گروه : یادداشت

دیشب به تماشای فیلم غلامرضا تختی اثر بهرام توکلی در پردیس سینمایی ستاره باران تبریز نشستم. پیش از تماشای فیلم چند نقد پیرامون آن خوانده بودم و اغلب این نکات را وارد دانستم. البته نظر مسعود فراستی را شنیده بودم که در برنامه هفت گفت: «این بهترین فلیم بهرام توکلی بود اما فیلم بدی بود!» اما در جایگاه یک مخاطب علاقمند به فیلم، « غلامرضا تختی» را دوست داشتم. گمان می کنم این بار توکلی توانسته بود چیزی بگوید که سال ها همه می دانستند ولی نمی خواستند یا نمی توانستند به زبان بیاورند؛ این که تختی خودش را کشت. سال ها بود که همه می گفتند تختی را کشتند، تختی خودکشی نمی کرد. اما این بار توکلی دلاورانه گفت نه تختی خودش را کشت یا شاید بهتر بگویم ما، همه مردم ایران تختی را خودکشاندیم! نکته قوت روایت توکلی از زندگی تختی، فشاری بود که مردم، خانواده و حکومت به او وارد می کردند. ما تا به حال به این وجه از زندگی تختی نپرداخته بودیم. یک صحنه تکراری مدام در فیلم اتفاق می افتاد که کسی به سراغ تختی می آمد و از او چیزی طلب می کرد و تختی با دست و دل گشاده به یاری می شتافت. در این سکانس های تکراری مدام یکی از نزدیکان تختی به او تشر می زد. در یکی از نقدها خواندم که این سکانس تکراری را نکته ضعف فیلم دانسته اند. اما به نظرم این صحنه بازگو کننده حقیقت دشواری هایی بود که تختی بر دوش روح خود تحمل میکرد. همه مردم از تختی طلب داشتند، به او امید بسته بودند. یکی خرج عروسی از او می خواست، یکی دنبال شغلی برای همسرش بود، دیگری برای هزینه زایمان زنش از جهان پهلوان توقع داشت. دیگر کار به جایی رسیده بود که تختی خود را مسئول شاد کردن مردم می دانست. فیلم توکلی شاید اگر در بوته نقدهای فنی، ایراداتی داشته باشد. اما از منظر اجتماعی توکلی توانسته بود بعدی از زندگی اجتماعی ملت و حکومت ایران را عریان به نمایش بگذارد؛ یک استعداد از دل تنگدستی ها و محرومیت ها سربر می آورد، در بین نگاه های انکار خود را بالا می کشد و در نهایت می شود تنها افتخار و دل خوشی یک ملت. حالا مردم روی او فوکوس می کنند. آنقدر ذره بینشان را روی او نگه می دارند تا نتواند اینقدر گرمی را تاب بیاورد و می سوزد. من مردم را مقصر و گناهکار نمی دانم. ایرانیان در تختی آن کورسوی امید و رشنایی را می دیدند که هرگز نصیبشان نشده بود. از سوی دیگر حکومت به دنبال استفاده از این چهره است. تا برای خود مشروعیتی بتراشد و بتواند هر چهره محبوبی را در صف خود نگه دارد. حکومتی که قهرمان را به صرف قهرمان بودنش نمی خواهد، بلکه قهرمان را ابزاری می خواهد تا خواسته های او را به انجام برساند. داستانی که توکلی روایت کرد داستان همه قهرمانان ماست. خودکاری که قرص های داخل لیوان خودکشی تختی را به هم زد، خنجری بود که پهلوی سهراب را در کهن الگوی ایران شکافت.
https://hamnava.ir/News/Code/17257
0 دیدگاه تایید شده