گروه : یادداشت

به گزارش همنوا روی جلد نشریه بان موجب اعتراض و انتقاد اهالی فرهنگ تبریر شد و جوابیه مسئولان انتشارش به جای صاف کردن ابرو، چشم را درآورد. چرا نسبت به این روی جلد اعتراض دارم؟ ستارخان سردار ملی ما است. سردار باید همیشه قرص و محکم شبیه یک دژ نفوذناپذیر در اذهان ایستادهباشد. در تمامی عکسهایی که از ستارخان باقیمانده چنین تصویری مشخص است. حتی در عکسی که سردار در حال احتضار است بازهم شانههایش را بالا کشیده و خواسته شق و رق باشد. اما در روی جلد بان شانههای ستارخان افتادهاست. انگار که فرماندهی شکستخورده بعد از نابودی همه آرمانهایش مجبور شده کارگر نصب اعلامیه ترحیم شود و قرار است برای 100 تا اعلامیهای که نصب میکند صدهزار تومان بگیرد!! نه نباید نوآوری به شانههای ستبر ستارخان برسد. ما که قرنها تاراج شدیم جز قهرمانانمان هیچ نداریم. همینها هستند که کورسوی امیدی در دل ما روشن میکنند. اینکه اسلحه را از دست ستارخان بگیریم و به جایش سطل سیریش بگذاریم که نوآوری کرده باشیم؛ ایده خوبی به نظر نمیرسد. نشان میدهد که معنای نوآوری را خوب درک نکردهایم. اگر این نوآوری است مثلا میَشد روی سبیل ستارخان ناقارهخانه هم کشید! خوب بود! فضا حسابی متحول میشد و در آشناییزادیی صورت میگرفت! کاراکتر ستارخان اگر شکلگرفته، اگر موجودیت دارد و اگر الهامبخش مبارزه است، با همان اسلحه است. اسلحهای که در برابر استبداد و استعمار ایستاد و آزادی و آزادگی را معنا کرد. گرفتن اسلحه از دستان سردار ملی دقیقا همان چیزی است که دشمن(چه داخلی چه خارجی) خواست و نتوانست. حالا ما با یک قلمو و یک تز روشنفکری به راحتی این کار را کردهایم. کاش ممدعلی شاه زنده بود و پاداش نوآوری ما را میداد. خلاصه اینکه در تندباد روزگار در دستان ما جز ستارخان و باقرخان و خیابانی و ثقهالاسلام و... چیزی نماندهاست. حداقل با شانههای ستبر ستارخان کارینداشته باشیم.
https://hamnava.ir/News/Code/11611
0 دیدگاه تایید شده