گروه : آرشیو
قرار بود برای ایام ارتحال امام خمینی(ره) به سراغ کسانی روم که آن روز را به خاطر دارند و میتوانند برایمان از وقایع بعد از سفر ابدی بینانگذار جمهوری اسلامی بگویند. از میان خاطره همه کسانی که در این گفتگوها شرکت کردند دو تصویر و دو خاطره برایم جذابتر و متفاوتتر بود. دو نگاه کودکانه درباره کسی که آینده جغرافیایی را رقم زد. به بازگو کردن همین دو روایت بسنده می کنم.
روح منی خمینی...
روحالله رشیدی- فعال فرهنگی: «روح منی خمینی، بتشکنی خمینی...»؛ این آشناترین صدایی بود که آن سالها توی گوشمان بود. این را میشنیدیم و در دنیای کودکیمان تکرار میکردیم. چه میدانستیم که بت چیست و بتشکن یعنی چه! همینقدر در صفحۀ تلویزیون میدیدیم که مردم این شعار را میدهند و گُر میگیرند. این بود و چند عکس روی دیوار خانه و مدرسه و اعلامیۀ شهدا. اما همینها، چنان تصویری از پیرمرد برایم ساخته بود که گویی قدرتمندتر از او در دنیا نیست. و نبود! همهجا صحبت از او بود. تا رسیدیم به خرداد. خردادِ نفسگیر. چهارم ابتدایی میخواندم؛ در دبستان شهید احمدی زاد، خیابان منبع. همۀ بچههای این مدرسه مثل هم بودند؛ مستضعف و پابرهنه! صبح روز چهاردهم، امتحان داشتیم. رفتیم مدرسه. مدرسه سوتوکور بود. انگار که تعطیل باشد. گفتیم لابد ما اشتباه آمدهایم یا شاید هم برنامۀ امتحان را عوض کردهاند و به ما نگفتهاند. شش هفت نفر بودیم. هاج و واج، از پنجرۀ اتاق معاونت، توی اتاق را دید میزدیم که آقای سلیمی، آمد بیرون. ناظم مدرسه بود. ازش حساب میبردیم؛ خودمان را از پنجره کشیدیم کنار. آمد پیش ما. چهرهاش گرفته بود. گفت: «بچهها! مدرسه تعطیل است... بروید خانههایتان!» تعجب کردیم. وسط امتحانات، غیرممکن بود مدرسه تعطیل شود... آقای سلیمی با لحنی ملایم ادامه داد: «امام رحلت کرده... عزای عمومی اعلام شده... امتحان لغو شده، بروید خانههایتان...» دروغ چرا! با محاسبات کودکانهمان، نمیتوانستیم فاجعه را درک کنیم. برای یک لحظه ماتمان برد. نگاههایمان برگشت سمت همدیگر. آقای سلیمی برگشت اتاقش و ما، بیآنکه حرفی بزنیم، راه افتادیم سمت درب خروجی مدرسه. ناخودآگاه شروع کردیم به واگویه های بچگانه از امام؛ «عجب مردی بود، خیلی شجاع بود، پدرِ آمریکا را درآورد، حیف شد،...» همینطور که داشتیم از سربالایی منبع قدمزنان بالا میآمدیم، مردم را میدیدم که به تکاپو افتادهاند، خیلیها پیراهن مشکلی تنشان است، بالاتر که رسیدیم، صدای قرآن عبدالباسط داشت از بلندگوی مسجد پخش میشد. یواشیواش داشتیم میفهمیدیم «امام رحلت کرده» یعنی چه... ما هم داشتیم مثل خیلیهای دیگر، احساس یتیمی میکردیم. به محله که رسیدیم، بُهت در چهره و کلام همه مشهود بود. امام رفت... اما صدایش توی گوشمان ماند. و صدای مردمی که شعار میدادند: «روح منی خمینی... بتشکنی خمینی».آن قدر «گریه»
رضا شیبانی-شاعر: من آن صبحی را که رادیو خبر را پخش کرد به یاد دارم.هاله وار از پشت هوای مه آلود کودکی.در آن خانه نوستالژیک قدیمی مان در محله ششگلان تبریز که یکی دو سال بعد کوبیدند و خیابانش کردند .اما هنوز هر چه در خیالم می گذرد و هر چه خواب از گذشته می بینم در آن خانه و حیاط آن خانه کنار درخت های سیب است. یادم می آید چند مدت قبل تر از آن ، پدرم به رحمت خدا رفته بود .پدرم آدم انقلابی و مومنی بود که البته دو سه سالی بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی مقام و مسئولیتی داشت اما گویا چون در هیچ یک از جناح های در حال شکل گیری نمی گنجید و با بعضی رفتارها هم موافق نبود ، کنار کشیده بود . یادم از دوران کودکی چنین می آید که همیشه سایه جنگ و آژیر قرمز و صدای انفجار بمب و رگبار ضدهوایی اجزای جدایی ناپذیر کودکی من بود. غروب ها تلویزیون خبر حمله هواپیماهای ایرانی به "مواضع دشمن بعثی" و "سالم باز گشتن همگی به آشیانه" ی خود را می گفت و هر چند روز یک بار فیلم صحبت های پیرمردی آرام و با طمانینه بعد از اخبار پخش می شد که پدر و مادرم با دقت گوش می کردند و من در حیرت کودکی که چرا این همه دقیق به حرف هایش گوش می دهند.بعد درگذشت پدرم کم کم ان مراسم شامگاهی خانوادگی پای تلویزیون از میان رفت و جنگ هم تمام شد و رادیو هم زیاد در خانه مان به راه نبود. پدرم که بود وقتی باطری رادیو تمام می شد بلافاصله باطری تازه می خرید .اما با مرگ او این نظم از بین رفته بود. مدت ها بود که باطری خالی رادیو توان به صدا در آوردنش را نداشت. از چند روز مانده به آن خبر دوباره رادیو صدایش درآمده بود.من نمی فهمیدم یعنی چه که می گفت برای امام دعا کنید . اما آن روز صبح که آن عبارت را درباره امام خمینی گفت که : "به خدا پیوست" ، تنها چیزی که این عبارت عرفانی را برای من کودک ترجمه کرد گریه ی مادرم و خواهرهایم بود . گریه ای البته خفیف تر از روز آمدن خبر پدرم. اما آن قدر «گریه» که خبر از غم و مصیبت می داد.https://hamnava.ir/News/Code/25468
0 دیدگاه تایید شده