همنوا | فرشید باغشمال
بیشتر از دو هفته از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل میگذرد، با این حال برآورد کلی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی نشان میدهد، فضای جامعه هنوز نتوانسته به بازیابی برسد و چه بسا افراد خود را در تعلیق برای ورود یک جنگ دیگر میبینند.
جنگ 12 روزه، پس از حدود پنج دهه ثبات روی داد. آن هم در دوره ای که در ذهن غالب ایرانیان، ورود ایران به جنگ، بسیار بعید به نظر می رسید. ایران عزیزمان، علاوه بر هزار شهید غیرنظامی، دهها فرمانده دلاور و دانشمند طراز اول را از دست داد و شماری از خانهها و مراکز اجتماعی، تخریب شد. با این حال، آنچه اتفاق افتاد به طرز شگفتآوری به اتحاد و انسجام ایرانیان منجر شد. سایه جنگ، چیزی نیست که یکباره تمام شود و هرگز نیز اتفاق نیفتد. آنچه مهم است بازیابی فرهنگی و اجتماعی پس از دوره جنگ و حتی تقویت شاخصهای فرهنگی در صورت تکرار جنگ است.
سالها پیش، امیر عابدینی، استاندار آذربایجانشرقی در دوره دفاع مقدس در مصاحبهای تعریف میکرد: «در اوج جنگ به مسائل ورزشی توجه داشتیم. مرحوم گهرخانی، مدیر تربیتبدنی ما بودند و خیلی زحمت میکشیدند. سالن فتحخیبر در آن شرایط بحرانی ساخته شد و به بهرهبرداری رسید. در آن شرایط، مسابقات وزنهبرداری آسیا را به تبریز آوردیم و به این ترتیب تبریز، رفت روی آنتن آسیا! جالب این که تبریز، حتی یک وزنهبردار هم در آن رقابتها نداشت! اما میخواستیم ایستادگی و نشاط خود را به گوش دنیا برسانیم. این برای ما مهم بود. در سخنرانی افتتاحیه هم گفتم که ما داریم در اوج جنگ به کار فرهنگی و ورزشی فکر میکنیم.» (صبح تبریز، اردیبهشت 1400، شماره 21)
مرحوم اسفندیار قرهباغی، خواننده صاحبسبک اپرای ایرانی نیز تمثیل زیبایی از کار فرهنگی در دوره جنگ دارد. او در مصاحبهای، به ماجرای ساخت ترانه زیبای برف اشاره کرده و گفته بود: «سالهاي جنگ بود و مسئوليتي هم در راديو داشتم. يک روز سرد زمستاني، جلسهاي با اعضا داشتيم. در آن جلسه به انبوه کارهايي که در مورد جنگ ميشد اشاره کردم و گفتم که از برخي از سمبلها و نمادهاي زندگي غافل شدهايم. خواه ناخواه زندگي ادامه دارد. کوه، آفتاب، جنگل، گندم، باران، برف... همه اين ها هستند. به این ترتیب، برف با ملودي «رضا رضوي» ضبط شد. کار ضبط را بدون ارکستر خاصي، شبانه در خانه شروع کرديم. برف مي باريد و هوا خيلي سرد بود. به طوري که پس از چند دقيقه، رضوي گفت هواي اينجا خيلي سرد است و نمی شود کار کرد. اين طور شد که مجبور شدم خودم بروم داخل اتاق فرمان و با همان شال و کلاه مشغول خواندن شدم و همان شب هم کار را روي آنتن فرستاديم.» (ایسنا، آبان 1389)
مثالهایی از این دست فراوانند. مثالهایی از خاطرات پرشور فرهنگی و هنری که در بحبوحه بمباران شهرها توسط عراق، جریان تپنده زندگی را با تمام زیباییها و نغمههایش گرامی میداشت. اتفاقاً نگاهی به کارنامه هنر معاصر نشان میدهد که زیباترین و ماندگارترین آثار تلویزیون، سینما، موسیقی و ... محصول سالهای دهه 60 است.
این رویکرد متاسفانه در دو هفتهای که از پایان جنگ ایران و اسرائیل میگذرد، نمود خاصی ندارد. چه تلخ است این اعتراف که ما از بیم دشمن و با ملاحظات و محافظهکاریهای بیمورد، نتوانستیم یک تشییع باشکوه برای شهدای جنگ برگزار کنیم. غربت شهدای تجاوز اسرائیل به تبریز، تا ابد در تاریخ این شهر باقی خواهد ماند و ما تابد شرمنده شهدای مظلوم این واقعه خواهیم بود.
دوم اینکه حتی در مورد «زندگی پس از جنگ»، عملکرد نهادهای فرهنگی و اجتماعی، توام با انفعال و بیبرنامگی است. دستگاههای فرهنگی که باید چند قدم پیشتر از مردم باشند، کماکان منگ و سردرگم هستند و به بازیابی کامل نرسیدهاند. این در حالی است که زندگی ادامه دارد و اتفاقاً حضور شاداب و باصلابت ایرانیان در عرصه زندگی، کوبندهترین پاسخ به دشمنان این مرز و بوم است که با «لبخند ایرانیان» مشکل دارند. نگرانی از امنیت، نباید به تعلیق زندگی بینجامد. امنیت اجتماعی، در خلا بیمعنی است. تجربه دو هفته اخیر نشان داد که مهمترین بازوی نهادهای امنیتی، همین مردم عادی کوی و برزن هستند.
بنابراین در کنار گرامیداشت مقام شهدا و تحلیل ابعاد جنگ اخیر، رسالت مهم نهادهای متولی، رونقبخشی به حوزه فرهنگ و ورزش است. زندگی با تمام فراز و نشیبها، ادامه دارد؛ با باران، آفتاب، لبخند و مهربانی؛ به قول فروغ:
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
https://hamnava.ir/News/Code/7011793
0 دیدگاه تایید شده