همنوا | مهدیه یلدایی، پژوهشگر معماری و هنر
دکتر کاوه منصوری، متولد آبان 1364- تبریز، دانشآموخته دکتری حفاظت و مرمت بناها و بافتهای تاریخی از دانشگاه هنر اصفهان است. فعالیتهای مرمت این پژوهشگر در سالهای اخیر، با حضور در «عمارت خورشید» و همراهی با «استاد فرامرز پارسی» در بسیاری از پروژههای مرمتی کشور، شاخص بودهاست. از جمله این آثار میتوان به پروژه مرمت «مسجد جامع فَرومد» مربوط به قرن 5 هجری و مرمت روستای تاریخی اصفهک طبس اشاره کرد که به عنوان یکی از طرحهای تحسینشده مورد توجه یونسکو قرار گرفتهاست. رساله دکتری این معمار با عنوان «حفاظت از گورستانهای تاریخی با رویکرد منظر فرهنگی شهر» از معدود آثار پژوهشی مهم در ارتباط با گورستانهای تاریخی است که به عنوان «سند ملی حفاظت از گورستانهای تاریخی» در ضوابط شورای عالی معماری و شهرسازی مصوب و منتشر شدهاست.
موضوع گورستان و پیوند آن با تاریخ و معمار، ویژگی مهم پژوهش و کار شما در سالهای اخیر بودهاست. اما پیش از اینکه وارد این بحثها شویم، میخواهیم قدری بیشتر با خودتان آشنا شویم. چه شد که وارد معماری شدید و چه شد که این مسیر، در ادامه به رشته مرمت و گورستان رسید؟
من اصلاً قرار نبود معمار شوم. قرار بود پزشک شوم. پدرم در کادر درمان بود و چندان دوست نداشت که من هم مثل خودش، در کادر درمان باشم و نگذاشت پزشکی بخوانم. تصور میکرد من مهندسی برق یا مکانیک بخوانم. کلی مهندس برق و مکانیک در دور و اطرافش بود. با آنها هم طی کرده بود که کاوه پس از قبولی میآید پیش شما کار کند! من اما از برق خوشم نمیآمد. شب کنکور بود که گفتم، من در معماری شرکت کردم، نه برق! یک بگومگوی اساسی در شب کنکور داشتیم. با دو تا آرامبخش خوابیدم تا صبح بتوانم کنکور دهم. آخر سر هم در معماری دانشگاه آزاد تبریز قبول شدم. اما اینکه رشته مرمت را ادامه بدهم، یک داستان دیگر دارد. داستان از جایی شروع شد که « مهندس فرامرز پارسی» برای ایراد یک سخنرانی، به دانشگاه ما آمدند. من هم به دعوت همسرم که آن موقع همکلاسیام بود، راهی این سخنرانی شدیم. صحبتهای استاد پارسی، به قدری برایم جذاب بود که بعد از سمینار، نزد ایشان رفتم و گفتم: «من میخواهم برای دوره ارشد کنکور مرمت بدهم. اما یک قول از شما می خواهم. اگر قبول شدم، بیایم و پیش شما کار کنم.» ایشان هم گفتند، اگر قبول شدی پا شو بیا دفترم! تمام جزوههای سابق را کنار گذاشتم و چهار ماه مانده به کنکور ارشد، شروع کردم به خواندن مرمت. نتیجه این شد که رتبه همسرم دو شد و رتبه من، یک! به این ترتیب، مهرماه 86 وارد دوره ارشد شدم. همان اوایل مهر بود که در دفتر «عمارت خورشید» خدمت آقای مهندس پارسی رسیدم. عمارت خورشید یک مهندس مشاور بخش خصوصی است که بر مرمت بناها و بافتهای تاریخی تمرکز دارد. خوشبختانه ایشان سر قولشان ماندند و گفتند، برو بنشین پشت کامپیوتر. به این ترتیب از مهر 1386 تا همین امروز افتخار شاگردی ایشان را داشتهام. در این سالها، بیش از 350 پروژه مرمتی کار کردیم. من در حدود 70 پروژه مدیر بودم. خانه تاریخی لولاگر نزدیک سفارت فرانسه،کاخ مسعودیه، عمارت تاریخی بانک تجارت در میدان توپخانه، عمارت شهرداری تبریز، طرح تفصیلی ویژه بافت تاریخی تبریز، مقبرهالشعرا، کاخ باغچهجوق ماکو، قلعهقبان ماکو و حرم امام رضا(ع) که از پروژههای بزرگمقیاس است، از جمله طرحهای مرمتی ما است که در این مدت پیش بردیم.
