×

منوی اصلی

اخبار ویژه

امروز : شنبه 3 آذر 1403  .::.   برابر با : Saturday 23 November 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 26253 خبر
چه وضعیتی عامل پذیرش قطعنامه پایان جنگ شد

به گزارش همنوا به نقل از مهر، به مناسب سالگرد پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸، شب خاطرۀ دفاع مقدس در چهارمین دورۀ آموزشی اسلام ناب با همکاری حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شد. در این مراسم از خدمات فرهنگی سردار عزیز جعفری، فرمانده قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیة‌الله (عج) تجلیل شد. همچنین داود امیریان، رزمنده و نویسندۀ دفاع مقدس و اصغر نقی‌زاده، رزمنده و بازیگر، به بیان خاطرات خود از دوران پذیرش قطعنامه پرداختند. جنگ اولویت اول مسئولان نبود امیریان تحلیلی دربارۀ اینکه چگونه به قطعنامۀ ۵۹۸ رسیدیم، ارائه کرد و گفت: تا سال ۶۵ اوضاع ما در جنگ خیلی خوب بود. اوجش هم حماسۀ عملیات کربلای پنج بود. بعد از سال ۶۵ فرماندهانی مانند حاج‌حسین الله‌کرم تصمیم گرفتند که عملیات‌ها را از جنوب به غرب کشور ببرند. شهر سردشت بمباران شیمیایی می‌شود که هنوز هم آثار آن در این مناطق باقی است. در این سال‌ها جنگ حالت روتین پیدا کرده بود و جنگ اولویت اول مسئولین نبود. برعکس آن چیزی که در عراق جریان داشت. در عراق برای سربازها و رزمنده‌ها بسیار احترام قائل بودند. مصالح ساختمانی، اقلام تدارکاتی، مواد بهداشتی و… اول از جبهه‌های جنگ شروع می‌شد و بعد به شهر می‌رسید. متأسفانه در ایران عکس این موضوع بود. اول از شهرها و کارخانه‌ها شروع می‌شد و بعد اگر چیزی می‌ماند به جبهه می‌رسید. او با بیان اینکه دعواهای سیاسی در ایران شروع شده بود، گفت: جامعۀ روحانیت دوپاره شد. برای انتخابات بهار سال ۶۷ تهمت‌زنی‌ها شروع شد. انگار جبهه و جنگ را کاملاً فراموش کردند. این اتفاقات همزمان شد با موشک‌باران تهران توسط عراق. عراقی‌ها موشک‌های اسکادبی را با کمک شوروی دستکاری کردند تا به تهران برسد. در این حال‌وهوا عراق حمله کرد و فاو را گرفت. از قبل معلوم بود که عراق مانور برگزار می‌کند و می‌خواهد فاو را بگیرد. دلسردی مردم از جبهه امیریان افزود: یک‌نوع دلسردی به‌وجود آمده بود و دیگر کسی جبهه نمی‌رفت. یادم می‌آید که از میان ۳۰ نفر بچه‌های بسیج محلۀ ما، ۲۷ نفر سابقۀ جبهه داشتند؛ اما آن زمان از این ۲۷ نفر، یک نفر هم جبهه نمی‌رفت. خود من هم حالم خوب نبود و دوران نقاهتِ شیمیایی‌شدنم را پشت‌سر می‌گذاشتم. طوری شده بود که پایگاه‌های اعزام نیرو دمِ در خانۀ رزمنده‌ها نامه می‌فرستادند و تقاضا می‌کرد که بیایید. احمد دهقان در کتاب «هفت روز آخر» این را گفته است. ما کاملاً در تحریم بودیم و عراق هم حملات عجیب و غریبی انجام می‌داد. یک نمونه‌اش ابوقریب است که احتمالاً فیلمش را دیده‌اید. به‌نظر من شصت، هفتاد درصد بچه‌ها به‌دلیل تشنگی شهید شدند؛ در حالی که جای هیچ گلوله و ترکشی روی بدنشان نبود. رفیق خود من، بهرام مهدی‌پور، شهید شد و وقتی او را برگرداندند، جای هیچ زخمی روی بدنش نبود و به‌دلیل تشنگی مرده بود. یک ماجرای پشت‌پرده‌ای هم بود که پیش امام رفتند و گفتند این‌همه فانتوم و نیرو و پول می‌خواهیم، امام هم قطعنامه را پذیرفته بود. جنگ، معشوقه‌ای بود که ازدواج کرد امیریان برای فهم موضوع قطعنامه مثالی زد