گروه : آرشیو
پخش نماهنگ «جنتلمن» با صدای خواننده ای به نام «ساسان» و مشهور به «ساسی» در چند مدرسه و رقص و آواز کودکان دبستانی با این نوا مدیران فرهنگی را نگران کرده است.
نایب رییس مجلس از وزیر آموزش و پرورش خواسته پاسخ دهد و او هم گفته کلیپ ها بی نام و نشان هستند و پلیس فتا به ما کمک کند تا ببینیم کجاست. وی در عین حال تصریح کرده است که دشمنان، هویت فرهنگی فرزندان ما را نشانه گرفته اند.
در نگاه بدبینانه و مطابق با قرائت اصول گرایان رادیکال که در هر اتفاقی ردی از توطئه می بینند یا می جویند و گمان می کنند دنیای امروز هیچ هم و غمی ندارد جز این که برای ما توطئه چینی کند این هم یک توطئه است و در راستای ترویج سند 2030 یونسکو که آموزش بدون ایدیولوژی را تبلیغ می کند.
از این رو مسؤولان باید از خواب غفلت بیدار شوند و تهاجم را جدی بگیرند و آموزش و پرورش را انقلابی کنند و لابد با دی جِی مربوطه برخورد کنند و از نمرۀ انضباط بچه دبستانی ها کم کنند و چون به جای نمره با توصیفاتی چون عالی و بسیار خوب وضعیت انضباط آنها مشخص می شود در توصیف مربوطه لحاظ کنند و اگر لازم شد و این بچه ها را پیدا کردند ببرند تلویزیون و به خطای خود اعتراف کنند. باشد که درس عبرتی باشد برای دیگران.
در نگاه خوش بینانه این بچه ها رقصیده اند. چون آهنگ، شاد است و طفل نوپا را هم به رقص می آورد. حزن انگیز بشنوند گریه می کنند. شاد بشنوند می رقصند. سعدی می گوید « اُشتر به شعر عرب، در حالت است و طرب». یعنی شتر هم که سیمایی عبوس دارد از شعر عرب و ترانه به وجد و شور و سرور می آید چه رسد به انسان. بنابراین نه توطئه ای در کار است نه نفوذی. کاملا هم طبیعی است و تا فشار را برمی دارند معلم و محصل خودِ واقعی شان را بروز می دهند. در این نگاه جای نگرانی نیست. آهنگی پخش شده و چهار تا بچه رقصیده اند و اقتضای سن شان است و مردم این قدر گرفتاری و مشکل دارند که به این موضوع به چشم یک معضل نگاه نمی کنند و سررشته داران هم بهتر است وقت خود را صرف امور مهم تر کنند.
در نگاه واقع بینانه هرچند بعید نیست شیطنتی در کار باشد خاصه این که به عمد از الفاظی استفاده شده که واقعا و با هیچ منطق و در هیچ فرهنگی مناسب سن کودکان نیست اما چند واقعیت را نمی توان انکار کرد:
1. روزگاری بود که همین جناب «ساسان خان حیدری یافته» زیر زمینی می خواند و چون باریک اندام بود اسم خودش را گذاشته بود ساسی مانکن. حالا بی آن که نیاز به اخذ مجوز از ارشاد داشته باشد یا با ترس و لرز در ایران بخواند آن طرف دنیا می خواند و تنها در یکی از سایت های موسیقی 36 میلیون بار دانلود شده است. دوباره بخوانید: بله 36 میلیون بار!
به فرض که در هر مدرسه پاسبان بگذارید و مراقب باشید کسی خود را تکان ندهد یا ترانه شاد پخش نشود. این بچه ها در بیرون گوش می کنند.
اگر این را می دانند پس این گونه واکنش ها این تصور را ایجاد می کند که برای آقایان جلوۀ بیرونی مهم تر از باور درونی است.
در این نگاه اگرمثلا 30 دانشجوی دختر به اردو بروند و تنها 5 نفر آنان نماز بخوانند اما حجاب ظاهری شان مشکل نداشته باشد و در مسیرهم از رقص و آواز خبری نباشد بهتر از آن است که جلوۀ بیرونی شاد و شوخ و شنگ باشد ولی 20 نفر در مسیر نماز بخوانند.
منظور این است که دغدغۀ آقایان برداشت بیرونی است نه باور درونی. به همین خاطر است که ناظم مدرسه مدام در بلندگو می گوید در انظار دیگران آب ننوشید و غذا نخورید و بیش از تشویق به روزه داری نگران مشاهدۀ روزه خواری اند. مهم این است که صحنه مطابق آموزه های ایدیولوژیک جلوه کند.