در میان تجربههای مرمتی، کدام طرح، برای خودتان جذابتر بودهاست؟
برای خود من، جذابترینشان، روستای تاریخی اصفهک طبس است. این روستا پس از زلزله تاریخی سال 1357، قابل سکونت نبود و عملاً متروکه بود. سال 1393 با پیگیری آقای مهندس پارسی، دفتر عمارت خورشید وارد این پروژه شد. امروز که با هم صحبت میکنیم، یونسکو این روستا را در فهرست صد دهکده برتر جهان قرار داده و به گردشگران توصیه میکند. اصفهک جایزه TO DO 2020 اروپا را برای توسعه پایدار از آن خود کرد و سال گذشته نیز در لیست «جایزه معماری آقاخان» قرار داشت. همچنین، قدیمیترین پروژهای که کار کردیم و از اقبال خوب، من مدیر پروژه بودم «مسجد جامع فَرومد» در شمال خراسان است که قدمت آن به قرن پنجم هجری باز میگردد، یعنی یکهزار سال تاریخ دارد! اگر سریال سربداران را به خاطر داشته باشید، شخصیتهای قاضی باشتین و علاءالدین محمد هندو مربوط به همین دوره تاریخی و همین شهر است.
و «ابن یَمین فرومدی» شاعر مهم قرن ششم و هفتم نیز مربوط به همین سامان است!
دقیقاً. اتفاقاً طرح آرامگاه ابنیمین را نیز که در منطقه جوین واقع است، ما در عمارت خورشید ارائه دادیم.
با این تجربههای مهم در مرمت، نظرتان در مورد طرحهای مرمتی که در کلانشهرها رایج شده، چیست؟ این سوال را از این نظر میپرسم که امروزه، افزون بر میراثفرهنگی، نهادهای دیگری مثل شهرداریها نیز وارد کار مرمت شدهاند. مثال آن در تبریز فراوان است. گفته میشود بسیاری از این مرمتها، چندان اصولی و علمی نیست.
میتوانم بگویم تبریز در این مورد، تفاوت خاصی با تهران و شیراز و دیگر شهرها ندارد. مشکل اینجاست که ما اغلب «مرمت» را با «تعمیر» اشتباه میگیریم. اما چه اتفاقی برای مرمت افتاده که ماهیت آن، غیرعلمی و غیرفنی است. ما در ایران 3 میلیون اثر تاریخی داریم، اما گمان نمیکنم تعداد آثار ثبتشده در کشور بیش از 35هزار اثر باشد. از این تعداد نیز کمتر از 2 هزار اثر، اثر شاخص تلقی میشود. میراث فرهنگی قرار است با یک بودجه محدود، این همه آثار را حفاظت کند. به خاطر همین کمبود بودجه، نهادهای دیگری مثل شهرداریها، استانداریها و دانشگاهها وارد کار مرمت میشوند. در این میان، یک اتفاق دیگر هم از آغاز دهه 90 میافتد. با تغییر در سیاست های فرهنگی و افزایش تعامل با جهان در طی این دهه و افزایش نسبی سرانه اقتصادی، درآمد مردم کمی بهتر میشود. اوقات فراغت، دیگر یک بحث لاکچری نبود و میل به سفر نیز بیشتر شد. بنابراین اتفاق جدیدی روی داد و آن «عدم تناظر بین بخش اقامتی میهمان و تعداد گردشگر» بود. از این جا به بعد دیگر هتلها پاسخگوی گردشگران نبودند. چنین شد که «بومگردی» در گردشگری ایران پدید آمد. با مسدود شدن برجام، اقتصاد دلاری که باید وارد گردشگری میشد، مسدود شد، اما مسیر رونق بومگردی همچنان به رشد خود ادامه داد، به طوری که امروزه گاهی بومگردی و هتلبوتیکها هزینه بیشتری از هتلها دارند. این دوران مقارن با سالهایی است که مدیریت در میراث فرهنگی، از نسل افراد متخصص و علمی، به افرادی رسید که فاقد دیسیپلین و توانایی ادوار سابق بودند. بنابراین میراث فرهنگی که بیپول بود، از نظر تخصص و دانش نیز افول کرد. میراث با این شرایط (بودجه کم و تخصص ضعیف) باید نظارت کند بر عملکرد نهادهای خصوصی که پول دارند، اما تخصص ندارند! بخش خصوصی هم که الزاماً دنبال مشاور نمیرود و نگاهی که به بحثهای مرمت دارد، سطحی و گذرا است. نتیجه اینکار میشود مرمتهای چرکی که امروز در خیلی از شهرها می بینیم.
