گروه : گفتگو
همنوا، پرونده ویژه شهادت شهید مهدی باکری
اشاره- حاج بهزاد پروین قدس یکی از رزمندگان دفاع مقدس و از عکاسان پیشگام عرصه جنگ تحمیلی است. بهزاد پروین قدس در جمعآوری یادگارهای دفاع مقدس پیشتاز است و با همتی ستودنی به کار میپردازد. به بهانه سالگرد شهادت سردار مهدی باکری با او به گفتگو نشستیم.
برای ما که جنگ را ندیدهایم دفاع مقدس خیلی عجیب است. چه چیزی بود که مردم را به جبهه های جنگ کشید و چه بود که این گونه در شما بازتاب دارد؟
من همیشه میگویم که مدیون حضرت امام هستم. ایشان یک نفس قدسی داشتند. خودشان به مرتبه الهی رسیده بودند و مردم را هم الهی میدیدند. نفس امام، حرکت و رهبری ایشان به قلبها نفوذ کرده و تحول خاصی ایجاد کرده بود. برای ما که از ناهنجاریهای دوره شاه گذشته بودیم گویا در روضه رضوان قرار گرفته بودیم. خداوند از روح خود به انسان ها دمیده است. اگر ندایی از طرف حق به گوشها برسد به آن سو سوق پیدا میکنند. خداوند را شاکریم که ما این مقطع را درک کردیم.
فکر میکنید آن فضا همچنان هست؟
بعد از جنگ فکر میکردم آن دوران تمام شده و به کلی از آن منفک شدهایم. ولی وقتی که در تفخصها شرکت کردم فهمیدم چنین نیست. وقتی در یافتن پیکر شهدا به نتیجهای نمیرسیدیم، متوجه میشدم ما اگر در درون خود نشکنیم و به آن حال و هوا برنگردیم، شهدا دست ما را نمیگیرند. در حالی که ما ظاهرا رفته بودیم پیکر شهدا را پیدا کنیم ولی در واقع به شهدا میگفتیم که ما را دریابید. دوباره میتواند همان فضای عرفانی ایجاد شود؛ همان گونه که در سوریه رزمندگان در موقعیتی قرار میگیرند که بری از دنیا می شوند و روحشان پرورش مییابد. ای کاش نسلهای جوان امروزی میتوانستند حال و هوای آن روزها را درک کنند. البته جنگ را تایید نمیکنم و بدیهی است که مضر است ولی یک فضای خاصی بود که من حتی وقتی خاطرات خودم را که نوشتههای خاصی هم نیست میخوانم، احساس میکنم اخلاصم بیشتر میشود و مثلا فردای آن روز میبینم در خیابان به ماشینهای دیگر اجازه عبور میدهم! یعنی می خواهم بگویم فضا آن قدر فضای والایی بود که هنوزم تاثیر خود را روی انسانها میگذارد. وقتی نسل امروز آن خاطرات را میخواند فکر می کند آن فضاها دست نیافتنی است درحالی که چنین نیست و آنهایی که به جبههها رفتند و آن حال و هوا را ایجاد کردند از همین خانهها و کوچهها بیرون آمده بودند. من اصلا معتقد نیستم که آن فضا دست نیافتنی باشد.
به نظر میرسد این روزها مردم، رزمندگان و شهدا را به چشم انسانهای بسیار متفاوت می بینند. انگار شهدا انسان عادی نبودند و در یک برهه از زمان آمده بودند که در جنگ باشند.
