گروه : یادداشت
بوی «روز مادر» در شهر پیچیدهاست. این را تکهکاغذهای چسبیده به بوتیکها میگوید. در فضای مجازی، در گروههایی که عضو آنیم، مضمون پیامکها، حتی بیلبوردهای شهری هم خبر از این روز مبارک میدهد.
برای ما روز مادر تنها یک بهانه است که تلفنی به مادرهایمان تبریک بگوییم. حالا اگر خیلی بامعرفت باشیم، هدیهای زیر بغلمان بزنیم و چند ساعت مهمان تنهایی باصفای آنها باشیم. انگار در روزگار خاموشیها و فراموشیها، ما همیشه به دنبال بهانه بودهایم تا یاد عزیزانی بیفتیم که هرروز و هر لحظه به یاد ما هستند.
«مادر» همیشه همان مادر است؛ «فرزند» هرچه باشد مادر دلش برای او خواهد تپید. در ادبیات فارسی سیمای مادر همان سیمای باشکوه و مثالزدنی است.
از حسنک تا حسن؛ «مادرش، زنی بود سخت جگرآور»
میتوان مادر «حسنبنمحمد میکالی» شناختهشده به «حسنک وزیر» را به یاد آورد. او از جمله وزرای شایسته و محبوب تاریخ است. محبوبیتش را میتوان از آنجا دریافت که سر سالم به گور نبرده و با دسیسهای که ماجرایش مفصل است، به دار کشیدهشدهاست.
جسدش هفت سال بالای دار ماند تا پوسید. روایت زندگی و وزارت و مرگ حسنک وزیر را ابوالفضل بیهقی در تاریخ بیهقی به زیبایی روایت کردهاست.
بیهقی در پایان داستان درباره مادر حسنک سخن مینویسد: «و مادر حسنک، زنی بود سخت جگرآور چنان شنیدم که دو سه ماه از او این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست به درد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.»
تصویری که بیهقی از مادر حسنک ساختهاست؛ تصویر زنی استوار و شجاع است که بعد از مرگ فرزندش عجز و لابه نمیکند؛ از پسرش به نیکی یاد میکند و بزرگی او را به یاد همه میاندازد. سیمای مادر حسنک، سیمای زنی است که میخواهد بزرگی و آزادگی فرزند را بعد از مرگش در یاد همه نگهدارد.
داستان مادر حسنک، تا سالهای سال برای نگارنده، یک بستر تاریخی محدود داشت. اما آنچه این ماجرا را برایم، به روزگار امروز پیوند داد، مادر شهید نوجوانی است به نام «حسن جنگجو». او همنام وزیر مظلوم تاریخ بیهقی است و از سوی دیگر سنوسال و جثه ریزش، بیتناسب با عنوان «حسنک» نیست.
حسن، همان نوجوان معصوم و مصممی است که در عکس تاریخی «آلفرد یعقوبیان» با تفنگ سنگین خود در گلولای پیش میرود. او در 23 سالگی شهید شد و پیکرش سی سال به میهن بازنگشت. مادرش، سالها چشمانتظار فرزند ماند. درست فردای روزی که پیکر حسن روی دستان شهر، تشیع میشد، مادرش، جان به جانآفرین تسلیم کرد. نمیدانم حکمت آن سی سال انتظار و این وصال ناگهانی چه بود، اما یقین دارم مادر حسن نیز همچون مادر حسنک «زنی بود سخت جگرآور».
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
در میان آثار شهریار شعر ایران زمین، میتوان به آسانی سیمای مادر این شاعر قلهنشین را دید. هم در منظومه حیدربابا و هم در سایر اشعارش. اما شهریار بهترین و کاملترین توصیف از مادرش را در سوگوارهای با عنوان«ای وای مادرم» آوردهاست.
در این شعر، مادر شهریار زنی است که از نخستین روزهای زندگی فرزند شاعرش تا لحظهای که جان در بدن داشت در کنار او ایستاده است. از خانه و زندگیاش در تبریز دست میکشد و به دنبال پسر شاعر شوریدهاش به تهران میآید. در این شعر سراسر اندوه و عاطفه، شهریار مادری را تصویر میکند که حتی بعد از مرگ هم از حمایت از فرزند دست نمیکشد:
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من کنار زد
در نصفه های شب
یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب
نزدیک های صبح
او باز زیر پای من اینجا نشسته بود
آهسته با خدا
راز و نیاز داشت
نه او نمرده است
نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر می شود خموش
آن شیر زن بمیرد ؟ او شهریار زاد
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
آخ، پای پسرم خورد به سنگ...
«ایرج میرزا» چهره ویژه ادبیات عصر مشروطه است. او را اغلب به طنزهای گزنده و بدزبانی میشناسند اما وجه متمایز شعری ایرج میرزا در این است که این شاهزاده قاجار، نخستین شاعر ادبیات فارسی است که شعر کودک سرودهاست و تلاش کرده مفاهیم آموزشی را در زبانی ساده و قابل فهم به دنیای کودکان عرضه کند.
«گویند مرا چو زاد مادر» یکی از همین اشعار تعلیمی ایرج میرزا است. اما یکی از درخشانترین اشعار ایرج شعری است به نام «قلب مادر». داستانی که در آن معشوقی از عاشق قلب مادرش را طلب میکند. عاشق به قول ایرج «بی خرد و ناهنجار» قلب مادر را به پیشکش معشوق میبرد اما در راه زمین میخورد و...
و آن دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ
آه دست پسرم یافت خراش
آخ پای پسرم خورد به سنگ
داستان شاید در نگاه اول دور از واقعیت به نظر برد اما در ادبیات همه چیز بر مبنای واقعیت نیست بلکه شاعر میخواهد تصویری از نهایت هر مفهوم را ارائه کند.
ایرج میرزا در این شعر چهرهای از مادر را نشان داده که حتی اگر بزرگترین جفاها را از فرزند ببیند، باز نگران خراش کوچک روی دست او خواهد بود.
روزی که در هیچ تقویمی نمیگنجد
آنچه ذکر شد، اشارههای بسیار محدودی است که در تاریخ ادبیات، به جایگاه پرعطوفت «مادر» شدهاست.
ادبیات، آئینه روز و روزگار ماست. آئینهای که سیمای زلال و پرمِهر مادر، تا بیکران هستی در آن جاری است. تا زمانی که «محبت مادر و فرزندی» برقرار است، هر روز تقویم «روز مادر» است.
روزی که اینچنین بیکران و ابدی باشد، به هیچ مناسبتی محدود نمیشود. هدیه این روز، یا عطر و چارقد، یا ادکلن و روسری، فرقی نمیکند، مهم این است که تا ابد قدردان صفای وجود حضرت مادر باشیم.
منبع: فارس
https://hamnava.ir/News/Code/18832
0 دیدگاه تایید شده