اجازه بدهید به بحث اصلی مطالعات شما و موضوع اصلی این گفتگو بپردازیم، یعنی «گورستانهای تاریخی» که برای خیلی از ما یادآور یک فضای غمبار و سرد و پایانیافته است. بیشتر فارغالتحصیلان معماری، ترجیح میدهند روی موضوعات پرجاذبه یا تولید کارهای نو متمرکز شوند. چه شد که این موضوع را انتخاب کردید؟
یک دلیل جذابیت گورستان برای من، به دوران کودکی و ماجرای کشف «گورستان عصر آهن» بر میگردد. مدرسه ما «دبستان تیمسار فکوری» در کنار موزه آذربایجان بود که امروز به «پارک خاقانی» تبدیل شدهاست. یادم است که موقع بازی، توپ ما در حیاط موزه میافتاد، یا جلوی مسجد کبود. سالی که من پنجم ابتدایی میخواندم، گورستان عصر آهن، از حیاط مدرسه ما پیدا شد. مدرسهمان تعطیل شد و ما مجبور شدیم سال تحصیلی را در مدرسه طالقانی ادامه دهیم. این محدوده، یک سایت باستانی بسیار مهم و کمنظیر بود، افسوس که با ساخت مجموعه عتیق، این ظرفیت مهم تاریخی را از بین بردند. بگذریم، در دانشگاه، وقتی خواستم روی گورستانهای تاریخی کار کنم، آقای «دکتر فرهنگ مظفر»، رئیس وقت دانشگاه هنر اصفهان، همین سوال شما را از من پرسیدند. در پاسخ گفتم، چون گورستان جایی است که قانون ندارد و در معرض نابودی است، در ثانی، این همه آدم هست که در مورد زندهها کار میکند، حالا یکی پیدا شده میخواهد در مورد مُردهها کار کند، چه عیبی دارد!؟ گفتند، تَهِ این موضوع به کجا میرسد؟ گفتم، من یک قانون در مورد گورستانها تحویل شما میدهم!
در هر حال، به صورت جدی، مسئله گورستانهای تاریخی از سال 88 برای ما شروع شد که شهرداری منطقه 20 تهران برای ساماندهی گورستان تاریخی ابنبابویه با ما تماس گرفت. این کار، در واقع، اولین پروژه ما در مورد گورستانها بود. اگرچه ما تجربهای در این زمینه نداشتیم، اما شروع کردیم به پژوهشهای فراملی و وضعیت گورستانها را در کشورهایی مثل نیوزلند، استرالیا و انگلستان مطالعه کردیم و متوجه شدیم که بحث گورستان در دنیا، یک چالش جدید است و این فضا را به عنوان یک پدیده ارزشمند شهری بررسی میکند. ما حتی سندی از National Trust (سازمان حفاظت استرالیا) پیدا کردیم، به نام «دستورالعمل حفاظت و نگهداری از گورستانهای تاریخی» که متعلق به 1985 میلادی بود. تحقیقاتی را هم از انگلستان پیدا کردیم. استادی در دانشگاه یورک انگلستان پیدا کردم به نام «خانم جولی راگ» که مسئول شناسایی گورستانهای تاریخی انگلستان بود و نگارش دستورالعمل حفاظتی برای این آثار را بر عهده داشت. ارتباطی که با این گروه داشتیم و اسنادی که گرفتیم، نتایج ارزشمندی را در مورد نحوه برخورد اروپا با گورستانهای تاریخی، پیش روی ما قرار داد. وقتی موضوع دکترا پیش آمد، دنبال این بودم که موضوع را طوری پیش ببرم که کاربردی باشد. بنابراین موضوع رسالهام را «حفاظت از گورستانهای تاریخی با رویکرد منظر فرهنگی شهر» قرار دادم که پذیرفته شد. خوشبختانه نتیجه کار ما به عنوان «سند ملی حفاظت از گورستانهای تاریخی» به تصویب شورای عالی معماری و شهرسازی رسید. برای تهیه این سند، روی 200 گورستان تاریخی کار شد که 30 تای آن، به صورت مستقیم وارد تز دکتری شد. در مورد شش گورستان نیز تا مقیاس فتوگرامتری (تصویرسنجی) جلو رفتیم. یعنی تصاویر مرحله به مرحله گورستان را برداشت کردیم. کار بسیار پیچیدهای بود که جز با همراهی استادان به نتیجه نمیرسید.
