گروه : آرشیو
در تمام این بیست و چند سال که در رسانههای مختلف، قلم میزنم و به موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میپردازم، کوشیدهام از نگاه منافع ملی و کلان نگاه کنم و اگر به تجربۀ شخصی اشاره میکنم در مقام استناد و ملموسسازی باشد نه دغدغه یا خدای ناخواسته انتقام شخصی یا سوءاستفاده از این تریبون.
به دوستان روزنامهنگار همکار نیز همواره نیز توصیه میکنم «شخصی» نباشد و اگر منفعت عام در میان بود بنویسند چرا که ممکن است از اتفاقی رنجیده باشند ولی در کل به مصلحت بوده باشد. مثل وقتی که افسر راهور شما را به خاطر تخلف رانندگی جریمه میکند. از این رو هیچگاه درباره سهمیه طرح ترافیک ننوشتهام. چه در اغلب سالها که دریافت کردهام و چه یک نوبت که به من تعلق نگرفت و در واقع از قلم افتاده بود. قرار است دیدهبانی کنیم نه آن که حدیث نفس بنویسیم و خدای ناخواسته عقده گشایی کنیم. حکایت این نوشته هم مستثنا نیست و ناگزیرم تجربۀ مواجهۀ خودم را به خاطر مصلحت بزرگتری نقل کنم نه آن که مشکل شخصی در میان باشد. وقتی دست دختر دبیرستانیام یک کتاب کمک آموزشی را که در مدرسه خریده بود دیدم، پرسیدم حداقل چرا از برندهای مشهور تهیه نکردید؟ پاسخ داد: این کتاب را خانم معلم نوشته که در واقع کتاب نیست و نمونه سوالات امتحانی است و یک ناشر کمک آموزشی منتشر کرده است. شگفتزده شدم و موضوع را با خانم مدیر در میان گذاشتیم و گفتیم: کار معلم تدریس و انتقال مفهوم است نه ارایه نمونه سوالات آن هم به این شکل که در کتابهای دیگر هم آمده است که عملا تبلیغ یک ناشر کمک آموزشی است و اگر قرار بر آشنایی با نمونه سؤالات باشد بهترین منبع آزمون های سال های قبل است که در دست رس است. چرا معلم باید وارد این بازی شود و چرا مفاهیم را انتقال ندهد و مدام بر سؤال تأکید ورزد؟ کار معلم پاسخ به سؤال بچه هاست نه نمونه سؤال دادن. انگار دغدغۀ ما مبلغی به اندازۀ قیمت یک ساندویچ است! یا انگار نه انگار ابتدای سال یک کتاب به اندازۀ یک دایره المعارف از کمک آموزشی ها را بچه ها خریده اند و یکی از دلایلی که کوله پشتی بچه ها این قدر سنگین شده همین کتاب های جوراجور است و بحث بر سر این است که حرف وزیر و دستور رییس منطقه را زمین انداخته بودند. دیگری کلاس تقویتی میگذارد و بهای هر جلسه معادل یک ساعت کلاس خصوصی تمام میشود. میگوییم آیا بهتر نیست حداقل از معلم دیگری استفاده کنید و چرا معلم همینها را سرکلاس نمیگوید تا این شائبه ایجاد نشود که به خاطر پول است؟ یا در مقاطعی که سؤالات پایان سال از منطقه نمی آید این شایبه درگیرد که دانش آموز حاضر در کلاس فوق برنامۀ پولی از سؤالات - حالا نه عینا که در کلیت- آگاه می شود. پاسخی ندارند اما تلفنی با یکایک اولیا تماس می گیرند و دو گزینه پیش پای شما می گذارند: یا ثبت نام کنید یا «تعهد» بدهید که اگر شرکت نکرد و «افتاد» مدرسه مسئول نیست. تا حالا تصور می کردیم تعهد برای تکرار نکردن کاری است که انجام شده و نمی دانستیم برای انجام ندادن کاری هم باید تعهد گرفت! احساس می کنم وقت آن است که موضوع را به رییس منطقه منتقل کنم و این دیگر چغلی به حساب نمی آید و وقتی رییس پیگیر منطقه تذکر میدهد به خانم مدیر برمیخورد و دانش آموز را توبیخ میکند که چرا بد منتقل کرده ای؟ در حالی که انتقالی در کار نبوده اصلا. تماس گرفته اند. تهدید کرده اند که یا شرکت کنید یا تعهد بدهید! اما تعهد چی بدهیم؟ مگر مواد مخدر توزیع کردهایم خانم مدیر؟! تعهد بدهیم که چون در کلاس فوقبرنامۀ پولی شرکت نمیکنم پیشاپیش می پذیرم که ممکن است نمره نیاورم؟! چون احساس میکنی یا به خاطر شیوۀ تدریس یا همهمه کلاس یا تعداد دانش آموزان درس خوب منتقل نمیشود، تصمیم میگیری از معلم خصوصی هم استفاده کنی. حالا خانم مدیر مقرر فرموده به جای آن باید در کلاس خارج از روزهای کاری هم شرکت کنی و اگر نیایی مسؤولیت آن را بپذیری! اشتباه نشود! بحث فرزند من در میان نیست. این است که آیا مدیر و ناظم حق دارند دختر نوجوان را به خاطر این تأکید والدین بر تدریس در ساعات مقرر و انتقال موضوع به مقامات بالاتر مؤاخذه کنند و به گریه بیندازند که چرا اولیای شما با ارایه کتاب کمک آموزشی یا اکتفا نکردن معلم به کتاب درسی مخالفاند و می گویند چرا حرف وزیر را زمین میاندازند؟ آیا مراجعه به مقام بالاتر خانم مدیر (رییس منطقه) جُرم است که این گونه برمیآشوبند؟ آیا تذکر غیر قانونی بودن به کارگیری یک خانم معلم بازنشسته به صرف این که عضو هیات اُمناست خانم مدیر را باید چنان به خشم و غیظ بیاورد که واکنش نشان دهد؟ به خانم مدیر میگویم وقتی در سخنان آقای وزیر تاکید بر بهرهگیری از نظامهای آموزشی مدرن است و فنلاند را مثال میزنم در پاسخ میگوید خود تابستان را در فنلاند سپری کرده است و با آن نظام آموزشی آشناست و خوشحال میشوم که یک چهره فرهنگی از نزدیک چنین مواجههای داشته است. اما ادامه میدهد: البته فنلاندیها به دنبال برتری نیستند و یک جامعه عادیاند اما ما کشوری هستیم که میخواهیم در منطقه برتر باشیم و به دانش آموزان نخبه نیاز داریم. پاسخ میدهم: مگر اینجا مدرسه استعدادهای درخشان است یا آیا این بچههای سرگردان و پریشان در جامعه تربیت شدگان همین نظام آموزشی نیستند؟ نیاز به پیگیری بیشتر نیست. از اشکها و بغض دخترم درمییابم که اشکال کجاست. نه در کتابهای رسمی درسی است که اتفاقاً خوب و درست تالیف شدهاند. نه در سطوح مدیریتی وزارتخانه و منطقه است که انصافاً از رییس تا مسئول مقطع و کارشناس دقیق و با حوصله گوش دادند و چون رسیدگی و احتمالا توبیخ کرده اند، واکنش نشان داده اند. نه حتی در بودجه است. چون اولیا به هر حال و به طرق گوناگون کمک میکنند. در تفکرهای بسته یا منفعت جویی است که به سند تحول یا توصیه وزیر نیشخند میزنند. در مافیای کمک آموزشی است که همه را اسیر امتحان و نمونه سوال کرده است و کاش تدریس از امتحان جدا بود تا معلم فقط درس میداد و تهدید نمیکرد و دیگرانی آزمون میگرفتند و نظر معلم را نیز البته در جای خود دخالت میدادند حال آن که برخی معلمان تصور می کنند کار اصلی آنان ترساندن از امتحان و نمونه سؤال دادن است و یکی نیست بگوید برادر من، خواهر من! تو درس ات را بده. هر کس به فراخوری که آموخته در امتحان پاسخ می دهد. چرا هر روزِ این بچه ها را پر از کابوس امتحان می کنی؟! وقتی وزیر میگوید کتاب کمک آموزشی ممنوع یعنی ممنوع و باید رعایت کنند نه آن که توجیه یا توصیه کنند. یا وقتی معلم زبان انگلیسی از عهده اقناع دانش آموزانی که به «کانون» یا «سفیر» نمیروند برنمیآید و سطح کلاس پایین تر است چارۀ کار این نیست که به دنبال این باشد ثابت کند کانون رفتهها و سفیریها هم الزاماً نمره خوب نمیگیرند. جالب این که به اینجا که می رسند به کانون زبان که وابسته به کانون پرورش فکری است کاری ندارند و می گویند کتاب درسی معیار است که حرف درستی هم هست و باید برآیند همه را در نظر بگیرند ولی در موارد دیگر تحت