به گزارش همنوا، سال 73 یک حادثه تلخ در روستای یوزباشلو رقم خورد و زندگی دختر 8 ماهه در همان ماه های نخست زندگی اش تغییر پیدا کرد و گویا زندگی برای او دردناک و سوزناک رقم خورده بود.
معصومه عزتی، دختر 8 ماههای که سالها قبل در آتش سوزی خانه روستایی شان در تبریز دچار سوختگی شد و زیبایی صورتش را از دست داد و حتی تا یک قدمی نابینایی پیش رفت.
این دختر که رویاها و هدفهای بزرگی در زندگی اش دارد بعد از 27 سال سکوت برای رسیدن و دیدن روی دیگر زندگی که مردم آن را لمس می کنند از مردم کمک می خواهد.
معصومه عزتی با چهره ای سوخته اما قلبی بزرگ و مهربان، سرشار از امید و انرژی است و تنها خواسته اش رسیدن به چهره ای است که دیگر نگاه های سنگین مردم را همراه نداشته باشد، نگاه هایی که از زبان معصومه عزتی به عنوان جن یاد می شود. پایگاه خبری رکنا گفتگویی با این دختر جوان انجام داده که مشروح آن را در ادامه می خوانید.
چرا خانهتان دچار آتش سوزی شد؟
8 ماهه بودم که در خانه روستایی مان خواب بودم و مادرم برای کارهای روستایی به دنبال آب رفته بودم و نمی دانم پدرم در آن زمان کجا بود که بخاری نفتی خانه مان منفجر و خانه مان آتش گرفت که مردم روستا آتش را خاموش کردند و من در این آتش سوزی از ناحیه سر و صورت دچار سوختگی شدید شدم و بدنم بخاطر پتویی که دورم پیچیده شده بود دچار سوختگی نشد، بینایی ام را از دست داده بودم که بعد از سوختگی در بیمارستان بستری شدم و با تلاش پزشکان بینایی ام را به دست آوردم.
مدرسه رفتی؟
بله، از 7 سالگی همه چیز را به یاد دارم، در مدرسه بچه ها نگاه های عجیبی می کردند و مرا اذیت می کردند به همین خاطرزنگ تفریح در کلاس می ماندم و معلمان مرا دوست داشتند و درسم خوب بود و سپس در دانشگاه در رسته مربی کودک درس خواندم و فوق دیپلم گرفتم که در دانشگاه استادهایم کمکم کردند و مو کاشتم.
شنیدم دوباره دچار سوختگی شدی؟
بله، 22 سالم بود که بعد از کاشت مو 3 ماه در خانه بودم و بعد از آن همراه خانواده ام به پارک رفتیم که بعد از دقایقی صدای جیغ و فریاد شنیدم، وقتی به عقب برگشتم دیدم که پشت سرم آتش سوزی بزرگی رخ داده است. بچه ها می خواستند با بنزین آتش درست کنند که همه پارک را آتش زده بودند و در این صحنه یک گوله آتش روی پاهایم افتاد. خواهرم به کمک آمد و مرا به بیمارستان منتقل کردند که در این آتش سوزی دچار 15 درصد سوختگی شدم که روزهای بدی بود.
چند عمل جراحی انجام دادی؟
عمل های خیلی زیادی انجام دادم، شما خودتان حساب کنید امسال در مدت زمان 6 ماه 4 عمل جراحی انجام دادم.
دنبال کار رفتی؟
بله، شاید هزارتا فرم پر کردم که شرایط کاری شان برای من بود اما وقتی حضوری مراجعه می کردم می گفتند که بهتون خبر می دهیم اما هیچ کسی تماس نگرفت و همه بخاطر ظاهرم به من کار ندادند. گریه می کردم و به خودم می گفتم من که صورتم سوخته اما دستم، عقلم و بدنم سالم است چرا نباید برای من کار باشد. به همین خاطر ادامه تحصیل ندادم، چون وقتی به من بخاطر صورتم کار نمی دهند چرا ادامه تحصیل بدهم.
هزینه درمان را تا الان چطور تهیه کردی؟
هزینه ها را برادرانم و بیشتر مادرم می پرداختند اما برادرانم ازدواج کردند و مادرم دیگر نمی تواند کار کند. باور کنید کم خوردیم و کم پوشیدیم که بتوانم هزینه درمانم را تهیه کنم.
چقدر برای درمان پرداخت کنی؟
باید دکترهای مختلفی مرا عمل کنند که هزینه های آن کمتر از 300 میلیون تومان نمی شود.
چه هدف هایی داری؟
امسال تمرکز کردم که جراحی های صورتم را انجام دهم. چون بزرگتر و آگاه تر شدم. وقتی بیرون از خانه می روم مردم نگاه های بدی می کنند انگار که جن دیده اند. می خیلی ناراحت می شوم.
توانستی نگاه ها را حل کنی؟
بعضی وقت ها برایم مهم نیست، بعضی وقت ها گریه می کنم و از خدا گلایه می کنم اما از مردم می خواهم ما را مثل خودشان ببینند، هیچ چیزی عوض نشده، یک سوختگی است، چرا باید مرا اینطور نگاه کنند؟!
نگاه مردم آزاردهنده است، من فقط هزینه درمان ندارم، بخاطر پول باید خیلی تحمل کنم، وضعیت من خیلی سخت است، من یک دختر جوانم، کار پیدا نمی کنم، سرزنش می شوم ، خودم بدبختی هایم زیاد است مردم دیگر این رفتارها را با من نکنند.
حرف دل؟
اگر دختر یک آدم پولدار بودم اینطوری می ماندم؟ نه همین طور نمی ماندم. خدا تنها کسی است که من دارم و وجود او مرا به جلو می برد به شرطی که دیگران اجازه دهند، من یک صفحه اینستاگرامی دارم و وقتی از مردم کمک خواستم بعضی ها می گفتند که من در گریمور هستم و با گریم کردن خودم قصد دارم کلاهبرداری کنم.
درد من خیلی بزرگ است، کسی نمی تواند مرا درک کند، به عنوان یک دختر در جامعه دردم خیلی بزرگ است، به من می گوید بساط گدایی ات را جمع کن، من اگر مجبور نبودم گدایی نمی کردم، من برای خودم شخصیت، غرور دارم من یک دخترم و کاری به دیگرا ندارم که برای کلاهبرداری دست به هر کاری می زنند. من و مادرم شبها با شکم گرسنه می خوابیدیم اما صدایم در نیامد و از مردم می خواهم که همه را با یک چشم نبینند و تر و خشک را با هم نسوزانند.
خواسته ات از مردم چیست؟
من یک دختر 27 ساله هستم که صورتم زیبایی اش را از دست داده، نگاه های مردم را تحمل کردم، سرزنش و سرکوفت ها خانواده ام را تحمل کردم، جنگیدم و می جنگم اما بخاطر شرایط کم آوردم و دیگر نمی توانم هزینه های درمانم را به دست بیاورم، من و مادرم فقط می توانیم هزینه های خورد و خوراکمان را تامین کنیم.
از مردم می خواهم هر قدری که می توانند به من کمک کنند تا بتوانم هزینه عمل هایم را تهیه کنم، شاید من هم بتوانم روزی روی دیگر زندگی را مثل دیگر مردم ببینم.
چنانچه مردم نیکوکار قصد کمک به این دخترجوان را دارند می توانند به شماره کارت 6037991931077949 یا شماره حساب 0339744761007 بانک ملی به نام معصومه عزتی واریز کنند.
https://hamnava.ir/News/Code/8174813
0 دیدگاه تایید شده