شاید مهمترین دلیل انزوای تاریخی گورستانها، فاصله آنها از شهرها باشد. این وضعیت در دورههای مختلف تاریخی حاکم بوده و بعدها، به ادغام گورستانها در شهرها منجر شدهاست. چه عاملی باعث تغییر ارتباط میان شهر و گورستان در طول تاریخ شدهاست؟
جدایی سکونتگاه از گورستان، از نخستین دورههای تاریخی، در شهرها، یک موضوع جاافتاده بود. اساساً مکانیابی گورستانها در شهرهای تاریخی ما به ویژه قبل از دوره قاجار، خارج از حصار شهر و نزدیک به دروازه ورودی شهر بودهاست. یکی از دلایل این دوری، الزامات بهداشتی بوده، چرا که در گذشته عمق آبهای زیرزمینی بالا بود و ترکیب آب قناتها با شیرابه اجساد، به شدت مسموم و خطرناک بود.
فکر میکنم قاعدهای که اشاره کردید، بیشتر در مورد شهرهای فلات مرکزی ایران صدق کند. برای مثال، شهرهایی مثل تبریز که ساختار منظومهای دارند (یعنی محلات در داخل حصار نیستند) این توصیف، شاید چندان وارد نباشد.
باید ببینیم وقتی از شهر تاریخی تبریز صحبت میکنیم، منظورمان دقیقاً کدام تبریز است. اصلاً تبریز دوره قاجار که داخل حصار نیست، یا مثلاً باید ببینیم کدام حصار تهران مد نظر است؟ حصار شاهطهماسبی؟ گورستانهای تهران در این حصار، همگی در خارج از شهر قرار دارند. در تبریز نیز گورستانها عمدتاً پشت حصار نجفقلیخانی هستند، مگر اینکه امامزادهای در یک گورستان باشد. اما وقتی شهر از لحاظ جمعیتی، منفجر میشود، حصار دیگر معنی ندارد. شهر بزرگتر میشود. در نتیجه همه گورستانهایی که تا دیروز خارج از حصار بودند، حالا وارد شهر میشوند. موضوع، انفجار جمعیت است. هر شهری در یک دوره، به انفجار جمعیت میرسد و از حصار تاریخی خود بیرون میزند. اصفهان در دوره سلجوقی، تهران در دوره قاجار و تبریز در دوره صفوی. بنابراین شما نمیتوانید یک قانون ثابت برای تمام دورههای تاریخی یک شهر در نظر بگیرید. گورستانها وارد شهر میشوند و از اینجا به بعد، به عنوان شاخص یک «محله» شناخته میشوند. بنابراین تبریزی که به قول شما ویژگی منظومهای دارد و محلاتش، محلات وسیعی هستند، گورستانها را در خود جای میدهد.
با این توصیف، توسعه بیرویه شهرها، علاوه بر موقعیت زندگان، فضای اموات را نیز دستخوش تغییر کردهاست. چه بسیار گورستانهای تاریخی ارزشمندی که در اثر همین موضوع، از میان رفتهاند. ممکن است نمودهایی مشخصی از زوال گورستانهای تاریخی را ذکر کنید؟
بزرگترین گورستان ایران تختفولاد اصفهان است که در اوج وسعت تاریخی خود، 75 هکتار بود و الان توسعه شهری، گورستان را بلعیده و به 30 هکتار رساندهاست. با حساب تختفولاد، شما به وسعت عجیب «گورستان وادیالسلام نجف» میتوانید پی ببرید. گورستانی که با 1500 هکتار وسعت، بزرگترین گورستان جهان است. مقیاس کوچکتر این وضعیت نیز میتوان در حرم امام رضا(ع) مشاهده کرد. الان را نبینید که حرم پر از صحن است، سالها قبل در واقع، مجموعهای از قبور، در پیرامون بقعه گسترش یافته بود. تمام اینها را صاف کردند و صحن درست کردند. حرم حضرت معصومه(ص) نیز همین طور است.