و گفت: نمی‌دانم تا حالا عاشق شده‌اید یا نه. پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ مثل این بود که شما دختری را سال‌ها دوست داشته باشید، بعد درِ خانۀ او بروید و ببینید بچه‌دار هم شده است! بچه‌های ما یک‌دفعه با یک شوک مواجه شدند. خیلی‌ها به حضور در جبهه و فضای معنوی جنگ و لباس بسیجی عادت کرده بودند. دقیقاً در روز قطعنامۀ ۵۹۸ من رفتم که ثبت‌نام مجدد کنم تا به جبهه بروم. یک لحظه حس کردم وارد مجلس ختم شده‌ام. همه گریه می‌کردند و توی سر خودشان می‌زدند. به غیرت‌مان برخورده بود. اگر حضرت امام همان موقع می‌گفت عملیات استشهادی کنید، شاید ۹۹ درصد بسیجی‌ها عملیات استشهادی می‌کردند. این نفس گرم امام بود که باعث شد آتش‌ها فروکش کند. من ندیدم که به‌دلیل قبول قطعنامه کسی خوشحالی کند و جشن و سرور راه بیندازد. امیریان دربارۀ حملۀ منافقین و عملیات مرصاد گفت: اوج خباثت منافقین همین‌جا بود. یک عده می‌خواهند منافقین را تطهیر کنند و می‌گویند این‌ها می‌خواستند با رژیم بجنگند و با مردم کاری نداشتند. در حالی که این اوج خیانت است که کشور شما با یک کشور بیگانه وارد جنگ شده است و شما به آن کشور پناه ببرید و با کشور خودتان بجنگید. از مرز اسلام‌آباد وارد شدند و آنجا را گرفتند. خیلی سخت بود که با هم‌زبان و هم‌وطنمان‌مان بجنگیم؛ اما آن‌ها رحم نداشتند و برای کشتن آمده بودند. «جوات» ها در دوکوهه او دوران پس از مرصاد را اینگونه توصیف کرد: عملیات مرصاد که تمام شد، ما آمدیم به دوکوهه. در دوکوهه نزدیک ۱۵ هزار نفر نیرو بود. نان خشک برای خوردن پیدا نمی‌شد. ساختمان‌ها مثل لانۀ زنبور بود. همه لباس‌شخصی بودند. یک چیز بامزه بگویم: حتی علی پروین هم آمده بود آنجا سر بزند. به‌شوخی می‌گفتیم که استقلالی‌ها هم با قناسه دنبالش بودند که او را بزنند. آدم‌های عجیب‌وغریبی آمده بودند، تیپ‌هایی که به آن‌ها می‌گویند «جوات». با شلوارهای خمره‌ای جین. اما این داغ از دل من خارج نشد؛ این خیانت بعضی از سیاستمداران که برای صندلی‌های مجلس و پست و مقام، این‌همه خیانت کردند و خون به دل امام کردند. البته الان همان نفَس و شور و نشاط بسیج در میان جوانان وجود دارد. من چند ماه پیش به سوریه رفتم و یک ماه آنجا بودم. برادران فاطمیون و زینبیون دقیقاً من را یاد بسیجی‌های دهۀ شصت انداختند، با همان خلوص. الان وضع سوریه، نه‌صلح نه‌جنگ است. بچه‌های فاطمیون و زینبیون، همان حالت نیروهای حافظ صلح را دارند. نان ما را بریدند بعد از امیریان، اصغر نقی‌زاده پشت بلندگو رفت و گفت: وقتی ما فاو را گرفتیم، آن پنج کشور در سازمان ملل به این نتیجه رسیدند که باید جلوی ایران گرفته شود. می‌خواستند نان ما را ببُرند و به عراق هم امکانات دهند. تنها کسی که حرف امام را گوش می‌کرد که گفته بود جنگ در رأس امور است، صدام بود! الان هم تنها کسی که حرف آقا را گوش می‌کند و اقتصاد مقاومتی را پیاده می‌کند، ترامپ است! او ادامه داد: عملیات کربلای ۵ عزم آن‌ها را برای قطعنامه قطعی کرد؛ چون ما توانستیم تا دروازه‌های بصره پیشرَوی کنیم. من خودم چراغ‌های بصره را دیدم. چنان ما را تحت فشار گذاشتند که در همین زمان آل‌سعود قیمت نفت را تا پنج دلار پایین آورد. وقتی ما قطعنامه را قبول کردیم، امام که دوباره فراخوان داد، ظرفیت پادگان دوکوهه ۴۰۰۰ نفر بود؛ اما ۱۶۰۰۰ نفر آدم آمده بود. واقعاً معجزه