گروه : آرشیو
«حسن کرمی قراملکی» نویسنده جوان تبریزی در نخستین گام نویسندگی، توانست با این کتاب، دو جایزه مهم «جلال آلاحمد» و «کتاب سال ایران» را از آن خود کند.
کرمی متولد 1362 و کارشناسارشد آیتی است. او در سال 2007 میلادی (سال جهانی مولانا) مسیر قونیه، استانبول، حلب و دمشق را با دوچرخه، رکاب زده و فراز و فرود سفر خود را به موازات برخی روایتها و اشارهات ادبی، گرد آوردهاست. در گفتگوی پیش رو، سعی شده به جای پرداختن به خاطرات سفر، بیشتر، ابعاد فنی و محتوایی کتاب «رکابزنان در پی شمس» بررسی شود.
در گیر و دار فروش کتاب هستم
-جناب کرمی، کتاب شما توانست در فضای سرد فرهنگ و هنر تبریز، مطرح شده و رتبه اول جایزه ادبی جلال و جایزه کتاب سال را کسب کند. با این اتفاقات امیدبخش، آن هم در اولین تجربه تالیف، این روزها چه میکنید؟ هیچی. در گیر و دار فروش کتاب هستم. ریزترین کارهای کتاب را خودم پیش میبَرم. چندروز پیش، یک نفر از تهران پیغام گذاشته که کتاب در تهران موجود نیست و نمیتواند پیدا کند. مخاطب دیگری از کرمان پیغام گذاشته که کتاب، در این شهر تمام شدهاست. این در صورتی است که از مدتها پیش چند جلد کتاب برای فروش به یکی از کتابفروشیهای مرکز شهر خودم تبریز دادم اما هنوز فروش نرفتهاست! نویسنده باید نویسندگیاش را بکند، نه اینکه درگیر بحثهای پشتیبانی و فنی و فروش کتاب شود. -کار ترجمه کتاب به ترکی استامبولی کجا رسید؟ هزینه ترجمه بسیار بالاست. برای همین، خودم مشغول ترجمه کتاب هستم. نمونه ترجمههایم را با برخی از محافل ادبی ترکیه در میان گذاشتم که بیشترشان تائید کردند. وقتی خودم ترجمه کنم، طبیعتاً حالوهوای کتاب دستنخورده میماند. برای کتاب بعدیام، امیدها و ایدههای خیلی خوبی دارم -فروش ریالی کتاب چطور بود؟ راضی هستید؟ من که انتظار مالی از کتاب نداشتم. اگر نگاه مالی داشتم، هر کاری جز این میکردم، برایم صرفه بیشتری داشت. برای کتاب بعدیام، امیدها و ایدههای خیلی خوبی دارم، اما اگر تامین مالی نباشم، نمیتوانم ادامه دهم.کارشناسارشد آیتی که برگزیده کتاب سال ایران و جایزه ادبی جلال شد
-اثر شما، ایده خلاقانهای پیش گرفت و توانست دو مسیر موازی را پیگیری کند یکی موضوع سفر و دیگری، ارجاعات تاریخی به ادبیات، فلسفه، تصوف و... چطور به این روایت موازی رسیدید؟ رشته تحصیلی من ادبیات نیست. من کارشناسارشد آیتی دارم. اما از دوره نوجوانی، مطالعه ادبیام زیاد بود. هیچ الگوی قبلی در ذهنم نداشتم. اصلاً مایل نبودم کتاب، صرفاً حالت خاطرهگویی سطحی و توصیف جغرافیای سفر باشد. این توصیفات را از سایتهای گردشگری هم میتوان یافت. دوست داشتم کتاب، پشتوانه فکری داشتهباشد و به جنبههای ادبی و تاریخی سفر بپزدازد. -چه حجم از اشارههای ادبی کتاب، در جریان سفر به ذهنتان میرسید و چه مقدار در مراحل بعدی نگارش؟ بخشی از اشارههای ادبی در جریان اتفاقات سفر به نظرم میرسید. همانجا یادداشتشان میکردم. بخش دیگر، پس از بازگشت به تبریز و در مراحل مرتبکردن و تنظیم یادداشتها. شاید حدود پنجاه به پنجاه. -فکر نکردید این 50 درصدی که در تبریز افزودید، ممکن است با صداقت سفرنامه سازگار نباشد؟ نه. هر چه در «کتاب» آمده، بازتاب «سفر» بودهاست. اگر چیزی افزون بر این اتفاقات سفر، در کتاب میآوردم، حق با شما بود. به هر حال، از جنبه زیباشناسی لازم بود تا کتاب یکدست و تکمیل باشد.در مرحله ترجمه به ترکی استانبولی، از حجم کتاب کاسته میشود
-قبول دارید حجم کتاب قدری زیاد است؟ به خصوص در بخشهای ادبی شاید اگر یک بار دیگر بخواهم بنویسیم، قسمتهای تحقیقی را کمتر کنم و به دلنوشتهها، بیشتر بپردازم. به نظرم میرسد این قسمتها، جذابیت بیشتری برای مخاطب داشتهاست. البته در مرحله ترجمه به ترکی استانبولی، از حجم کتاب کاسته میشود.عمده مخاطبان، صداقت و صمیمیت کتاب را نقطه قوت آن دانستهاند
-با گذشت یک سال از انتشار کتاب، به خصوص پس از انتخاب به عنوان برگزیده جایزه جلال، چه بازخوردهایی از مخاطبان داشتید؟ عمده مخاطبان، صداقت و صمیمیت کتاب را نقطه قوت آن دانستهاند. سعی کرده بودم از کلمات سنگین و پرتکلف پرهیز کنم تا لحن و زبانم برای مخاطب جذاب باشد. -زبان کتاب، چقدر حاصل قلم خودتان است و چقدر محصول ویرایش؟ به بیان دیگر بفرمایید در چه سطحی کار ویرایش را لازم میدانید؟ یکی از دوستان ناشر که کتاب را پسندیده بود، مخالف ویراستاری بود و اعتقاد داشت با ویرایش، لحن کتاب عوض میشود. به هر حال، همکاری با ایشان میسر نشد. وقتی با آقای «دکتر صادقیان»، ویراستار کتاب، صحبت میکردم، ایشان گفتند: «یک ویرایش پیشنهادی برای کتاب خواهمداشت؛ هر جا احساس کردی، این ویرایش، به حلوهوا و لحن خودت، آسیب میزند، کنار بگذار». در کل تسلط ایشان باعث شد، کتابم یک ویرایش کاملاً علمی داشته باشد و لحن خودم، دستنخورده باقی بماند.«راهرفتن روی لبه تیغ» است
-کتاب شما یک اثر معرفتی است. تجربه سفر شما مملو از مفاهیمی مثل اعتماد، قناعت، توکل و صبر است اما بعضاً احساس میشود این مفاهیم وارد فاز شعار و نصیحت شدهاند. مثل «راهرفتن روی لبه تیغ» است. سخت است شما بخواهید بدون نصیحت، در مورد این مفاهیم صحبت کنید. آنجا که صحبت از سعدی پیش آمده، شما در واقع با یکی از شخصیتهای بسیار نصحیتگو در ادبیات مواجه هستید. در واقع اینجا، سعدی است که نصحیت میکند، نه من. این نکته را هم در نظر بگیرید که جامعه ما به قدری شعارزده شده که صحبت در مورد اخلاقیات، گاهی، شعاری و سطحی به نظر میرسد. -«رکابزنان در پی شمس» به منابع ادبی مختلفی اشاره دارد. اما مولانا نقش پررنگتری دارد و محور مباحث کتاب بودهاست. این علاقه از کجا نشات میگیرد؟ از کودکی به مطالعه علاقه داشتم. بیشتر، مجلات و نشریات کودک مثل «کیهان بچهها» میخواندم. مطالعه غیردرسیام بیشتر از مطالعه درسیام بود. بعدها، مطالعهام جدیتر شد. مولانا را بسیار دوست داشتم و میخواندم. کتابهای مولاناپژوهی جزو مطالعه ثابتم بوده و است. سخنرانیهای مرتبط را هم گوش میدادم به ویژه، سخنرانیهای «دکتر الهیقمشهای» را که آن موقع جمعهها از شبکه 4 پخش میشد، بسیار در مسیر مطالعهام تاثیرگذار بود. به طور ویژه، در مورد این کتاب، مطالعه جدی روی سفرنامههای تاریخی داشتم. از جمله، سفرنامه ناصرخسرو، سفرنامه ابنبطوطه و سفرنامه ابنجُبِیر. ابنبطوطه، حدود 40 سال قبل از مولانا، و ابن جُبِیر تقریباً 40 سال بعد از مولانا، همین مسیر شامات را پیموده است، از این رو تطبیق این دو سفرنامه، فضای دقیقی از تفاوت زمانه شمس و مولانا ارائه میدهد. -در مراسم پایانی جایزه ادبی جلال، گِلههایی از بیمهری برخی نهادهای فرهنگی داشتید. بعد از آن مراسم، وضعیت بهتر شد؟ نه متاسفانه، نه در بخش دولتی و نه در بخش خصوصی، حتی امکان عضویت من در بیمه نویسندگان هم فراهم نیست. -چرا؟ این کتاب، کتاب اول من است. اما آقایان میگویند که باید دو کتاب داشته باشی. از نظر این دوستان، دو تا کتاب «اتلمتل» بر کتاب 600 صفحهای من که پنج سال کار پژوهشی داشته و جایزه جلال را برده است، ارجحیت دارد.سفر، یک موضوع معرفتی و تعلیمی است
-تالیف سفرنامه در فضای امروز نشر و کتاب، چقدر جدی است؟ سفر یک موضوع معرفتی و تعلیمی است. چیزی که قرآن توصیه میکند نگرش و تفکر و در یک کلمه «عرفان در سفر» است. بدون این مفاهیم، سفر، صرفاً یک گردش بیمفهوم است. در طول تاریخ، اُدبای کمی، اهل سفر بودهاند و جهانگردان کمی هم اهل ادبیات بودهاند. ترکیب این دو، بسیار دشوار است. کارهایی که شده، بیشتر جنبه تجاری داشته است. بخش قابلتوجهی از سفرنامهها، عکس و تصویر است. برخی هم بیشتر، بروشور هستند تا سفرنامه. ناشران اقبال چندانی به سفرنامه نشان نمیدهند. بسیاری از ناشران بدون اینکه کتاب مرا بخوانند، رد کردند. -حکایتهایی که از همنشینی با مردم سوریه و مهماننوازی آنها داشتید، از بخشهای جذاب کتاب است. بیشتر آن مناطق، پس از خروج شما، حالت جنگزده به خود گرفت و مدتها، به تسخیر داعش درآمد. نگران آن دوستانتان نیستید؟ در مسیر سفر، از شهرهای مختلف گذشتم. در قونیه، محبت زیادی از مردم دیدم اما به نظرم سوریها، مهربانترین مردمی هستند که دیدهام. میهماننوازی در این کشور، جایگاه ویژهای دارد. ایرانیها را بسیار دوست دارند. به همین خاطر، کتاب را بعد از پدر و مادرم، به این مردم تقدیم کردم. الحمدالله بعد از جنگ دمشق آسیب چندانی ندید. اما وقتی در گوگل شهر سِرمین در استان ادلب را جستجو میکردم، برایم بسیار دردناک بود که تمام مسیر سفرم با خاک یکسان شده است. در فضای مجازی و صفحات اجتماعی، بارها پیگیر وضعیت آن عزیزان شدم، اما بیفایده بود. وقتی هم تماس میگیرم، کسی از آن عزیزان جواب نمیدهد. امیدوارم سالم و سرخوش باشند. خیلی دوست دارم با پایان جنگ، دوباره راهی آن مناطق بشوم و پیدایشان کنم.https://hamnava.ir/News/Code/18584
0 دیدگاه تایید شده