هر مقطع زمانی اقتضائات خاص خود را دارد. آن روزها امکانات فرق داشت. امروزه جوانان با امکانات مدرنتر در این صحنهها حضور پیدا میکنند. مثلا جوانانی مثل شهید فرهنگی والا که از نمودهای مدرنیته خیلی با عکس سلفی عجین بوده. یعنی جوان به روزی بوده و شهید شده. من اصلا معتقد نیستم که به کلی از آن دوران جدا شدهایم و حتی به این نامگذاری هایی که می گویند نسل اول و دوم و سوم اعتقادی ندارم. یک بار با علی تجلایی در قطار نشسته بودیم. به او گفتم بین جبهه رفتنهایت مدتی فاصله ایجاد کن، یک وقت میروی و شهید میشوی! مهدی باکری هم که مفقود شده، به تو نیاز داریم. علی آستین پیراهنش را بالا زد و رگ هایش را نشان داد و گفت: «اتفاقا الان راحت به جبهه می روم. نسل من باقی است . مریم و حنانهام هستند و خون من در رگهای آنان جاری است. آنان این راه را ادامه می دهند.» شهید باکری در وصیت نامهاش آوردهاست که «خدایا ای کاش خون میشدی در رگهایم جریان میافتی تا قطرات خونم یا رب یارب میگفت.» این حرف بسیار بزرگی است. حتی آن موقع بعضیها گفتند او کفر میگوید ولی شهید محلاتی در رد آن حرف گفت: «این جمله باکری اوج معرفت است.» اکنون هم همان گونه است و همان خونها جاری است. من در مورد چند نفر از مدافعان حرم مستندسازی میکردم، می دیدم خود شهدا که عالمی دارند به کنار ولی همسرانشان که اکثرا هم متولد دهه هفتاد هستند و جبهه و جنگ و انقلاب و امام را ندیدهاند، بسیار به باورهایشان یقین دارند و نگاهشان به ظهور امام زمان(عج) یا رسالت شهدا بینهایت زیباست. جان و خونشان با ولایت عجین شده است. ممکن است زمان عوض شود ولی اعتقاداتمان همان است. شاید در خود سوریه بحث مدافعان حرم چندان مطرح نباشد ولی برای مردم ما یک بحث اعتقادی است. این رزمندگان قلبا باور داشتند و در راستای آن هم، هم خودشان و هم خانواده شان در جهت باورهایشان حرکت کردند.
فکر میکنید چقدر از جوانان ما این عقیده را دارند؟
در جشنوارهای در آران بیدگل داور بودم. شرکتکنندگان بعد از جشنواره اعتراض کردند که من چرا اول نشدم و چنین حرفهایی. آنجا آقای حاجیپور که مسئول هیئت داوران بود، گفت: فلانی این جاست تا با شما درباره اعتراضهایتان صحبت کند. من به آنها گفتم قبل از این که از رایهایم دفاع بکنم، یک فیلم 15 دقیقهای برایتان پخش میکنم. وقتی آن را پخش کردم، نه تنها سوالات و اعتراضاتشان رفع شد، همه احساساتی شده بودند و اشک میریختند. من در آن جا دیدم که مشتاقند تا به شهدا برسند و با آن ها همپا شوند. ولی خب در بعضی جاها عمد و در بعضی سهو موجب میشود که از نعمت عظمای شهادت غافل شویم. یک عالم تا زمانی که زنده است از منبر و آموزههای او استفاده میکنیم ولی بعد از فوت او به فراموشی سپرده میشود ولی بعد از شهادت یک شهید، بابهای جدیدی از زندگی او برای مردم گشوده میشود و تازه خود را نشان می دهد. برای مثال ممکن است افرادی قبل از شهادت حاج قاسم سلیمانی هیچ شناختی از او نداشتند، ولی بعد از شهادتش تاثیراتی گذاشته که موجب تحول و حرکت قلبها می شود. نه تنها در داخل کشور بلکه در جاهای دیگر دنیا.
*آیا در جبهه به عنوان یک هنرمند به اتفاقات نگاه می کردید یا از نگاه یک رزمنده؟
من از وقتی کودک بودم، مادرم نقاشی میکرد و پدرم هم یک دوربین عکاسی داشت. از کودکی آن ذوق هنری را داشتم و با برخی از استادانی چون استاد باجالانلو فامیل هم بودیم رفت و آمد میکردم و علاقهمندتر میشدم. بلوغ هنری من با حوادث دوران انقلاب مصادف شد. من برای اولین بار در سال 56 کلیشه عکس امام را درآوردم البته خیلی خوب و هنری هم از آب درنیامد!
بعد از انقلاب هم بسیار ذوقزده در هر حوزهای از جمله دیوارنویسی علیه حرکتهای مجاهدین خلق فعالیت میکردم. بعدها هم خود جنگ استعداد مرا شکوفاتر کرد. من در تمام جنگها به عنوان رزمنده شرکت کردم. نه به عنوان خبرنگار و عکاس و نیروهای تبلیغاتی. از تکتیراندازی شروع کردم تا اطلاعات عملیات و در اواخر جنگ هم در قرارگاه تاکتیکی و تیپ یک فعالیت کردم. در قرارگاه تاکتیکی معاون تیپ یک بودم. ولی چون روحیات من با هنر عجین بود، همیشه هرجا که میرفتم دوربینم را برای ثبت لحظات و یک خودکار برای خاطرهنویسی به همراه داشتم. آن موقعها خاطره نویسی زیاد رایج نبود و نمیدانستیم که اصلا باید در چه قالبی باشد. فقط در اواخر جنگ یک چیزهایی در این زمینه به گوشمان خورد و کتابهایی درباره خاطرات سربازان آلمانی پیدا کردم و متوجه شدم خیلی چیزها هست که ما ننوشته ایم.
