همنوا_فرهاد باغشمال
آن چه مسلم است نه مردمي با اين عقبه و تاريخ را ميتوان بي فرهنگ و بيهنر ناميد و نه از تاثير آن بر زندگي مردم ميتوان به راحتي گذشت. همه ما از كودكي خود را تافتهي بافته از فرهنگ و هنر ميدانيم و كودكان خود را نيز بدين امر سوق ميدهيم. فرهنگ به گونههاي مختلف در افراد تجلي مييابد، از ادبيات و هنر گرفته تا سياست و اقتصاد به نوعي با فرهنگ سر و كار داشته و هيچ فردي گريزان از فرهنگ نيست.
اما سوال مهم اين است كه چرا مردم به امور فرهنگي كه توسط ارگانها و ادارات مختلف برنامهريزي ميشود روي خوش نشان نميدهند؟ چرا مردم به استقبال همايشهاي فرهنگي كه بوي دولتي دارند، نميروند؟ چرا تئاتر و موسيقي و سينما و گالريهاي نقاشي كه تجلي فرهنگهاي اين مردم است بيمشترياند؟
در نگاه عوامانه، راحتترين توجيه بيانگيزگي مردم به چنين مقولاتي، سوق داده شدن مشكلات اقتصادي به تار و پود زندگي مردم است. اما مگر همين مردم فرزندان خود را از كودكي به تعليم فرهنگ و هنر همچون موسيقي، نقاشي و... كه اتفاقا مخارج زيادي را روي دست ميگذارد، تشويق نميكنند؟ مگر مردم با احياي سنتهاي ديني و ملي كه اركان لاينفك فرهنگ و هنر است فرهنگشان را پاس نميدارند؟ پس بايد دنبال دليل ديگري گشت تا راز بي رغبتي مردم به برنامههاي فرهنگي و هنري را دانست.
واقعيت اين است كه در همه ادوار، فرهنگ و هنر كشور ما ـ به دليل هزينه بر بودن ـ وابسته به دولت بوده است و روي همين حساب در برابر دولت پاسخگوست. و از همينجاست كه سياستگذاري فرهنگ، توسط دولت انجام شده و مهمترين ابزار توليد و توزيع فرهنگي ـ يعني خلاقيت ـ جاي خود را به بخشنامهها و دستورالعملهاي مورد انتظار دولت وقت داده است.
در چنين فضايي مسئولين خرد و كلان فرهنگي به جاي آن كه دنبال ذائقه و استعدادهاي مخاطبان براي فرهنگسازي و اشاعه آن باشند، سعي خواهند نمود كه بستههاي فرهنگي مطابق سليقه مسئولان سياسي پياده كنند چرا كه از نظر بودجه به آنها محتاجند.
فرهنگ و هنر در كشور ما از مقولاتي است كه درآمدزا نبوده و چه بسا در نظر برخي افراد ناآگاه حتي زيان ده محسوب ميشوند. و در اين بين ناچار فرهنگ و هنر وارد بازيهاي دولتي و سياسي ميگردد.
ذكر اين نكته هرگز به معني حذف كامل سياستهاي كلان كشور از مقوله فرهنگ نيست و اصولا دخالت دولت در سياستهاي فرهنگي امري اجتناب ناپذير است. و در همه كشورهاي دنيا با اصول و ظرافت خاصي انجام ميشود.
در كشور ما بودجه فرهنگ از طريق مجلس مصوب شده و خط مشي كلي آن نيز، توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي انجام ميگيرد كه بهترين وضعيت در حالت كلي است.
ولي وقتي بودجه و مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دست سيستم دولتي قرار ميگيرد، ميتواند به اهرمي بدل شود كه شايد در آن فرهنگ حرف اول را نزند. در بحث مديريت بودجه و گماردن افراد شايسته بر مسند امور فرهنگي بعضا سياست بر تخصص پيشي گرفته و هزينهاي كه قرار بود از قِبَل آن فرهنگ و هنر انقلاب بارور شود نتيجهاي ديگر داده و استقلال بخش فرهنگِ فربه و تجلي نخبگان ناديده گرفته شده و بيانگيزگي و عدم استقبال مخاطبان ـ مردم ـ را از جميع برنامههاي فرهنگي و هنري در پي داشته است.
لذا روي همين اصل استقلال فرهنگ و هنر از دولتي شدن و بخشنامهاي ماندن، از ضروريات و نيازهاي امروز انقلاب است كه بايد روي آن اصرار داشت تا فرهنگ و هنر تبديل به بيرقي در دست احزاب و افراد نگردد.
اما بدسليقهترين الگو در اين مقال آنست كه جهت تشخص و استقلالبخشي به فرهنگ و هنر، و نجات آن از وابستگيهاي دولتي به هر مكر و حيلتي، هنر و فرهنگ وارد بازار اقتصادي گردد. در اين رويكرد، از طرف ديگر بام به زمين خواهيم افتاد و به ناچار، به اموراتي خواهيم پرداخت كه هيچ ربطي به هنر و فرهنگ ندارد.
روي همين اصل استقلال نسبي حوزه فرهنگ و هنر و در نظر گرفتن اين امر كه يكي از تبعات فرهنگ و هنر درآمدزايي است. بايد به استقبال نوآوريها رفته و نهادهاي فرهنگي و هنري نيز به عنوان متولي، تنها بايد نقش حمايت از هنر و فرهنگ داشته باشند. در چنين حالت ايدهآلي است كه ميتوان گفت فرهنگ و هنر با حمايت سيستم، و بدون دخالت دولت اداره ميشود.
در مهندسي فرهنگ، برنامهريزي مهمترين اصل است كه توليد، بازاريابي و فروش به عنوان اصول اوليه تجارت فرهنگي مطرح است و اگر متولي اين امر فردي بيگانه با فرهنگ و هنر بوده و صرفا به جهت ذائقههاي سياسي بدين منصب گمارده شده باشد، شاهد تاثيرات و پيامدهاي غيرفرهنگي خواهيم بو، اما اگر سكان تجارت فرهنگي به دست فردي كار بلد و آشنا به ضروريات فرهنگ و هنر باشد، شاهد بالندگي فرهنگي توام با رشد اقتصادي حاصل از فرهنگ خواهيم بود.
https://hamnava.ir/News/Code/9112018
0 دیدگاه تایید شده