
همنوا / وحید صدر فضلائی: حقیقت به واقع ترس دارد. حقیقتی که اغلب لزومی به فهمیدن آن هم نیست. همه میدانیم که در اغلب موارد حقیقت تلخ است. با این وجود انگار نیرویی نامرئی ما را به دنبال خودش میکشد تا به آن دنیای به ظاهر روشن ببرد. اما در آخر کار خود را در اعماق مغاکی تاریک و سرد مییابیم که هیچ کس هم کنارمان نیست.
مغاکی که وقتی واردش میشویم، جز تلخی و تاریکی و دلشکستگی و شکنجهی مدام، چیزی عایدمان نمیشود. به هیچ وجه منظورم این نیست که سر در برف بکنیم و چشم بر روشنایی ببندیم و دنبال هیچ چیزی نباشیم. مطلب این است که دنبال همه چیز بودن دردسرساز است. همه چیز را همگان دانند. لزومی ندارد که ما در مورد همه چیز و همه کس و یا حتی همه چیز را در مورد یک کس بدانیم.
حتی اگر این فرد نزدیکترین و عزیزترین است برایمان. همه حق دارند رازهایی برای خودشان داشته باشند. همیشه ساختن سخت و زمانبر بوده و برعکس آن خراب کردن ساده و سریع. این واژهی «شک» به تنهایی قادر است کاخی از آرزوها را که میشد به خاطره تبدیل شوند، در اندک زمانی به کوخی از خاک و خاکستر تبدیل بکند و همه چیز را به فنا دهد.
حالا علی پوریان سراغ نمایشی رفته با همین عنوان و با نویسندگی جان پاتریک شنلی. لوکیشن نمایش مدرسهای دینی است و طی ماجرایی خواهر الکسیوس یکی از ارشدهای مدرسه به پدر فیلی شک میکند. اصولا شخصیت پردازی خواهر الکسیوس به گونهای است که به همه چیز و همه کس شک دارد، حتی به صندلی که روی آن مینشیند. طبیعی است که این شک به او آسیب میزند و موجب آزار هم خودش و هم اطرافیانش میشود. او در سیستمی رشد یافته که زنجیرهای به هم پیوسته و خشک از نظم و تربیت و بکن نکنهاست. افراد در این سیستم موظف هستند در خدمت این نظم باشند. تا جایی که همه همرنگ و همسو باشند، مشکلی به وجود نمیآید. اما کافی است یک نفر کمی متفاوت باشد یا حتی متفاوت فکر کند.
در این صورت این سیستم خشک و غیر منعطف بلافاصله سعی در حذف او خواهد کرد. زیرا بیم این میرود که دیگران را هم تحت تاثیر قرار دهد و در ذهن آنها هم سوال ایجاد کند. پدر فیلی از جملهی این آدمهای متفاوت است. بر خلاف همه، او سه حبه قند میخورد، با خودکار مینویسد، چون راحتتر است، به آدم برفی یخی علاقه دارد، سیگار میکشد، ناخنهایش را بلند میکند و اهل ورزش است. کارهایی که در این مدرسهی دینی زیاد معمول نیست و سیستم با دست تربیت شدهی خود، یعنی خواهر الکسیوس سعی در تغییر و همرنگ کردن پدر فیلی دارد و وقتی موفق نمیشود، اقدام به حذف او میکند.
انگار هر چه بیشتر در این سیستم میمانی، تاثیرش هم بر روی افکار و رفتارت بیشتر میشود و همرای و موافق آن میشوی. شاید هم منافعت بیشتر گره میخورد به ماندگاری و دوام سیستم. حالا این سیستم هرچقدر هم معیوب و غلط باشد، مهم نیست. چون منافع تو را تامین میکند. خواهر جیمز که جوانتر از خواهر الکسیوس است، هنوز به طور کامل ذوب در سیستم نشده و منطقیتر فکر میکند و همه چیز را مطلق نمیبیند. با شاگردان خود موسیقی کار میکند و با پدر فیلی صحبت میکند و آدم برفی یخی را دوست دارد.
حتی در اینکه با خودکار بنویسد هم مشکلی نمیبیند. اما باز هم سیستم با دست و زبان خواهر الکسیوس سعی در تربیت و تغییر خواهر جیمز دارد. وقتی خواهر جیمز به شک خواهر الکسیوس نسبت به پدر فیلی در مورد تجاوزش به یک پسر اعتراض میکند و آنرا غیر قابل باور میداند، سریع سرکوب میشود و وادار به تبعیت از سیستم میشود.
با همهی این اوصاف شک عین خوره میماند و حتی خورشید حقیقت هم نمیتواند درمانی برای آن باشد. هرچقدر هم که لباس تقوی و دین را بر روی عقاید خشک و شک و تردید خود بپوشانیم، باز در اعماق قلب، به گفتههای خود هم شک داریم و بیم آن میرود که حقیقت به گونهای دیگر باشد. به گونهای غیر از آنچه که ما میگوییم و اصرار بر درستی و حقیقت آن داریم. ما در پیگیری هر خطا یک قدم از خدا دور میشویم و وقتی با صورتک قرار دادن تقدس و مخفی شدن پشت نقاب آن در حال شک و تردید نسبت به دیگران هستیم، مدام در حال انکار گفتههای مقدسمابانهی خودمانیم و به نوعی با کلام خود، خویشتن را نقض میکنیم. نگاه مشکوک مدام نسبت به دیگران، خود شخص را هم عذاب میدهد. فردی که دائم به دنبال حقیقت است، مجبور است همنشین دائمی شک باشد و به قول پدرفیلی : «حقیقت غیر قابل تغییر است و از حقیقت چیزی به جز یک خطابهی بد در نمیآید.» برای همهی ما لحظاتی پیش میآید که احساس گمگشتگی بکنیم و در اعماق دل خود شک و تردید داشته باشیم، اما این نباید به صورت مستمر و مداوم باشد و هر شکی را نباید اجازهی رشد و به سطح آمدن داد. چون وقتی با ادعای نمایان کردن حقیقت جان بگیرد، در نهایت آرامش و سپس جان خودمان را خواهد گرفت. به نظرم باید این جمله را مدام برای خودمان تکرار کنیم که: « عشق به هیچ گناهی آغشته نیست.»
علی پوریان عزیز در کسوت کارگردان کار و بیتا آزادی، مهرداد نیکجو، رومینا نیک اندیش و مریم زارعی بازیگران توانا و هنرمند این کار در نهایت اجراهایی ارزشمند و به یاد ماندنی را داشتند که تا مدتها در خاطر مخاطبان تئاتر باقی خواهد ماند.
شاید مطلب آخری که میخواهم اضافه کنم چیز مهمی به نظر نیاید. اما برای من خیلی ارزشمند بود و نشان از برخورد حرفهای و دید درست عوامل نمایش داشت. در طول سالهای زیادی که مخاطب تئاتر بودهام، این اجرا تنها اجرایی بود که درست سر وقت شروع شد و این قابل تقدیر و تشکر است. امیدوارم این نگاه حرفهای را همهی متولیان هنر و به خصوص تئاتر داشته باشند. به امید تعالی هر چه بیشتر هنر این دیار. همین
https://hamnava.ir/News/Code/9331399
0 دیدگاه تایید شده