گروه : سیاسی
به گزارش همنوا؛ از جمله آثاری که در حوزه تاریخنگاری میتواند به بازتاب درست و دقیق وقایع کمک کند کتابهای خاطرات روزانه است. این بخش از کتب تاریخی به علت این که نویسنده خود تماشاگر وقایع و ثبتکننده آن بودهاست دقت زیادی دارد. از جمله این آثار که در برحهای خاص از تاریخ آذربایجان شکلگرفتهاست؛ «کتاب بحران آذربایجان اثر آیتالله میرزا عبدالله مجتهدی است. این کتاب وقایع سالهای حساسی از تاریخ آذربایجان یعنی سالهای24 و 25 شمسی است. سالهایی که غائله پیشهوری در آذربایجان آتش افروخته بود. استاد رسول جعفریان در مقدمه این کتاب دلیل اهمیت این سالها را چنین ذکر میکند: در جریان اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ ش توسط نیروهای متفقین، روس ها آذربایجان را اشغال کردند. زمانی که جنگ جهانی اول به سال ۱۳۲۴ به پایان رسید و قرار شد تا انگلیسیها و روسها همزمان ایران را ترك كنند، روسها به تکاپو افتادند تا پیش از رفتن، جای پایی برای خود در ایران ایجاد کنند یا دست کم امتیاز اقتصادی سیاسی مهمی به دست آورند. آنان در تهران و شهرهای مختلف، به تقویت حزب توده پرداخته و در آذربایجان و کردستان هم از فرقه دمکرات حمایت کردند.
داستان از آنجا آغاز شد که میرجعفر پیشه وری که سابقه طولانی در پیوستگی و همکاری با روسها و سازمان های سیاسی و اطلاعاتی آنان داشت، در انتخابات مجلس چهاردهم از تبریز یعنی حوزه تحت نفوذ روسها انتخاب شد؛ اما نمایندگان مخالف وی که اکثریت را داشتند، اعتبار نامه وی و برخی دیگر از نمایندگان وابسته به روسها را رد کردند. به دنبال آن پیشه وری در اوائل شهریور سال ۲۴ وارد تبریز شد و با تأكيد بر زبان ترکی و طرح نوعی حکومت خود مختار برای آذربایجان، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. چند روز بعد در میانه شهریور سال ۱۳۲۴ به كمك همفکران خود در تبریز، فرقه دمکرات را تأسیس کرد و به تدریج نفوذ خود را در سایه حضور روسها در این شهر گستراند. این اقدامات با توجه به اوضاع بد تهران و از هم گسیختگی هایی که در نظام اداری و دولتی کشور از پس از شهریور بیست فراهم آمده بود، نتیجه داد و به حذف سلطه دولت مرکزی در آذربایجان و زنجان و تحكم فرقه دمکرات در آذر ۱۳۲۴ منجر شد.»
همنوا در نظر دارد هر شب بخشهای مهمی از این کتاب ارجمند و تاثیرگذار را با مخاطبان خود به اشتراک بگذارد. روایت این کتاب از 12 آذر سال 1324 آغاز میشود.
قسمت اول:
بسم الله الرحمن الرحيم
از امشب که شب دوشنبه بیست و هفتم ذی الحجه ۱۳۶۴ مطابق دوازدهم آذر ۱۳۲۴ است، خیال دارم سرگذشت و حوادث جاریه را بنویسم (ان شاء الله) واین فکر اول شب که به منزل آقای فروغ می رفتم، در کوچه به ذهنم آمد و اول شروع می کنم از :
حوادث روز یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۲۴
در این روز صبح رفتم به منزل عمویم آقای میرزا خلیل آقا مجتهد؛ دیدم پسر کوچک ایشان صالح که به عدلیه می رود و در آن اداره مستنطق است، و نوه ایشان حسن که دادیار است، هر دو پیش عمویم نشسته اند. تعجب نمودم. پرسیدم: چرا اداره نرفته اید؟ گفتند: از میرزا کاظم آقا عمو کاغذی رسیده است که صالح امروز به عدلیه نرود؛ در خانه بماند و علتش را ننوشته بود. آقای مجتهد به حسن هم نموده بودند که او هم تعطیل بکند. همه مشوش بودند. من حدس زدم که به جهت وقوع قتلی است که دیروز اتفاق افتاده است. عمویمان نخواسته است که صالح در جریان قضایی این حادثه مداخله داشته باشد. در خصوص هویت مقتول هم اخبار مختلف نقل می شد.
