×

منوی اصلی

اخبار ویژه

امروز : سه شنبه 25 دی 1403  .::.   برابر با : Tuesday 14 January 2025  .::.  اخبار منتشر شده : 26452 خبر
یادگار تاج اصفهانی در ششگلان تبریز

به گزارش همنوا، اگر قرار باشد، اصفهان را تنها با یک نغمه یاد کنیم باید تصنیف «به اصفهان رو که تا بنگری بهشت تانی» از «زنده‌یاد استاد جلال تاج اصفهانی را زمزمه کنیم؛ استادی که نقش مهمی در تکامل مکتب آواز اصفهان دارد و خوانندگان نام‌آشنای اصفهانی نظیر علیرضا شاهزیدی و علیرضا افتخاری را پرورده‌است.

یکی از فرازهای خاص زندگی هنری تاج، حضور در تبریز است. مرحوم اصغر فردی چند سال پیش در کانال تلگرامی خود در این مورد نوشته‌بود: «شاید بسیاری از اهل موسیقی تاکنون نمی‌دانسته اند که یکی از بزرگترین خوانندگان ایران مرحوم تاج اصفهانی سال‌ها در تبریز زیسته و در این شهر به شغل گرمابه‌داری اشتغال داشته است. تبارزه قدیم را یاد است که در ششگلان گرمایه همایون‌تاج معروف بود و این حمام متعلق به مرحوم تاج بود. مرحوم موذن‌زاده اردبیلی هر هفته دو سه روزی از اردبیل به تبریز می‌آمده را نزد مرحوم تاج، ظرایف و دقایق آوازی را بیاموزد و از سیاق آوازش پیداست که تاثیر طرز اصفهان بر روی آواز او بیشتر از طرز تبریز بود. این ماجرا در کتاب «یادنامه تاج» هم از قول آقا سلیم مندرج است. (عکس اصلی، مربوط به آغاز کار گرمابه است؛ نفر دوم از راست، استاد تاج اصفهانی است) 

گرمابه همایون تاج در خیابان ششگلان که سال هاست به حال خود رها شده است.

موضوع را از فرزند مرحوم تاج پیگیری میکنیم «همایون تاج اصفهانی» که در آن سال‌ها نوجوان بوده است، با تائید این ماجرا می‌گوید: «من ۱۴ ساله بودم که همراه با بابا و دایی‌ام و یکی از دوستان پدرم، به تبریز رفتیم آقایی به نام «مقصود اقدام‌کلاهی در تهران گرمابه داشتند و به بابا پیشنهاد داد که با هم در تبریز گرمابه‌ای بسازند و دایی هم دو طبقه گرفت و خلاصه اولین حمام دو طبقه در خیابان ششگلان تبریز ساخته شد و اسم حمام را هم حمام همایون تاج گذاشتند. بابا پولی دادند و به اصفهان آمدند اما بعدها فهمیدند که شریکشان همه پول را نسیه کرده و حالا طلبکارها آمده‌اند. بابا رفتند تبریز پیش استاندار وقت و استاندار هم به طلبکارها گفت که بابا می‌خواسته کار خیری انجام بدهد که این طور سرش کلاه گذاشته‌اند و از طلبکارها خواست که پولشان را قسطی بگیرند. به این ترتیب من که آن موقع کلاس هفتم دبیرستان سعدی بودم، به خواست بابا تابستان آن سال را به تبریز رفتم و حمام را اداره کردم و عصر که میشد قسطی پول طلبکارها را می‌دادم در نهایت هم بابا حمام را فروخت.»

برچسب ها :

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.