آرامگاه بایزید بسطامی و شیخابوالحسن خرقانی نیز همینطور است.
اما الان همگی همسطح شدهاند. یعنی از دوره قاجار به بعد، تمام شهرها از حصار خود بیرون زدهاند، مگر شهرهای کوچکی که توسعه نیافتهاند و آنها هم در پهلوی اول، از حصار خود خارج شدهاند. با این حال، در روستاها، گورستانها هنوز حفظ شدهاند، یعنی حتی امروز به ندرت، روستایی را پیدا میکنید که گورستان در داخل محدوده روستا باشد. مگر اینکه گورستان، گورستان تاریخیِ توسعهیافته باشد. مثل گورستان روستای اوشتبین از توابع جلفا، ما در این روستا، خانهای داریم که در سردر آن به 716هجری اشارهشده است؛ یعنی دوره ایلخانی! بنابراین قطعاً یک توسعه گسترده را در دوره ایلخانی، تیموری، صفوی و قاجار در این روستا شاهد هستیم. به طوری که گورستان در محدوده روستا است. ولی در هر حال، توسعه روستا در مسیری جدا از گورستان اتفاق میافتد. چون در انتخاب محل تدفین، جریان باد خیلی مهم است. اگر جز این باشد، هوا و آب روستا، هر دو آلوده میشود.
به دوره ایلخانی اشاره کردید؛ حصار تبریز در این دوره، خیلی گستردهتر از حصار نجفقلیخان در دوره قاجار است، عملاً همه منظومه شهر داخل این حصار است، از برج خلعتپوشان تا منتها الیه سمت غربی شهر. آیا این یک استثنا است؟
استثناها همیشه وجود دارد. اما قانون عوض نمیشود. مثلاً سلطانیه زنجان در دوره ایلخانی خدم و حشم و دربار و بیتالحکمه و دارالحفاظ و دارالقرا را شامل میشود، پایتخت است و با سلطانیه دوره معاصر که یک شهر کوچک است، قابلقیاس نیست. یا مثلاً نیشابور در دوره مغول، 1 میلیوننفر جمعیت داشت که با جمعیت امروز (حدود 500هزار نفر) قابلقیاس نیست. دامغان زمانی با نام هکاتمپیلوس و صددروازه، یک شهر سلطنتی بود و پایتخت اشکانی و ساسانی به حساب میرفت و با دامغان امروز که شهر سوم یا چهارم استان سمنان است، قابلمقایسه نیست. این تغییرات، قطعاً بر گورستانها نیز تاثیرگذار است. مسیر توسعه و جمیعتپذیری شهرهای تاریخی را باید در مطالعات گورستانها در نظر بگیریم. با گسترش شهرها، گورستان وارد مناسبات درونشهری میشود و چه به لحاظ دینی و چه آئینی و فرهنگی، با خود الزاماتی میآورند. با گسترش شهر، گورستان هم به یک فضای اجتماعی و شهری تبدیل میشود. این موضوع باعث میشود، ما بر خلاف اروپاییها، گورستان را به عنوان یک فضای اجتماعی و تاریخی داشته باشیم. در حالی که اروپاییها اینچنین نیستند. فضای گورستان در اروپا به صورت محوطههای کلیسایی است. در اروپا، گاه حتی آدمها در موقع تدفین، بر اساس جایگاه اجتماعی خود موقعیتسنجی میشدند. مثلاً راهزنها و جانیها در بخش غربی گورستان تدفین میشدند تا این افراد، آفتاب روز رستاخیز را که قرار است از شرق طلوع کند، نبینند!
بنابراین گورستان در باور عمومی و تاریخی انسان، تا این حد با ضمیر انسان، پیوستگی دارد.
قطعاً همین طور است. اصلاً قبر، مصداق خانه است. من از شما میپرسم: ابتداییترین و سادهترین نقاشی بچهها چیست؟
خانه مربعی با بام مثلثی!
این شکل، الگوی کدام معماری ما است؟
بسیاری از طرحهای معماری ما را میتواند شامل شود.