چرا عکس میگرفتید؟
درک چنین موضوعی را نداشتیم که ممکن است یک فریم عکس، جنگ تغییر دهد؛ همچنان که در سودان و آمریکا این اتفاق رخ داد. کاری که من کردم فقط از روی علاقه و حس درونی بود. عکسهایی که میگرفتم جشنوارهای نبود دلی بود. یک بار عکاسی میکردم، یکی از رزمندگان مرا کنار کشید با چشمانی اشکبار گفت: خوب از این رزمندگان عکس بگیر اینها فردا دیگر نخواهند بود. فردای آن روز او که این جمله را گفت و آن رزمندگان همگی شهید شدند. من یک دوربین ساده داشتم و چند حلقه فیلم در حالی که یک کانتینر فیلم و دوربین عکاسی در ستاد خاک می خورد. یا کسی استفاده نمی کند و یا کسی که استفاده نمیکردیا بلد نبود ولی من تقلای خودم را می کردم. من و پدرم علاوه بر رابطه پدر و پسری یک رابطه دوستانه هم باهم داشتیم. پدرم در مورد عکاسی مرا بسیار تشویق می کرد ولی گاهی هم می گفت دیگر چقدر می خواهی عکاسی کنی بس نیست؟! ولی یک بار بعد از جنگ به من گفت: اگر این صحنه ها ثبت نمی شد، چه اتفاقی می افتاد!؟
الان عکاسی جنگ خوب ادامه پیدا کرده؟
در تشیع شهدا مثلا همین شهید حامد جوانی خیل عظیم مردم را میدیدم که فیلمبردار و عکاسی که پشت سر آنها نبود تا این صحنه ها را ثبت کند. ما باید بدانیم این تشیعها الان برای ما عادی است ولی چندین سال بعد یک اتفاق شگفتآوری خواهد بود. آیندگان با این اسناد میتوانند به عظمت شهدا پی ببرند.
در تشیع سردار سلیمانی فقط از روح حاج قاسم می خواستم که به من کمک کند تا از دانشگاه تهران به میدان آزادی برسم. من آن مسیر را میرفتم و با موجی از جمعیت به عقب برمیگشتم و گاه با کوچه پس کوچهها میانبر میزدم و به سختی خودم را به انتها رساندم. ولی خدارا شکر که توانستم از آن روز هم عکسهای خوبی ثبت کنم.
برسیم به شهید باکری؟
وقتی در مورد شهید باکری حرف میزنیم بعضی ها میگویند فقط در مورد سردارها حرف می زنید و از آن ها تعریف و تمجید می کنید. اما صحبت از مهدی باکری، صحبت از همه شهدا است. اگر از مهدی باکری فقط به جنبه نظامی آن اکتفا کنیم به جنبههای معرفتی و عرفانی و علم او نپردازیم، ظلم کردهایم. شخصیت درونی این سردارها و شهداست که آنها را مطرح کرده است. من معتقدم آن طور که باید در مورد مهدی باکری حرف زده نشده و او ذبح شده است. با کتاب «خداحافظ سردار» از او خداحافظی کردهایم و اگر این کتاب هم نبود، در واقع هیچ چیزی نداشتیم. میشد در هر عملیات یک کتاب درباره مهدی باکری نوشت. عملیات بدر هم که آخرین عملیاتشان است کاملا نهفته ماندهاست. در این عملیات، آن دیدگاه و عملکردی که آقا مهدی داشت اگر مسائل حاشیهای که وجود داشت، نبود، جنگ شش ساله به پایان میرسید، عراق دو شقه میشد و کمر صدام میشکست. جمال و جلال مهدی باکری بسیار والا بود که آن هم واقعا نهفته مانده است.
مسئله تهاجم فرهنگی امروزه مطرح شده است اما آقامهدی از همان زمان وقتی برای نیروهای تبلیغاتی سخنرانی میکرد، بحث تهاجم فرهنگی و سنگر خاکریز فرهنگی را تبین میکرد. میگفت به میدان جنگ آمدن و چند روزی مقابل توپ و تفنگ ایستادن راحت است ولی مقابل تهاجم فرهنگی مقاومت کردن بسیار سخت است. جنگ تمام خواهد شد ولی خاکریز تهاجم فرهنگی را نگهداشتن مشکل است. حتی اشاره کردند که پیامبر(ص) قبل از اینکه شمشیر به دست بگیرند، در خاکریز فرهنگی شهید دادند. این بینش شهید باکری است. امروزه فقط چند نمونه از کارهای او را نام میبرند و میگویند شهرداربود و فلان ولی آقا مهدی یک دنیا بود.