تأثیر کمک آموزشی هایند. مدرسه باید روح زندگی را در فرزندان ما بدمد. نمیشود که تاوان ضعف معلم در انتقال مفاهیم را ولو به خاطر مشکلات معیشتی در جامعه اولیا بپردازند و بچه در بیرون و خانه درس بخواند تا در مدرسه بتواند امتحان بدهد و مدرسه شده «امتحانخانه». باور کنید این احساس که بچهها گروگانهایی در دست مدرسهاند زیبنده نیست تا پدری بیرون مدرسه بگوید: دست ما زیر ساطور اینهاست! بگذارید بچهها دوستتان داشته باشند. چرا کاری میکنید که سال به سال از شمار گلهایی که روز معلم اهدا میکنند کمتر میشود؟ بچۀ دبستانی با شور و شوق هدیه میدهد و بچۀ دبیرستانی انگیزۀ چندانی ندارد. مگر احساس شان به مادرشان تغییر می کند که در قبال معلم و در گذار سال ها این همه تغییر می کند؟ چرا؟ چون همه اش شده امتحان و امتحان و ترس از امتحان و سؤال و نمونه سؤال. به جای این که بچه از معلم بپرسد اوست که مدام می پرسد! ذهن بچه ها را از سؤال واقعی خالی می کنند و از سؤال و جواب های از قبل طراحی شده پر می کنند! این حکم البته کلی نیست اما نمیتوان کشتن روح فرزندانمان را نظاره کنیم و دم برنیاوریم. نمیتوانیم درباره اقصانقاط دنیا بنویسیم و درباره مدرسهای که به جان و روحمان خراش میاندازد ننویسیم. بامزهتر این که مشاور مدرسه بگوید «اگر ناراضی هستید چرا به مدرسۀ غیرانتفاعی منتقل نمیکنید» و من پاسخ میدهم: «ملک این مدرسه را یک شهروند یهودی وقف کرده و چون کاربری آن آموزشی بوده و شمار کلیمیان کم شده به صورت عمومی در اختیار آموزش و پرورش قرار گرفته است. هرگاه پدر شما وقف کرد و حقوقتان را نیز دولت نپرداخت، بردیگران منت بگذارید!» طُرفه این که خانم مدیر دوست دارد دیگران همه مطیع یا ستایشگر یا تأیید کننده باشند ولی نوبت به خودشان که میرسد از تذکر رییس و مقام بالادست برمیآشوبند و می پرسد: چرا اعتراض میکنید و من پاسخ میدهم: چون انسانایم نه گوسفند! بچه ها را شکوفا کنید تا عقاب شوند نه آن که دنبال گوسفندسازی باشید. این حکایت، شخصی نیست. شرح زمین انداختن حرف مقامات بالادست و جدی نگرفتن برنامههاست. مردم، فردی را از میان تأییدشده ها رییس جمهور می کنند و او فردی را از میان افراد قابل معرفی به مجلس پیشنهاد میکند و مجلس او را برای وزارت می پذیرد و برنامه میدهد. اگر قرار باشد برنامه ها درون یک مجموعه هم نافذ نباشد حیف این همه پول و وقت و جلسه و بخشنامه نیست؟ میخواستم بنویسم چرای اجرا نشدن این است که چون اینجا ایران است. اما نمینویسم. چون در همین ایران، وزیر و رییس منطقه این گونه نیستند. چون ایران ماست و در همین ایران، روزگاری بچهها را فلک میکردند و مداد، لای انگشت میگذاشتند و شکنجههای بدتر را نیز پشت سرگذاشتهایم و این را نیز باید اصلاح کرد و آن قدر میگوییم و مینویسیم تا اصلاح شود. اصلاح هم یعنی به بچه ها آموزش بدهی و البته در موعد مقرر از هر آنچه خودت یاد داده ای نه هر آنچه در کائنات وجود دارد، امتحان بگیری اما بی آن که مدام آزمون آزمون کنیم و تدریس و امتحان گرفتن جای خود را عوض کرده باشند و در طول سال ها معلمان به این نتیجه برسند که دانش آموز بیشتر در کدام زمینه استعداد دارد نه این که جداگانه هر کدام خروار خروار سؤال تحمیل کنند و به جای این که مفاهیم تازه را منتقل کنند کتاب سؤال امنحانی بدهند و کاری کنند که بچه یک کتاب درسی داشته باشد و ده تا کمک درسی و نمونۀ سؤال!
مهرداد خدیر
https://hamnava.ir/News/Code/34525
0 دیدگاه تایید شده