گروه : فرهنگی
محمدحسین دانایی: زنده یاد جلال آل احمد را که یکی از محبوب ترین چهرههای ادبی معاصر است، بیش از هفتاد سال است که می شناسم؛ ابتدا از طریق روابط خانوادگی و بعد هم از طریق کتاب های چاپ شده اش که اکثراً به وسیله خود نگارنده نمونه خوانی می شدند، ولی شناخت از جنس و نوع دیگرش را مدیون ده سال تورق یادداشت های روزانه، نامه ها و دستنوشته های چاپ نشده او هستم. دستمزد این تورق ها و خاک خوردن ها هم شناخت و درک تازه از کسی است که دست کم ده سال پرچمدار جریان روشنفکری کشور بود و چراغ این نهاد فرهنگی را آنچنان با روغن اندیشه و قلم خویش روشن نگه داشته بود که این دهه عملاً به «عصر شکوهمند ادب فارسی» تبدیل شد. بنابراین، پی بردن به اسرار وجودی چنین آدمی، مثل به دست-آوردن جوازی است برای ورود به آن عصر باشکوه و گشت زدنی کوتاه در کوچه پس کوچه های آن.
جلال آل احمد، نویسنده نامدار معاصر، در آذر ۱۳۰۲به دنیا آمد و در شهریور ۱۳۴۸از دنیا رفت. تمامی عمر معلم بود و نویسنده، یعنی شاغل در دو شغلی که به بالاترین حد شجاعت نیاز دارند، به اندازه شجاعت لازم برای پوشیدن لباس رزم و رفتن به میدان جنگ. زیاد فکر می کرد، زیاد می خواند، زیاد بحث می کرد و زیاد می نوشت.
نواندیش و نوگرا بود، ولی به اصولی هم پایبندی داشت که طبق آن اصول زندگی می کرد و حاضر بود برای آنها بجنگد. عمرش نسبتاً کوتاه بود، ولی بهخاطر پایبندی به آن اصول و زیاد کارکردن ، توانست بیش از 40 عنوان کتاب بنویسد مشتمل بر داستان، مقاله، گزارش، سفرنامه، ترجمه و نقد و نظریه پردازی؛ از جمله: مدیر مدرسه، زن زیادی، نون و القلم، دید و بازدید، سرگذشت کندوها، نفرین زمین، سنگی بر گوری، اورازان، تات نشین های بلوک زهرا، بازگشت از شوروری، خسی در میقات، سفر امریکا، سفر روس، سفر فرنگ، سفر به ولایت عزراییل، ارزیابی شتابزده، سه مقاله دیگر، غربزدگی، سه تار، در خدمت و خیانت روشنفکران و غیره.
به طور کلی، آدمی بود آرمانگرا، پرشور، ماجراجو، صریح و عجول. تند و بی پروا می اندیشید، همانطور هم می گفت و می نوشت و می زیست. به قول همسرش، بانو سیمین دانشور: «می دانست که فرصت کوتاه است، پس شتاب داشت که بخواند و بیاموزد و لمس کند و تجربه کند و بسازد و ثبت کند و جام هر لحظه را پر و پیمان بنوشد و لحظات را با حواس باز خوش آمد بگوید و حول وحوش خود را با هوشیاری و کنجکاوی و تفکری که هیچگاه گَرد زَنگار نگرفت،... ارزیابی کند.»1 بدیهی است که به دلیل همین شتابزدگی، ضریب خطایش بالا بود و احتمال اشتباهش هم زیاد.
صرفنظر از اینکه ویژگی های مزبور را خوب یا بد بدانیم، او همچنان یکی از جذاب ترین و خبرسازترین چهره های ادبی معاصر است، چه جذابیت های حسی و عاطفی، چه عقلی و منطقی، چه سیاسی و عقیدتی، با طیف گسترده ای از موافق جدی و مخالف سرسخت. حضور و نقش پررنگ او در عرصه ادبیات معاصر را هم از شمارگان آثارش میتوان دریافت و هم از گستره نفوذ و کثرت نقد و نظرهایی که در باره افکار و آثارش نوشته و منتشر شده اند.
این قابلیت جذب و شورانگیزی از زمان حیاتش تا کنون ادامه داشته، نه گذشت پنجاه و چهار سال از وفاتش بر این قضیه اثر گذاشته و نه توطئه سکوت ها، اتهامات، شبهه افکنی ها و مصادره به مطلوب کردن ها توسط جریاناتی که برخی از انواع اهرم-های قدرت را در دست داشته اند و میخواسته اند از تعامل یا تقابل با آل احمد، به نفع خودشان استفاده کنند.