بود که چرا عراقی‌ها آنجا را بمباران نمی‌کردند. هر کسی عِرق دین و وطن داشت، به جبهه آمد. اصغر نقی‌زاده دربارۀ علت پذیرش قطعنامه گفت: نان ما را بریدند. امام کسی نبود که چیزی به او تحمیل شود. شخصیت امام بسیار مقتدر بود. امام هم مرجع تقلید بود، هم رهبر و هم ولی‌فقیه. ایشان گفت هر کس در این جنگ شرکت کند، چه بکُشد و چه کشته شود، به بهشت می‌رود. او در پایان افزود: فشار روحی‌روانی که به رده‌های بالاتر می‌آمد، هزاران برابر بیشتر از مایی بود که در خط مقدم بودیم. اگر تمام این سرداران را جمع کنیم و بپرسیم آن لباس خاکی را دوست دارید یا درجه‌هایتان را، مطمئناً به لباس خاکی رأی می‌دهند. مرحوم هاشمی می‌خواست با یک عملیات بزرگ، جنگ را پایان دهد در بخش بعدی این برنامه، از چندین سال فعالیت‌های فرهنگی سردار محمدعلی (عزیز) جعفری تقدیر شد. سرهنگ مجتبی جعفری، رزمنده و آزاده و نویسندۀ دفاع مقدس، محمدحسین قدمی، نویسندۀ دفاع مقدس و مسئول شب خاطره، اصغر نقی‌زاده، داود امیریان و حجت‌الإسلام تجریشی، مسئول دورۀ اسلام ناب، با حضور روی سن، از فعالیت‌های فرهنگی سردار جعفری تقدیر کردند. سردار جعفری در این مراسم عملیات کربلای ۵ را اثرگذارترین عملیات دفاع مقدس توصیف کرد و گفت: بعد از عملیات فتح خرمشهر من و شهید باقری در سال ۶۱ دنبال منطقه‌ای برای انجام عملیات می‌گشتیم. به منطقۀ شلمچه آمدیم برای عملیات رمضان. تا چشم‌مان به موانع افتاد، هردو گفتیم که در اینجا نمی‌شود عملیات کرد. رفتیم به منطقۀ پاسگاه زید و عملیات رمضان آنجا انجام شد. از سال ۶۱ تا ۶۵ دشمن بی‌وقفه موانع، مین‌، سیم خاردار و خاکریز درست کرد. مستحکم‌ترین جبهه، اول شلمچه بود و بعد طلاییه. عملیات کربلای ۵ یک عملیات تکلیفی و خدایی بود. شب قبل از عملیات فرماندهان به انجام این عملیات اشکال گرفته بودند، از بس دربارۀ آن ابهام وجود داشت. می‌گفتند آیا موفق خواهیم شد، تلفات چقدر است، اگر بتوانیم خط را بشکنیم فوقش ۵ کیلومتر پیشرَوی می‌کنیم و به بصره نمی‌رسیم، آیا می‌ارزد. قرار شد از امام استعلام بشود. حضرت امام، آقای هاشمی را فرستادند که ایشان بررسی کند و به‌همراه کارشناسان ارتش و شهید صیاد و دیگران تصمیم بگیرند که این عملیات انجام بشود یا نه. شب قبل از عملیات تا ساعت ۴ صبح یک جلسه تشکیل شد. نزدیک اذان صبح آقای هاشمی به این نتیجه رسید که نباید عملیات انجام شود؛ چون ریسک عملیات بالا بود. محاسبات مادی می‌گفت که نباید این عملیات انجام شود. وی افزود: بعد از نماز صبح فرماندهان به آقای هاشمی گفتند این عملیات اگر انجام نشود، ما دیگر نمی‌توانیم در خوزستان عملیات کنیم. آقای هاشمی دائم دنبال این بود که یک عملیات موفق بکنیم و یک جای بزرگی را بگیریم و با مذاکره و صدور قطعنامه، جنگ را به پایان برسانیم. ما عملیات خیبر را انجام دادیم، به هدف نرسیدیم. عملیات بدر را انجام دادیم، نشد. عملیات والفجر۸ را انجام دادیم، قطعنامه به‌نفع ما صادر نشد. قطعنامه‌های ناقص صادر می‌کردند و حقوق ایران داده نمی‌شد. بالاخره آقای هاشمی با محاسبات سیاسی حاضر شد که این عملیات انجام شود. همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، تلفات بالا بود. تا پنج کیلومتر بعد از خط شلمچه پیشروی کردیم؛ اما دشمن حدود دو سه ماه فشار می‌آورد و پاتک‌هایی می‌زد که منطقه را پس بگیرد. تا اوایل سال ۶۶ این حرکات ادامه