همنوا؛ فرشید باغشمال
اسفند با سالگرد شهادت 9 سَرومرد ایرانی شناخته میشود: شهید حمید باکری، شهید حسین خرازی، شهید امیر حاجیامینی، شهید ابراهیم همت، شهید حجتالله رحیمی، شهید عبدالحسین برونسی، شهید عباس کریمی و شهید آقا مهدی باکری 9 شهید نامدار تاریخ دفاع مقدس هستند که اسفندهای تقویم ایرانی را جلا بخشیدهاند. 25 اسفند روز شهید نام گرفته است. اما ما جدا از این نام های عزیز و ارجمند، در این روز، سری به محله حاججبار نایب تبریز زدیم و یادی کردیم از پدر شهیدی که بقال باصفای این محله است. حاججبار نایب از محلات قدیمی و مرکزی تبریز است. مسیرگشایی و عقبکشی سالهای اخیر، این گذر را به یک خیابانِ فرعیِ شمالبهجنوب در مرکز تبریز تبدیل کردهاست. به رغم ساختوسازهای خیرهکننده چند سال اخیر، چراغ «بقالی معروف سراجی» همچنان در گوشهای از این محله سوسو میزند.
«حاجمحمد سراجی» متولد 1314 است، یعنی 86 سال دارد و از کسبه کهنهکار شهر است. 70 سال است که دکان بقالی دارد و 43 سال است که در حاججبار نایب کاسبی میکند.
زمانی بود که سه نفر از این بقالی، نان میبُرد
میگوید حال و روزم خوش نیست، روزگاری بود که در این مغازه، به جز خود من، دو مرد جوان کار میکردند و نان میبردند. اما الان خودم هم به سختی میتوانم اینجا را بگردانم. دخل هر روزه این مغازه، به سختی به 100هزار تومان میرسد. از وقتی هم که آقای روحانی تشریف آورده، همینطور نشستهایم تا ببینیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. خدا به داد این مملکت برسد.
دور تا دور مغازه، اگرچه پُر است، اما از کالاها و ارزاق اساسی، چیز زیادی به چشم نمیآید. مغازهای که روزگاری مایحتاج کل محله را تامین میکرد، دیگر مثل سابق پررونق نیست.
از سراجی در مورد همصنفیهای خود میپرسم. اینکه آیا مثل قدیم، هنوز هم اخلاق و انصاف، در بین کسبه حرف اول را میزند، جواب میدهد: هر کس نان قلبش را میخورد. من از وقتی خودم را در کار بقالی شناختهام، سعی کردهام با مردم راه بیایم. جنس قدیمی را با همان قیمت خرید قبلی میفروشم، نه با نرخ جدید.
جانبوهای ترکیهای، بلای جان خردهفروشان محلات
چه شد که مغازه بزرگ سراجی، آرامآرام از رونق افتاد؟ پاسخ بقال پیر گزارشمان قابلتامل است. آنجا که میگوید: از دولت بپرسید که چه شد. دولت، سرمایهدار هموطن خودش را رها کرده و رفته از ترکیه کسانی را آورده که در هر محله بزرگ و کوچک، دو تا جانبو بزنند. چرا کسی باور نمیکند که تخفیف این فروشگاهها کاذب است؟ این فروشگاهها میروند با تولیدکننده همصحبت میشوند که قیمت روی کالا را مثلاً چهار هزار تومان بیشتر بزند، بعد، همان کالا را با هزار تومان تخفیف به مشتری قالب میکنند. مردم هم از این تخفیف خوششان میآید. باور نمیکنند چیزی که خریدهاند، گرانتر از قیمتی است که من میفروشم. من اگر خیلی زرنگ باشم، یک قوطی بیسکویت میخرم، اما فروشگاهی مثل جانبو، یک کامیون میخرد و چند روزه، همه را میفروشد. منِ پیرمرد چطور با اینها رقابت کنم؟ سنم به 86 رسیده، دارایی و مالیات را من میدهم، عوارض شهرداری را من میدهم، با اتحادیه من سر و کله میزنم، شهید دادهام و مویم را در این محله سفید کردهام، اما جانبو بهره میبرد.
کسی نیست استخوانهای جاوید مرا بیاورد
«شهید جاوید سراجی» همان جوانی است که حاجمحمد عکسش را کنار عکس «حاجقاسم» بالای سر زدهاست. متولد 20/3/45 بوده و درجهدار نیروی زمینی ارتش. پس از چند بار عملیات و ترکشخوردنهای پیاپی، در 21 سالگی شهید شدهاست. یعنی دقیقتر اگر بگوییم در تاریخ 3/5/66 در تپههای شهدا واقع در محور صالح آباد- میمک ارتفاعات ایلام، شهید شده و از آن تاریخ مفقودالاثر به شمار میآید.
یاد فرزند دلبند که میافتد، چند لحظه آرام اشک میریزد و بعد، تعریف میکند: پسرم درجهدار ارتش بود، اما باور کنید داوطلبانه و با شوق، راهی منطقه شد. گفتم باباجان نرو، از زمین و هوا بمب میریزد. گفت، همین بمبها سر زن و بچه مردم هم میریزد. چطور بنشینم؟ چهار عملیات پیاپی در سومار حضور داشت. چند بار ترکش خورد و برای مداوا آمد، همین که کمی بهتر میشد در خواب داد میزد و میگفت بچهها تنها ماندهاند. بار آخر از ایلام زنگ زد و گفت، بابا حملهای در پیش داریم و به گمانم وقت خداحافظی است. هلیکوپترهای عراقی، بچهها را به رگبار بسته بودند. جاویدِ من، پیش «شهید سفیدگر» از سراب و «شهید پاپری» از خسروشهر شهید شد. الان چهل سال است میگویم لااقل استخوانهای پسرم را بیاورید، میگویند نمیشود، شهدای دستهجمعی را نمیتوان تکان داد. از همان لحظهای که خبر شهید شدنش را آوردند، مادرش سکته زد. 40 سال است پرستاری میکنم، آن هم با این درآمد ناچیز که بیمه هم به کار نمیآید. یک نفر از ارتش و سپاه و بسیج نیست که بیاید لااقل حال آدم را بپرسد. دیگر چه بگویم.
https://hamnava.ir/News/Code/9769392
0 دیدگاه تایید شده