بله، و مهمترین آنها، برای ما ایرانیها، همان شکلی است که شما در «مقبره کورورش» یا «نقش رستم» میبینید. یعنی اساساً نگاه نامیرانِگار به انسان، آخرت را «منزل دوم» میداند. چنانکه که برخی از مردم آذربایجان در مورد کسی که مردهاست، می گویند «فلانی، دنیایش را عوض کرده است!» در اثر همین نگاه است که در دورههای نخست تاریخ، وقتی کسی میمُرد، برخی از لوازم زندگی را در قبرش قرار میدادند. یا مثلاً در یونان روی چشمان متوفی، سکه قرار میدادند تا به باور خودشان، این پول، به مامورانی که وظیفه انتقال روح به جهان آخرت را دارند، برسد. یعنی باورهای این جهان، تا این حد در آئینهای تدفین تاثیر دارند.
تفاوتهای دینی و اعتقادی، چقدر در ماهیت گورستان، ثبات گورستان و همچنین استمرار نقش این فضای اجتماعی و تاریخی، نقش داشتهاست؟
قطعاً این تفاوتها نقش دارد، اما من در رسالهام، تعمداً موضوع دین را کنار گذاشتم. چون نمیخواستم گستره پژوهشم محدود به یک دین خاص یا یک دوره تاریخی باشد. اتفاقاً یکی از محورهای این پژوهش «گورستان ارامنه دولاب» در جنوبشرقی تهران بود که شامل متوفیان اردوتوکس، آشوری و ارامنه کاتولیک است. این گورستان، حدود 13 هکتار مساحت دارد، اما به رغم تفاوتهای دینی، این مجموعه هم در محدوده «شهر ایرانی» قرار دارد و موضوعیت گورستان در آن، تفاوتی با سایر گورستانهای ایران نمیکند. از نظر آسیبپذیری گورستان باید بگویم، اتفاقاً گورستانهای اقلیت، به خاطر دور بودن از دسترس عموم، کمتر در معرض دستاندازی بودهاند و در نتیجه، بهتر حفظ شدهاند. تقریباً تمام گورستانهای ارامنه ما حفظ شدهاست.
بخش دیگری از کار و پژوهش شما به حوزه روستاپژوهی باز میگردد. متاسفانه در دو دهه اخیر، روستاها از روند توسعه شهری تاثیر پذیرفتهاند. اصالت و ماهیت تاریخی روستاها آسیبهای جدی دیدهاست. از فرهنگ عامه و فولکورهای روستا تا بحثهای کالبدی و راه و مسکن و خدمات و ... این آسیبها، چه تاثیری در گورستانهای روستایی گذشتهاست؟
ما در سال 1300، 92 روستای مسکونی در کشور داشتیم. این تعداد در حال حاضر به 60 هزار روستا رسیدهاست، البته با تغییر تعریف. ما جمعیت روستا را بالای پنج خانوار تعریف میکنیم. در تعریف قبلی که شامل روستاهای سال 1300 میشد، این جمعیت را بالای 20 خانوار میدانستیم. تعداد این روستاها امروز کمتر از 30 هزار تا است. هر روستا قطعاً یک گورستان دارد. گاهی حتی، گورستانها به تفکیک طائفه یا دین افراد، چند بخش هستند. مثلاً روستایی که مسلمان و یهودی و مسیحی دارد، دارای سه گورستان است. روستاهای تاریخی نیز مثل شهرها، خیلی از گورستانهای خود را از دست دادهاند. مهمترین ویژگی گورستانهای روستایی، یادمانها و نشانههایی هستند که عمدتاً به سرقت رفتهاند. مثل گورستان پینهشلوار تبریز، اشتبین جلفا، سفیدچاه بهشهر، نشتیفان خراسان جنوبی، گورستان انگلیسیها در باسعیدوی قشم و خالد نبی در گلستان. متاسفانه آثار ارزشمند این گورستانها از قبیل سنگها و یادمانها، به سرقت رفتهاست.