تاثیر شهید باکری در لشکرش چه بود؟
او فقط فرمانده نظامی نبود، فرمانده قلبها بود. همه رزمندگان از این مشعوف می شدند که آقا مهدی به آنها سلام کرد. حالا با این اوصاف تصور کنید اگر او کاری را به ما میسپرد چه عالمی داشت.
درباره دست نویسها و کدگذاریهایی که از شهید باکری دارید بفرمایید
او در سخنرانیهای سپاه، تاملاتی که در قرآن داشته را کدبرداری کرده است، آیاتی که مرتبط با جنگ است، آنها را جدا کرده بود تا اگر میخواست یک سخنرانی بکند یا تصمیمی در میدان جنگ اتخاذ شود و یا با اسرا حرف بزند، بداند چه باید بکند. مثلا بداند کور و لنگ و پیر در جنگ به چه معنی است یا جنگ تا چه زمانی باید ادامه پیدا کند و مسائل این چنینی. درباره مسائل دیگری از قرآن هم یادداشتهایی دراین کدنویسیها وجود دارد. من چندین سال است درگیر این مسئله هستم و روی آنها کار میکنم. یک بار هم در یک دیدار خصوصی این را به محضر حضرت آقا بردم و مقابل ایشان قرار دادم. حضرت آقا هم با اشتیاق بسیار گفتند: این یک چیز بسیار متمایز و استثنائی است؛ تامل در قرآن و تصمیم گیری بر مبنای قرآن. گفتند: از زمانی که من در تبعید بودم، شهید باکری پیش من آمدند و من از آن زمان شیفته ایشان شدم. حتی فرمودند که آخرین باری که میخواستند به عملیات فجر بروند، از دیدار حضرت امام که برگشتند و درخواست آرزوی شهادت داشتند بعد از آن هرچه از دهان شهید باکری بیرون آمد من در سررسیدم یادداشت کردم. ایشان با تاکید از من خواستند تا این کدنویسیهایشهید باکری را تمام کنم و به جایی برسانم.
کار این دستنویسها به کجا رسیده؟
در آن یادداشتها مباحث قرآنی سنگینی وجود دارد. من یک فرد حوزوی نیستم این مقداری کار را مشکل کردهاست. اگر توانائی ام یاری کند، قصد دارم آن ها را جمع آوری کنم و به جایی برسانم.
از نوشتههای شهید باکری دیگر چه مانده؟
بعضیها هستند که دست خط مهدی باکری را دارند، خود برای آن کاری نمیکنند و به دست ما هم نمیدهند! آقا مهدی سررسیدهایی داشت که هرکسی برای خود برداشت. آنها همگی به مراقبتهای ویژه نیاز دارند و بهتر است به دست کسانی برسد که برای آن برنامه دارند. نمیدانم متولیان این دستنویسها چه کسانی هستند و چه زمانی میخواهند فکری برای آن آثار بکنند. من که از آنها مایوس شده ام ولی حداقل در حوزه خودم یک تنه این علم را بالا نگه داشتهام. این چیزها باید به حد یک ساماندهی برسند. افراد مستعدی برای این کار وجود دارند؛ مثلا ناصر یاری باید این نیروهای توانا کشف و ساماندهی شوند تا اگر یک روز هم عمر ما کفاف نداد، اینان این آثار را حفظ کنند و این دست نوشتهها ، نوار کاستها و کفن نوشتهها را به آیندگان نشان دهند.
منظورتان از کفننوشته چیست؟
کفننوشتهها، شامل نوشتههایی است که مردم روی کفنهای تعویضی شهدا مینوشتند و یا نامهها و عکسهایی که روی آنها به یادگار میگذاشتند و من آنها را جمعآوری کردهام.