در این بین خبر آوردند که آقای حاجی میرزا علی اصغر آقا شیخ الاسلام تشریف آورده و در بیرونی نشسته اند. تشویش حضار بیشتر شد. آقای مجتهد خیال نمودند که ایشان هم راجع به این موضوع خبری دارند؛ بنا شد ایشان به داخل خارج که کرسی و بخاری داشت تشریف بیاورند. معلوم شد که ایشان خبری ندارند؛ فقط آمده بودند که آمده باشند. آقای شیخ الاسلام از محترمین شهر و پدر میرزا لطفعلی خان شیخ الاسلامی است که فعلا رئيس بلدیه است و پدر میرزا لطفعلی خان باجناق آقای مجتهد و ابوالزوجه صالح است.
صحبت غالبا در اطراف اغتشاشات اخیره بود. بنا به تحقیق آقای شیخ الاسلامی مقتول روز گذشته از طایفه امیر مالک است. نام شخص مقتول را می دانست... بعد از جمع اخبار مختلف نتیجه این شد که مقتول محمد امین خان امیر مالک متصدی رمز در اداره شهربانی است. این شخص رفیق مدرسه من بود. در یک کلاس با هم درس خوانده بودیم. دو سه ماه پیش هم با هم آشنایی سابق را تجربه نموده بودیم. من از این قضیه بسیار متأثر شدم. مدتی بر کرسی سه نفری صحبت می نمودیم که اخوی میرزا علی اصغر که عضو بانک ملی است، تشریف آورد. بعضی خبرهای موحش از قبیل سقوط مرند و قتل رئيس عدليه آنجا و نظایر آن را آورد؛ و بعد از کمی آقای حسن قاضی طباطبایی ] آمد. ایشان را هم آوردیم اطاق، قدری صحبت های متفرقه نمودیم... در این بین مشهدی علی آقا آدم ما یک کارت ویزیت آورد که آقای فروغ نوشته بودند که فعلا مجلس عقد مخصوص همشیرهزاد؛ آقا میرزا ابوالقاسم آقا است. آقای مجتهد هم تشریف دارند. برای اجرای عقد مرا دعوت نموده بود که طرف قبول عقد را متصدی بشوم. نمازم را با سرعت خواندم. با آدم میرزا ابوالقاسم به طرف مقصد حرکت نمودم... مجلس عقد خصوصی منعقد بود. بعد از صرف چای عقد جاری شد. داماد که سروان محمد خان درگاهی بود، حاضر مجلس بود و من یادم نمی آید که دامادی را در مجلس عقد خودش دیده باشم!... نزدیک غروب آفتاب مجلس خاتمه یافت. خداحافظی نموده بیرون آمدیم. در راه آقای مجتهد فرمودند که فردا بیات والی جدید در ساعت نه و نیم و ده به بازدید ایشان خواهد آمد. مصمم شدم که من هم بروم و والی را که چهل روز است وارد شده است ببینم... که تقریبا دو ساعت از شب میگذشت، صدای چند تیر تفنگ پشت سر هم شنیده شد چون ذهن ما مشوب بود، بسیار وحشت نمودیم. تصور نمودیم مصادمه بزرگ و سترگی مابین قوای دولتی و شورشیان شروع شد. صدای تیر قطع شد. آمدیم منزل. بچه ها هم خیلی ترسیده بودند... فردا معلوم خواهد شد که قضیه تیراندازی شب چیز مهمی بوده است یا نه. از رادیوی طهران معلوم شد که دولت به جواب دولت روس که به یادداشت ایران داده بود، جواب نوشته است و دوباره تخلیه ایران را از قشون اجانب درخواست نموده است.
https://hamnava.ir/News/Code/1369885
0 دیدگاه تایید شده