چشماندازتان برای گورستانهای تاریخی ایران، به ویژه گورستانهایی که بارگاههای شاخصی نیز دارند، چیست؟ اگر امامیه تبریز را به عنوان یک مثال در نظر بگیریم، آیا میتوانیم روزی را تصور کنیم که دیوارهای این گورستانها فرو بریزند و این فضا با فضای شهری ادغام شود؟
پاسخ این سوال، بسته به اینکه گورستانهای تاریخی، دارای امامزاده باشند، یا نه، فرق دارد. گورستانهایی که امامزاده دارند، زیر نظر اوقاف هستند. اوقاف همه این گورها را میخورد! چه بسیار امامزادههایی که از دوره قاجار، با یک بقعه کوچکی و صمیمی، اعتقادات و معنویات مردم را همراهی میکردند. اما اوقاف چه کار کرد؟ با ساختوسازهای سنگین، قبور تاریخی پیرامون این بقعهها را ادغام کردند، صحنهای بزرگ در اطراف امامزادهها ساختند و بارگاه عظیمی نیز بر فراز آنجا نشاند. با این وضع، من امیدی به حفاظت از گورستانهای تاریخی ندارم!
به عنوان یک «آرمان» چطور؟ آیا در آتیه توسعه شهری، میتوان امید داشت روزی، گورستانها جدا از ذهنیتی که امروز داریم، بخشی از فضای اجتماعی و پرتعامل شهری باشند؟
بله، به عنوان آرمان میتوان این موضوع را تصور کرد. ما تازه به این نکته رسیدیم که گورستان، پهنه خدمات شهری نیست. ما تازه مفهوم گورستان را ازR123 (پهنه خدمات) به G323 (پهنه فرهنگی حفاظتشده) انتقال دادیم. ما کسانی هستیم که درست روی گورستان باستانی تبریز، پروژه عتیق را ساختیم. ما روی گورستان تاریخی تجریش، بیمارستان شهدای تجریش را ساختیم. ما روی گورستان تاریخی چیذر، محله ساختهایم. بیش از 90 درصد بیمارستانها و مدارس امروز، روی گورستانهای تاریخی بنا شدهاند. در تبریز بزرگترین خطاها از نظر جنبههای تاریخی شهر، در دهه 70 اتفاق افتاد. پروژههای بزرگ مقیاسی که در محدوده مسجد کبود و چهارراه شهید بهشتی اتفاق افتاد، فاجعهآمیز بود. بعدها مشابه این اتفاق در پشت بازار با پروژه مشروطه و راستهکوچه تکرار شد.
آیسان هم در زمره همین ابَرپروژهها است که از گورستان تاریخی گجیل سر برآورد. این محدوده، همچنین بخشی از هسته تبریز قدیم در دوره حمله آشوریان و تائوری تامارکیس بودهاست.
آیسان هم همینطور است. این پروژه اگر به همین طریق پیشروی میکرد، ثبت جهانی بازار تبریز را تهدید میکرد. خوشبختانه جلوی پیشرَوی این پروژه گرفته شده است. در هر حال، مشکل اینجاست که ما در توسعه معاصر، گورستان را به عنوان یک زمین خالی که قابلیت اجرای ساختوسازهای بزرگ را دارد، دیدهایم. یک آدم پولدار میآید و گورستان تاریخی یک محله را به تیغ پروژههای بزرگ میسپارد. این در صورتی است که گورستانهای محلات، اتفاقاً در مدیریت بحران نیز بسیار کارگشا هستند. توسعه شهر نباید به جابهجایی محلات قدیمی منجر شود. با این مداخلهها، گورستانها به فضایی مرده و بیروح تبدیل میشوند و از حیّز انتفاع خارج میشوند.
در مورد آرمانی که برای گورستانهای تاریخی صحبت کردیم، آیا گورستانهای محلات میتوانند، یک الگوی مناسب برای یک داشتن گورستانهای اجتماعی و شهری باشند؟
قطعاً همین طور است. تقویت گورستانهای محلی بسیار حایز اهمیت است. فضای تاریخی وقتی در یک محله جا بیفتد، مورد حفاظت قرار میگیرد. مردم به چنین فضاهایی تعلقخاطر دارند. گورستانِ نزدیکی محله که قبر عزیزان یک خانواده در آن باشد، برای آدمها عزیز است. گورستان آباد و سرسبز، برای اهالی یک محله انگیزهبخش است و حتی باعث میشود افراد، بیشتر به اموات خود سر بزنند و با یکدیگر نیز بیشتر در ارتباط و مودت باشند. به این ترتیب، فضای تعامل بین گورستان و شهر، صمیمی و پراحساس خواهد بود. چنین گورستانهایی، به ایجاد خاطرهمندی شهری کمک میکند. شهر بیگورستان، شهر بیخاطره است.
https://hamnava.ir/News/Code/8809850
0 دیدگاه تایید شده