اینک ازین موضوع در می گذریم و به شرح چند دلیل از دلایل جذابیت و رازهای ماندگاری آل احمد میپردازیم، شاید مختصر درسی باشد برای نویسندگان جوانی که در پی کشف رازهای محبوبیت و ماندگاری یک نویسنده اند:
1) اولین دلیل جذابیت آل احمد، به دیدگاه فلسفی او مربوط می شود و تعیین تکلیف صریح و قاطع خودش با دو آرمان بزرگ بشری، یعنی «عدالت» و «آزادی». آل احمد این دو مفهوم را به طور همزمان عزیز و شریف می دانست، هیچکدام را فدای دیگری نمی کرد، هر دو را با هم میستود و با هم می خواست، آنهم ششدانگ و بدون حقه و کلک، زیرا اعتقاد داشت که دو آرمان والای آزادیخواهی و عدالت طلبی، دو مطالبه عمومی جامعه بشری هستند و در نتیجه، همه آزادیخواهان و عدالت طلبان که با کمی ارفاق، شامل حال تمامی جامعه بشری می شود، خودشان را با او همذات و همدرد می دانند. بدیهی است که قلیلی از دگرخواهان هم در جبهه مقابل قرار می گیرند و سر ستیز دارند.
2) عامل دوم مربوط می شود به سبک زندگی و طرز کار جلال آل احمد. او به طور خلاصه، سری در عرش داشت و پایی در فرش. سرگشته بین دو قطب واقعیت و حقیقت، بین ایده آلیسم و رئالیسم، بین آزادی و عدالت، بین شک و یقین، مثل بسیاری از انسان های عادی روی کره زمین. خودش در نامه مورخ 14 تیر 1342 به همسرش در این باب چنین نوشته است: «می دانی سیمین، یک آدم ملغمه تضادها است... گیر کرده ام میان ادب و سیاست و از هر دو مانده ام. گیر کرده ام میان مدرنیسم و عهدبوقی بودن و باز وازده شده ام. گیر کرده ام میان قناعت انزوا و جبروت قدرت و باز سرخورده ام. نه این را دارم، نه آن را. گیر کرده ام میان عشق و عقل.»2 این هم دومین عامل که موجب همذات پنداری و رویکرد عام است.
3) عامل سوم، صداقت و رابطه شفاف با واقعیات زندگی است از یک طرف و با مخاطب آثار خودش از طرف دیگر. او می دانست که فرشته نگهبان، یا چشم همیشه بیداری به نام «وجدان» به طور دایم مراقب است و نمی توان سرش را کلاه گذاشت، لذا چیزی را جعل نمی کرد، بلکه زندگی واقعی و تجارب عینی خودش و اطرافیانش را خوب و بادقت می دید، می فهمید، حس می کرد و بعد صادقانه گزارش میداد. معتقد بود که حقیقت خودش وجود دارد و آنچه ساخته می شود، اگر دروغ نباشد، دست کم حقیقت نیست.
برای زندگی کردن نمی نوشت، بلکه چنان زندگی می کرد که لایق نوشتن باشد. به همین دلیل، نوشته هایش تابلوهای واقعی از زندگی خودش و زمانه اش هستند. کاربرد این تکنیک نوشتاری، همراه با شجاعت در بیان حقایق، موجب شده است که در عمق معنایی آثار آل احمد، رگه های قوی از صداقت و صمیمیت بدرخشند.
او همه چیز را صاف و صادق و بدون رودربایستی و پنهان کاری و مصلحت اندیشی می دید و می نوشت. همین صداقت و صمیمیت و از آن مهمتر، همین شجاعت برای روراست بودن با مخاطب، و حتی اعتراف به اشتباه و تغییر مکرر خط مشی های سیاسی و عقیدتی خودش، از یک طرف، دلنشین و جذاب است، زیرا باعث جلب اعتماد و آرامش خاطر مخاطب می شود و از طرف دیگر، دستاویزی است برای واردکردن اتهاماتی همچون بوقلمون صفتی و عوام زدگی و حتی عوام فریبی!آل احمد در عمل نشان داد که ازاینگونه اتهامات باکی ندارد و صداقت و خدمتگزاری را بر انباشتن ثروت و دانش ترجیح داده است.
روحش شاد و نامش ماندگار باد!
پی نویس ها:
________________________________________
1)سیمین دانشور، غروب جلال، انتشارات رواق، چاپ اول، 1360، ص 29
2) نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد، کتاب سوم، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، زمستان 1385، ص 439
https://hamnava.ir/News/Code/1432843
0 دیدگاه تایید شده