از میان تشیع جنازهها آخرینش تشیع سردار را دیدیم. سوال من این است که این مردم که این گونه به تشییع شهدا می آیند، از آنان چه می خواهند؟
در نوشتههایی که مردم روی تابوت و کفن شهدا مینوشتند و نامههایی که روی آنها میگذاشتند، جواب این سوال را میشود پیدا کرد. در مراسم تشیع سه هزار شهید، جوانان بسیاری نامه نوشته بودند که شهدا مرا دعا کنید تا در کنکور قبول شوم. جوانی که شهید را ندیده است از او درخواست کمک می کند. نذوراتی که روی پیکر شهدا نثار میشود، نشانگر علاقه قلبی افراد به شهدا است و با کلمات نمیشود آنها را توصیف کرد. دختر و پسر ژاپنی از تشیع جنازه شهدا عکاسی میکردند میگفتند ما در هیروشیما آن همه شهید دادیم ولی تشیع جنازهای با این عظمت ندیدهایم آن هم بعد از این همه سال! و این چیزی نیست که از طرف خود انسانها باشد. این عواطف و حالات روحانی از طرف خداوند است که مردم را به آن جا میکشاند و اشک بر چشمها جاری میکند.
چند بار در تفحصها شهدا را سالم پیدا کردهاید؟
چندین بار این اتفاق افتاده است. من خودم عینا هفت هشت مورد این چنینی دیدهام. شهدا سر راه ما قرار میگرفتند و من هم از آنها عکاسی کردهام.
در تفحص شهدای کدام عملیاتها و کدام مناطق حضور داشتید؟
من در شلمچه و فکه و طلائیه حضور داشتم.
در مورد اتفاقات فکه و سومار توضیحاتی بدهید که چرا در آن جا شهید کمتر است؟
اگر به سابقه شهدا نگاه کنید، هر رزمنده در کارنامهاش حداقل یکبار شلمچه را دارد چون در شلمچه نسبت به فکه و سومار عملیات های زیادی انجام شده است. ولی خب عملیاتهایی چون مسلم بن عقیل که در ارتفاعات بود، در سومار انجام شد و در این عملیات مناطقی را هم گرفتیم. ولی فکه فرق میکند. فکه دو محور دارد. یک فکه شرحانی و یک فکه والفجر مقدماتی است. عوارض طبیعی که آنجا بود مثل رملستان و سردی هوا و تدابیر دشمن که کانالها و موانعی را ایجاد کرده بود، کار را مشکلتر می کرد.
با کدام شهید بیشتر مانوس هستید؟
من با همه آن ها مانوسم. وقتی در سوریه بودیم به چندین مزار شهدا سر زدم ولی نوفلالزهرا خیلی عجیب بود و در آنجا خیلی احساس همزاد پنداری کردم و احساس می کردم شهدای آنجا را میشناسم یا با آن ها انس دارم. شهید شهید است و برای من فرقی ندارند. وقتی کسی آن فضا و حال و هوا را تجربه نکرده باشد و شهدا را ندیده باشد، درک این مسائل کمی مشکل است ولی ما که دیدهایم، در دل مان غوغایی میشود.
موقعیت خاصی در جنگ بود که هنوز هم بگویید کاش آن روزها تکرار می شد؟
بله بعضی موقعها میگویم کاش فلان خاکریز بود، فلان رزمندگان بودند یا مثلا کاش فلان جمع دورهم بودیم.
مثلا در مورد غواصان وقتی فکر میکنم احساس میکنم در کره زمین یک نقطه بهشتی است و آن آنجاست. رزمندگان سینه میزدند و لباسهای غواصیشان را میپوشیدند و اشک میریختند. جوری سینه میزدند که خون جاری می شد و بر سر و روی من میپاشید. آنان به مصیبت حضرت زهرا(س) متوسل شده بودند و سینه میزدند. شب خاصی بود و ستارهها هم به خوبی دیده میشدند. با گریه فریاد زدم خدایا اینها را در چادر میبینی؟ یک مسئله دیگر هم که بود، این بود که وقتی از جبهه تمام میشدیم و به شهر برمیگشتیم، به همه چیز با تنفر نگاه میکردیم. مردم را میدیدم بسیار ناراحت میشدم و میگفتم آن رزمندگان در چه وضعیتی هستند و اینان در چه وضعیت. حالا شما فکر کنید من هر عکسی که گرفتهام و صوت و نواری که ضبط کردهام را مرور میکنم درونم چه غوغایی میشود.
فکر می کنید شهدا از ما راضی هستند؟
آن ها ضیوفالرحمناند و در باب رحمتی هستند. خودشان هم باب کرم هستند و مسلما از مردم راضیاند. و اگر حاجتی از مردم را از اهل بیت بخواهند و واسطه شفاعت شوند، اتفاقات خیلی خوبی رخ خواهد داد.
https://hamnava.ir/News/Code/3989633
0 دیدگاه تایید شده