهزدهگي بعد از قهقهه زرد بود؟ -در اصل آيينهزدهگي قبل از قهقهه زرد در ترکيه چاپ شده بود. اما من اينها را پسوپيش ترجمه کردم و آيينهزدهگي کمي روانتر بود و شکل و فرم روايي شناختهشدهتر و سهلتري داشت. چه شد که ناشرتان را تغيير داديد، تجربه اول که موفق از آب در آمده بود؟ - پارسه، مجموعه داستان چاپ نميکرد و من از آقاي صالح سجادي کمک گرفتم تا با نشر «آنيما» ارتباط برقرار کنم و اين دو کتاب را بهچاپ برسانم. نشر آنيما هم که قبلاً در حوزه شعر کارهاي بيشتري داشت، همان سال ميخواسته آثار ترجمهشده را به چاپ برساند و اين توافق خيلي راحت انجام گرفت. ويژگي کارهايتان اين است که خيلي روان ترجمه شدهاند و پاورقيهاي بهجا و لازمي خوردهاند که بهنوعي مکمل روايي داستاناند. مثلاً در بيان کنايهها، ضربالمثلها و ويژگيهاي بومي. رعايت اين موضوع را کسي به شما گوشزد کرده يا خودتان با مطالعه آثار ترجمه شده به آن توجه داشتهايد؟ - اتفاق نامحسوسي بوده، يعني اينکار را به اين خاطر انجام ندادهام چون در جايي ديدهام و بايد من هم همان کار را بکنم. حين ترجمه کتاب احساس کردهام يک جاهايي لازم است که مواردي را توضيح دهم. البته شايد اين موارد براي خواننده ترک زبان ايران آشناتر باشد، اما قطعاً براي مخاطب فارسزبان آشنا نيست و ميتوانست اين شبهه را هم بهوجود بياورد که خود مترجم هم اين را نميدانسته. بنابراين هرجا که حس کردهام متن اصلي ميتواند براي خواننده فارسزبان گنگ و مبهم باشد، پاورقي زدهام. ترکيه آثار ترجمه شده زيادي از ادبيات کلاسيک فارسي داشته و اين نوع از ادبيات در شکلگيري زيربناي ادبي آنها نقش داشته، اما رمان و ادبيات نوين زودتر از ايران و از غرب وارد ترکيه شده، شما چون آثار معاصر فارسي را هم خواندهايد مقايسهاي بين ادبيات معاصر ايران و ترکيه و تفاوتهايش داشتهايد؟ - بله، ادبيات فارسي در ترکيه تاثيرگذار بوده و حتي همين آقاي ليوانلي در مقدمه کتاب از بزرگان ادب فارسي نام برده و آقاي اوزياشار مدتي کلاس آموزش زبان فارسي ميرفته، سينماي ايران را تعقيب ميکرده، عاشق کيارستمي بوده، فروغ و سهراب ميشناخته و ميخوانده و تاثير پذيرفته، اقلاً در محتوا. اما ميشود در مقايسه ادبيات معاصر به اين نتيجه رسيد که آثار آنها موضوعات جهانشمولتري دارند و لايههاي زيرين انسانيتري. کما اينکه نميتوان راي قطعي داد، چون ما همه آثار ترکي و فارسي را نخواندهايم و مدام شاهد اتفاقات جدبد هستيم. از دو کتاب جديدتان بگوييد که روز چاپ اين گفتگو يعني چهارشنبه قرار است رونمايي شود. - «مرغان شکسته بال» و «پايان» از خانم «عايشه کولين» و توسط انتشارات فروزش به چاپ رسيدهاند و دو کتاب با کاراکترهاي مشترک هستند و در بستر وقايع و اعتراضات خياباني ترکيه اتفاق ميافتند و باز در اين دو کتاب هم، دغدغههاي انساني تحتتاثير افراطها و تعصبات قرار ميگيرند. خودتان ترک زبان هستيد، در حين ترجمه چقدر متوجه قرابتها و ويژگيهاي مشترک ترک آنجا و ترک اينجا شديد و چقدر جاي خالي آثار ترکي آذربايجاني در ادبيات معاصر را حس کرديد و قابليت ترجمه و انتشار آن به زبانهاي ديگر را؟ -ما داستانهاي فاخري به زبان ترکي داشتهايم و ترجمه هم شدهاند و اين قابليت وجود دارد. چون به لحاظ زباني تفاوت ما عمدتاً روي تلفظهاست و از نظر غناي کلمه هر دو خيلي پربار هستند. از نظر فرهنگي و آداب و رسوم هم اشتراکات زيادي در کل منطقه وجود دارد و هر کدام ويژگيهاي خاص خودشان را دارند و پتانسيل براي اشاعه. اتفاق افتاده که مترجمهاي حرفهايتر و نامآشناتر، ترجمههايتان را خوانده باشند و نظر بدهند؟ - آقاي بهمن فرسي نمايشنامه مطبخ اربابي را خوانده بودند و نظراتي داشتند که خيلي بهدردم خوردند. اما بازخوردي کارشناسانه از ترجمه آثار چاپشده نداشتهام. من در يکي از مراسمات رونمايي نظر آقاي دکتر مطلبزاده را که هم بيقراري را خوانده بودند و هم مطبخ اربابي را شنيدم و نظر ايشان هم مثبت بود. آقاي دکتر ابراهيمپور ويراستار انتشارات فروزش هم نظر مثبتي داشتند ولي من سعي ميکنم به تعاريف غره نشوم. راستي چرا اينهمه تغيير ناشر و اينبار هم فروزش؟ چون فروزش معروف است به انتشار کتابهاي درسي و شايد يک کار ادبي بين کتابهاي کمکآموزشي چندان که بايد ديده نشود. - من همچنان در کنار نشر فروزش با ناشرهاي تهران هم، همکاري ميکنم و انتشارات فروزش هم چند ساليست روي کتابهاي عمومي و بهويژه ادبيات کار ميکند و کتابهاي خوبي هم داشته. اين کار را از من خواست و من از بين چندين کتاب پيشنهادي اين دو کتاب را برگزيدم. چون کتابهاي جديدي بودند. درخواست ترجمه هم از جانب انتشارات فروزش بوده است. جايي عنوان کردهايد که قصد داريد آثار فاخر فارسي را به ترکي ترجمه کنيد؟ بهخاطر کم انجام شدن ترجمه به زبان ترکي و سابقه نهچندان خوب ترجمههاي فارسي به ديگر زبانها، اينکار ريسک نيست؟ - بله، دوست دارم اينکار را انجام دهم، منتها برنامه بلندمدتيست. اينکه ترجمه فارسي به ترکي از ادبيات معاصر، نبوده يا کم بوده، بيشتر مرا ترغيب ميکند که آن را تجربه کنم. در مورد بازتاب نهچندان خوب ترجمه فارسي به ديگر زبانها هم بايد بگويم باز بايد کار کرد. با کسي هم صحبت کردهايد که در اجرايي شدن طرح، کمکتان کند؟ - چون هنوز به مرحله عمل نرسيده صحبت جدي نداشتهام ولي آقاي اوز ياشار اين قول را داده که در اديت کار کمک کند و اينکه آيا چه اتفاقي آنجا بيفتد و چاپ شود يا نه، هنوز نميدانم. حتماً اتتقاد داريد از خيلي چيزها. ميگوييد؟ - من در مورد نمايشنامهها انتقاد دارم، بهويژه مطبخ اربابي. بههرحال اين اولين ترجمه اورجينال به زبان فارسي بود و ميشد در اين شهر از آن حمايت شود و اقلاً تعداد اجراي بيشتري به آن اختصاص داده شود و کمي با سروصدا برگزار شود. نه بهخاطر ما، که بهخاطر اين شهر. اما انجام نگرفت و اين اجحاف به فرهنگ اين شهر است. همين نديدنها و عدم توجهها منجر به اين ميشود که همه مجبور شوند از راه تهران ورود کنند تا ديده شوند، چون اصلاً شهرستانيها بهواسطه شهرستاني بودن، آنچنان که بايد به رسميت شناخته نميشوند و اين رسميت را متوليان فرهنگي ما بايد به فعالين فرهنگي اين شهر بدهند. همين کارهاي چاپ شده و البته چاپ نشده بارها به انتشاراتيهاي تهران فرستاده شدهاند و مورد بيمهري قرار گرفتهاند. بيمهري از آنجهت که اصلاً خوانده نشدهاند و دليل اين خواندهنشدن، فني نبوده.ش
https://hamnava.ir/News/Code/22838
0 دیدگاه تایید شده