داشت؛ اما این زمان دیگر تثبیت شد. جنگ باعث صدور انقلاب شد سرلشکر جعفری دربارۀ اوضاع پذیرش قطعنامۀ پایان جنگ گفت: قطعنامۀ ۵۹۸ در ۲۳ تیر ۱۳۶۶ صادر شد. وقتی ایرانی‌ها توانستند از دژ مستحکم شلمچه عبور کنند، همه گفتند ایرانی‌ها می‌توانند از موانع دیگر هم عبور کنند. قطعنامه به این دلیل به‌نفع ایران صادر شد و صدام محکوم شد و این قطعنامه یک مقدار بهتر از قطعنامه‌های قبلی بود؛ اما از نظر حضرت امام این قطعنامه هنوز قانع‌کننده نبود و در آن سال نپذیرفتند. یک سال طول کشید تا قطعنامه قبول شود. دو روز بعد از قبول قطعنامه، صدام حمله کرد. منافقین را از غرب کشور فرستاد و خودش هم با لشکری حمله کرد. حملۀ صدام پس از پذیرش قطعنامه، ثابت کرد بی‌اعتمادی امام بعد از فتح خرمشهر، درست بوده است. عملیات‌های بعد از خیبر، یعنی از سال ۶۱ به بعد، توسط نیروهای مردمی و خودجوش انجام می‌شد. نگاه کلاسیک و محاسبات مادی نظامی عملیات‌هایی مثل خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ را توجیه نمی‌کرد. رهبر معظم انقلاب دربارۀ عملیات کربلای ۵ می‌فرمایند شب‌های عملیات کربلای ۵، شب‌های قدر این انقلاب است و سپاه کربلا را در شلمچه مشق کرد. بیش از ۸۰ درصد از فرماندهان مردمی تیپ‌ها و گردان‌ها زیر ۳۰ سال سن داشتند. حدود ۹۰ درصد نیروهای خط‌شکن گردان‌ها زیر ۳۰ سال بودند. مشکل صحنۀ جنگ با پیشتازی این جوانان حل شد. پایدار ماندن انقلاب اسلامی به‌دلیل جنگ است. هدف دشمن از جنگ، جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی بود؛ اما همین جنگ باعث صدور انقلاب می‌شود؛ چون مکر خدا بالاتر از مکر دشمنان است. جعفری در قسمت دیگری از سخنانش دربارۀ نقش مردم و به‌ویژه جوانان در تأمین امنیت داخلی کشور در سال‌های ۷۸، ۸۸ و ۹۶ گفت: سال ۷۸ دو، سه سال فتنه‌ها طول کشید؛ اما درسال ۸۸ تجربیاتی برای به‌کارگیری مردم داشتیم و گردان‌های امنیتی تشکیل شد و سازوکار حضور مردم در امنیت کشور فراهم شد. فتنۀ ۸۸ هشت ماه طول کشید. سال ۹۶ که نارضایتی‌ها و ناکارآمدی‌ها به اوج خودش رسیده بود، آن‌قدر بصیرت مردم در فتنه ۹۶ زیاد شده بود که اغتشاشات در نطفه خفه شد. وی بیان کرد: اگر نقش جوانان در این فتنه‌ها نبود، انقلاب از پای درمی‌آمد. رهبر انقلاب دو سال است که انتظار جدی برای نقش‌آفرینی جوانان در مسائل کشور را مطرح کرده‌اند. آخرین‌بار هم مربوط به دیدار دانشجویان با رهبری است که دستور عملیاتی صادر کردند. یکی از تصورات خیلی بد در میان بعضی از جوانان این است که منتظرند که کسی به آن‌ها نقش بدهد؛ اما رهبر انقلاب بر حرکت‌های خودجوش تأکید و بحث آتش‌به‌اختیار را مطرح کرده‌اند. سرلشکر جعفری سخنان رهبری در دیدار با دانشجویان در نیمۀ ماه رمضان امسال را مرور کرد و گفت: رهبری یک اتمام حجت با جوانان کرده‌اند. وظیفۀ قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیة‌الله (عج) که حضرت آقا حکم مسئولیت آن را به حقیر داده‌اند، حمایت از همین جوانان است. توانمندسازی و مطالبه، وظیفه ماست؛ اما حرکت اصلی توسط جوانان باید انجام بگیرد. در قرارگاه ما، غیر از من و یکی دو نفر دیگر، هیچ‌کس بیش از ۴۰ سال ندارد. اگر کسی در این عرصه‌هایی که آقا فرمودند، فعال نباشد، نمی‌تواند به خودش بگوید متعهد و ولایی و انقلابی.

برچسب ها :

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.