×

منوی اصلی

اخبار ویژه

امروز : یکشنبه 31 فروردین 1404  .::.   برابر با : Sunday 20 April 2025  .::.  اخبار منتشر شده : 26746 خبر
قدرت کمیای عشق و ناکامی‌های آتابای در این راه

به گزارش همنوا، او به ناچار برای فرار از حس حقارت حاضر به ترک تحصیل می شود و عطای رشته مورد علاقه اش را به لقایش می‌بخشد اما جالب تر اینکه نوجوان‌های روستا از آیدین خواهر زاده آتابای گرفته تا جیران دختر هم روستای وی رویای قبولی از دانشگاه تهران شدن را در سر می پروارنند غافل از اینکه آتابای ناکام بعد از این اتفاقات تلخ از تهران به نوعی می گریزد  و به روستای مادری خویش پناهنده می شود و علی رغم میل باطنی مشغول ساخت و ساز ویلا برای دیگران میشود تا به خیال خود از قیل و قال حس حقارت، رهایی یافته باشد اما در این بهبوبه  حضور دو دختر اهل استان فارس و به همراه پدرشان آرامش نداشته آتابای را از او می گیرد.

نام یکی از دخترها سیماست دقیقا هم نام عشق ناکام آتابای بر او نهاده شده است.اینجاست که بازیگر اصلی فیلم که در مواجه اول با عشق در دانشگاه" استراتژی فرار" را برگزیده بود ولی اینبار مستاصل می شود و پس از گذر این حالت روحی تصمیم سختی می گیرد و عشقش را  به دختر اهل استان فارس ابراز می کند اما اینبار نیز او با کاهدان می زند زیرا به سیما می گوید بیمار سرطانی بودن تو جرات ابراز عشق را به من داده است و این حرف آتابای نیز سرنوشت تنها ماندن را برایش رقم میزند زیرا دخترها به همراه پدر در اولین سپیده دم صبح این اتفاقات روستا را به مقصد تهران ترک می کند.

در تم این فیلم آنچه جالب است، هیچ کس جرات گفتن احساس خود را ندارد و زمخت بودن آدمیان کوهستان بیش تر از قبل نمایان می شود  و همه کاراکتر های فیلم بصورت غیر مستقیم پیام ها و احساس هایشان را بروز می دهند.آتابای در کنار قبر خواهرش که خودسوزی کرده است با پدرش،  دم ساز سیگار میشود او ولی در ذهن اش به پدر می گوید "نفسم به نفس گرمت بند است" و از سویی با خود کلنجار می رود که نباید این کلمات خطوری از ذهن را به زبان بیاورد.

یحیی دوست و راهنمای معنوی آتابای در مورد فراموش کردن اتفاقات تلخ گذشته  به او می گوید؛ ماجرا خیلی ساده است برای رها شدن شر از گذشته راهی جز بخشیدن آدمیان ندارد و راه بازگشت به زندگی را بخشش می داند.

کارکتر اصلی فیلم از اینجا به بعد متحول میشود زیرا گلوگاه عشق از یک آدم عصبی و خشن چه ها که نمی سازد زیرا او یاد گرفت در آغاز ماجرا همه را  ببخشد و بعد از آن خودش را می بخشد تا به وادی عشق قدم گذاشته باشد و این کمیای عشق او‌ را دگرگون می کند.

عشق کیمیای است که گریبان آدم ها را می گرد تا جرات مواجه با خویشتن را نصیب آدم بکند. 

ماجرای این فیلم بی شباهت به داستان شیخ صنعان و دختر ترسانی نیست زیرا شیخ داستان آنقدر مریدپروری کرده بود  که غرور باعث شده بود فردی متکبر بشوو  تا اینکه جریان زندگی دخترترسانی را جلوی پای او سبز کرد تا با چهارشرط می خوارگی ،آتش زدن قرآن،چراندن خوک و ترسانی شدن باعث بشود زنگال تکبر از روح شیخ صنعان تمیز شود و اینگونه عشق بین دونفر می تواند کیمیای برای تربیت انسان ها باشد

_________

یادداشت: وحید یوسفی

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.