گروه : گفتگو

اشاره-دوزادهمین روز از آذر ماه هر سال برابر با سوم دسامبر روز جهانی معلولان است. این روز که در سال 1992 توسط سازمان ملل متحد نامگذاری شدهاست، تلاشی است در جهت ارتقاء رشد اذهان عمومی درباره مسائل مربوط به معلولیتهای مختلف؛ و افزایش آگاهیهایی برای پیوستن افراد معلول به تمامی جنبههای سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و فرهنگی زندگی. به مناسبت این روز با صباخدایی،کارشناس ارشد روانشناسی بالینی و روانشناس یکی از مراکز توانبخشی تبریز گفتگویی داشتیم. -در مرکزی که هستید با چه طیف افرادی سر و کار دارید؟ این مرکز که یکی مراکز تحت نظارت بهزیستی است در حوزه معلولین روانی، ذهنی و جسمی فعالیت میکند. -یعنی این مرکز وابسته به بخش خصوصی است؟ نیمه خصوصی -درباره مریضهایی که به شما مراجعه میکنند و شرایطی که دارند بگویید؟ مراجعین ما طیف گستردهای از معلولیتها با سببشناسی و علتهای مختلف هستند. برخی معلولیت مادرزادی و ژنتیکی، برخی معلولیتهای حین تولد و برخی معلولیتهای بعد از زایمان که همگی با مشکلات و مسائل خاص خودشان در این مرکز تشکیل پرونده دادند. برخی والدین معلول دارند و بدون انجام مشاوره ژنتیک و متاسفانه بدون آگاهیهای لازم پدر و مادر به دنیا آمدند. برخی والدینشان آگاهیهای لازم را در مورد بیماریهای خطرناک مثل یرقان و... نداشتند. برخی نتیجه اشتباهات پزشکی هستند و... -پس فکر میکنید میشود ناآگاهی را دلیل اصلی مشکلات این افراد دانست؟ دقیقا. با اطلاعرسانیهای مناسب و بهجا، میشود جلوی خیلی اشتباهات را گرفت. نه صرفا یک سری کاغذ بازی و کارهای روتین انجام بدهیم که بله فلان دستورالعمل هم انجام دادهشد. هدف باید کمک و آگاه سازی صادقانه و دلسوزانه باشد. آن موقع صد در صد فعالیتها، نتیجهبخش خواهد بود. بهزیستی بعضی امکانات محدودی را برای معلولین فراهم کرده که متاسفانه همان امکانات محدود هم درست اطلاع رسانی نمیشود. مثلا اخبار فقط به اعلام سبدکالا و سهام عدالت معلولان اکتفا میکند. در حالی که بهزیستی امکانی فراهم کرده که مشاوره ژنتیک برای معلولین به صورت رایگان انجام شود. در این موارد باید اطلاع رسانی صورت بگیرد که تعداد معین معلولین بعد از زمان کوتاهی چند برابر نشود. -تاثیر فقر را بر معلولیت چطور میبینید؟ فقر و معلولیت متاسفانه علت و معلول هم هستند. این خانوادهها وارد یک سیکل معیوب شدند و میشود گفت دلیل اصلی ناآگاهی آنها فقر است. فقر در هر زمینه چه اقتصادی، چه فرهنگی، چه آموزشی و... -از مریضهایی که دارید بیشتر بگویید. جامعه باید چه کاری برای آنها انجام دهد؟ معلولیت از نظر شدت، رِنج مختلفی دارد. معلولین خفیف و متوسط در جامعه که توانایی و مهارتهای نسبتا خوبی هم دارند، متاسفانه طرد میشوند. این افراد هم خانواده دارند و نیاز دارند از طریقی امرار معاش کنند. جامعه و مسئولین باید به نحوی امکان اشتغال و درآمد را برای این افراد فراهم کنند. اقداماتی در راستای اشتغال معلولین صورت گرفته ولی به هیچ وجه کافی نیست. باید شرایط کاری متناسب با وضعیت این افراد فراهم شود که عامل اصلی مشکلاتشان، یعنی فقر، تا حدودی کنترل شود. -در مرکزی که شما مشغول فعالیت هستید، معلول روانی و جسمی توام هم دارید؟ ذهنی و جسمی توام هست ولی روانی و جسمی نه. مگر اینکه یک فرد روانی، مثلا مشکل قلبی و... داشته باشد. البته بیماران روانی مزمن به دلیل استفاده طولانی مدت از داروها دچار عوارضی میشوند. منظور من از معلول روانی هر فردی است که به تشخیص روانپزشک دچار اختلال روانی باشد که تحت پوشش بهزیستی قرار میگیرد. البته بهزیستی به تازگی روندی اتخاذ کرده که افراد روانی را که تشخیص «اختلال شخصیت» گرفتند؛ تحت پوشش قرار نمیدهد و حمایت نمیکند. در حالی که آنها هم سابقه بستری دارند، دارو مصرف میکنند و همان مشکلات را تجربه میکنند. به هر ترتیب، بیماری روانی که اغلب تحت دارودرمانی است و مشکل IQ ندارد، نسبت به بقیه معلولین نادیده گرفته میشود و شرایط سختتری دارد. چون متوجه شرایط موجود هستند و این طرد شدنها بیشتر به روحیه و عزت نفسشان آسیب میزند و در نتیجه این افراد روز به روز منزویتر میشوند. در حقیقت جامعه فرد معلول را بیشتر با معلولیت جسمی میشناسد. نسبت به بقیه، معلولین جسمی وضعیت بهتری دارند. معلولین روانی جزء مظلوم ترین معلولین هستند. چون از نظر جسمی و ظاهری چیزی مشخص نیست و ظاهرا فرد سالم است. ولی مشکلات عجیب و متعددی دارد که البته برای تشخیص افتراقی نیاز به تبحر کافی از طرف متخصص هست. -این نکته خیلی مهم به نظر میرسد. یعنی تا معلولیت را در جسم کسی نبینیم برایش کاری نمیکنیم. اگر منظور شما بهزیستی هست که باید بگم ذاتا به دلیل تعداد زیاد معلولین، بهزیستی نمیتواند کار خاصی برای هیچ طیفی انجام دهد. نهایتا مستمری پرداخت میکند که تقریبا 160 هزار تومان است و ماهانه واریز میشود یا همان سبد کالا و... که در مقابل هزینههای دارو و درمان معلول واقعا چیزی نیست. ولی در جامعه و مکانهای عمومی، بله، تا کسی معلولیت را علنا نبیند، همکاری های لازم را انجام نمیدهد؛ چون اغلب اطلاعات کافی از بقیه معلولیتها نداریم. البته نمیخواهیم مردم را وادار به ترحم و دلسوزی کنیم که عزت نفس معلول هم خدشهدار شود. هدف صرفا درک شرایط این افراد و انجام همکاریهای لازم است. به خصوص با خانواده معلولین که بسیار نادیده گرفته میشوند. -درباره این ترحم و دلسوزی هم میخواستم سوال کنم موضوعی که لازم میدانم اشاره کنم این است که همه معلولین آنطور که برای ما تعریف شده و انتظار داریم، بدبخت و بیچاره و مظلوم نیستند. حقیقت موجود در توانبخشی و بهزیستی و جامعه چیزی متفاوت است. این که تعدادی از معلولین، این معلولیت را علم کردن و سعی در سوءاستفاده از احساسات مردم دارند، موضوع قابل انکاری نیست و به هر حال باید به نحوی مدیریت شود. -سواستفاده یا تلاش برای به دست آوردن حقی که به گمان خودشان پایمال شده؟ مسلما نمیشود قطعا یک یا حتی چند دلیل برای این مسئله آورد. همه چیز به هم مربوط و وصل است. ولی به نظر من بیشتر بحث یادگیری مطرح است. کسانی که با گردن کلفتی و قلدری کارشان را پیش میبرند، قبلا از این طریق جواب گرفتند که این روش را رها نمیکنند. اینجا هم نقش مسئولین هم مردم هم خود معلول مهم است. گاهی حقشان پایمال شده و سعی دارند احقاق حق کنند ولی گاهی افرادی هم پیدا میشوند که هدفشان سوءاستفاده است. -پس باید رویه دلسوزی را کنار گذاشت؟ نیازی به دلسوزی نیست. کافی است معلولین را درک کنم و از محدودیتها و تواناییشان اطلاع داشتهباشیم. همین دو نکته برای ما کافی است تا بدانیم که باید چه انتظاراتی از معلولان داشت. -درباره مراکزی که شما در آنها کار میکنید توضیح دهید. ظرفیت و نوع کار هر مرکز متفاوت است و تعداد مشخصی از معلولین را میپذیرند. مثلا 50 نفر 70 نفر یا هر رقم دیگر. مراکزی هستند که صرفا کارهای مددکاری و روانشناختی را انجام میدهند و کاری به شرایط اشتغال معلول ندارند. ولی مراکزی هم هستند که مسئولیت توانمندسازی حرفهای معلول را دارند و اغلب تحت عنوان مراکز حرفهآموزی و یا کارگاههای حمایتی کار میکنند. این مراکز معلولین را با شرایط مناسبتر پذیرش میکنند و هدف، توانمند کردن آنها جهت اشتغال در محیط عمومی اجتماع است. -در برخورد با معلولین چه حسی دارید؟ اوایل، کار خیلی سخت و از لحاظ روحی واقعا فرساینده بود. با حجم عظیمی از ناآگاهی و مشکلات و فقر مواجه شدهبودم. متوجه شدم که تحصیلات آکادمیک در مقابل دنیای حقیقی این افراد چقدر ناکارآمد است. ولی بعدها روال کار دستم آمد و فهمیدم که فقط با تجربه میتوان جلو رفت. فهمیدم که با اعتماد سازی و درک معلولان، با شنیدن صدا و دردهایشان چقدر میتوان به آنها کمک کرد؛ حتی اگر مشکلی هم حل نشود. این افراد بیشتر به حمایت عاطفی و اجتماعی نیاز دارند و وقتی میفهمند که کسی فقط صدایشان را میشنود و مشکلاتشان را درک میکند خوشحال میشوند. -به عنوان یک مشاور تا به حال شده موردی باشد که بخواهید خارج از حیطه وظیفهتان کمک کنید؟ یا موردی که مثلا اشکتان را دربیاورد؟ البته که شده. به خصوص اوایل کار همه چیز برایم تازگی داشت. با اینکه سابقه کار با معلولین روانی داشتم، ولی اینجا کاملا فضای متفاوتی بود. هر داستانی که از خانوادهها میشنیدم قلبم را مچاله میکرد. با چند مورد شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم و با گذر زمان، باز هم مواردی پیدا میشود که کاملا درماندهای و کاری جز گریه در خلوت خودت نداری و متعجبی از دل بزرگ این خانوادهها که چطور تحمل این همه درد و سختی را تحمل میکنند؛ در حدی که حتی شبها خوابشان را میبینی و یک لحظه هم از جلو چشمت کنار نمیروند. در مورد مسائل مالی خیلی وسوسه شدم که از طریقی خارج از مسئولیت و حیطهام، به صورت ناشناس حتی کمکی کرده باشم. ولی متاسفانه این دایره آنقدر وسیع و گسترده است که حتی در مورد یک خانواده هم به تنهایی نمیشود کاری کرد. نهایتا با کمک جمعیتهای خیر یکی دوبار کارهایی انجام شده که سطحی بوده و تاثیر موقت داشتهاست.
https://hamnava.ir/News/Code/11589
0 دیدگاه تایید شده