2. در دهه 60 در مدرسه و خیابان و همه جا این سرود محمد گلریز شنیده می شد: از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما/ جاودانه شد از فروغ ظفر پگاه ما....
اما آن زمان هم فضا این گونه اقتضا می کرد و هم هر کس در جیب و کیف خود یک رسانه نداشت و هژمونی از آن صدا وسیما بود. تازه آن نسل که صبح به صبح با این نوا بیدار می شد که « این پیروزی خجسته باد ...» آیا اکنون باب میل است؟ اگر قرار بود جواب بدهد جواب داده بود و ثمرات آن را می چیدید.
3. تقسیم مدارس به دولتی، هیأت امنایی دولتی، نمونۀ مردمی، غیر انتفاعی، تیزهوشان و خاص و شاید چند فقرۀ دیگر عملا یک نظام کاستی ( کاست +ی) را در آموزش و پرورش ایران حاکم کرده است.
فرزندان مقامات یا در مدارس غیر انتفاعی درس می خوانند یا خاص و نمی دانند در مدارس دولتی که غالب مدارس را تشکیل می دهند چه خبر است.
همین اصطلاح «خاص» قابل تأمل است. این که فرزندان شهید تحت حمایت حکومت باشند و به این منظور مدارس شاهد فعالیت کنند قابل قبول است و حق آنهاست. اما 31 سال پس از پایان جنگ بچه های 6 تا 18 سال نمی توانند فرزند شهید باشند مگر شهدای مدافع حرم یا موارد معدود دیگرکه مانند شهیدان جنگ هشت ساله پرشمار نیستند.
شاید گفته شود نوه یا برادر زاده یا منسوبان شهیدان هستند. این نیزاگر باشد قابل قبول است. اما اتفاق دیگری که رخ داده این است که برخی از این مدارس بیش از این که مدرسه شاهد باشند مدرسه «خاص» یا مدرسه آقازاده ها یا فرزندان مسؤولان شده اند که الزاما نسبتی هم با خانواده شهیدان ندارند.
ربط آن به ماجرای مورد بحث ما اما چیست؟ این است که دغدغۀ غالب آموزش و پرورش «تربیت نسل وفادار در مدرسه های خاص » است و در بخش های دیگر گرفتار دغدغۀ کنکور و نارضایتی های معیشتی معلمان و نیازهای اولیه اند و همین خاص و عام شدن این همه تفاوت ایجاد کرده است.
شخصا هر روز از کنار دو مدرسه عبور می کنم. اولی مدرسۀ هیأت امنایی دولتی که شماری از دختران دانش آموز پس از خروج، مقنعه ها را از سر به در می کنند و چندان به پوشش اجباری که از یونیفورم های مرسوم در تمام مدارس دنیا پوشیده تر است مقید نیستند. دومی اما یک مدرسۀ خاص است که بچه ها در بیرون هم چادر مشکی و مقنعه دارند و با سرویس های مختلف به منازل مننقل می شوند.
نتیجه این که خودتان خاص و عام کرده اید و چون در حال و هوای خاص ها هستید خیال می کنید عام ها هم این طوری اند. خطیب نماز جمعه هم از اصطلاح «مردم متدین» استفاده می کند. او نیز شهروندان را به دو دستۀ «متدین» و «غیر متدین» تقسیم می کند و اگر چه از دومی نام نمی برد اما مشخص است که دغدغۀ اولی را دارد.
استقبال از رواج پدیده ساسی مانکن در مدارس از شکست سانسور حکایت می کند. خود همین جوان متولد 1367 است و در همین آموزش و پرورش درس خوانده است.
تلاش برای تبدیل مدارس به مراکر تبلیغ و ترویج ایدیولوژی به این نتیجه انجامیده و در آن سو هم معلمان انگیزه ندارند. در مدارس دولتی بی علاقگی به حدی رسیده که به جای درس دادن مدام امتحان می گیرند تا بچه ها را از موضع سؤال کردن به پاسخ گفتن بکشانند و شنیده ام گاه برگه را به دست بچه های دیگر می دهند تا تصحیح کنند!
خودمانیم. اگر از این بچه ها که این ترانۀ شاد و متأسفانه با برخی الفاظ مستهجن را خواندند بپرسیم بهترین تجربۀ شما در سال تحصیلی جاری چه بوده آیا به همین اتفاق اشاره نمی کنند؟
عصر ایران
https://hamnava.ir/News/Code/23428
0 دیدگاه تایید شده