گروه : آرشیو
اگر جنگ قرهباغ در سالهای نخست دهه نود میلادی موضوعی نظامی و سیاسی بود، اینک در آغاز دهه سوم قرن بیست و یکم به موضوعی نه حتی سیاسی، بلکه دیپلماتیک تبدیل شدهاست و مطالبات دو سوی مناقشه، نه در میدان جنگ و بر روی زمین که در پشت میزهای مذاکره و بر روی کاغذ دنبال میشود.
مشهور است آنکه پشت میز مذاکره مینشیند توان برد در صحنه جنگ را ندارد و در پشت میزهای مذاکره نیز برد با اوست که بر روی زمین و در میدان جنگ، دست بالا را دارد. پیشدرآمد جنگ قرهباغ در سال ۱۹۸۸ و در روزهای احتضار قطب چپ نظام بینالملل دو قطبی آغاز شد و با مرگ سیستم سیاسی شوراها بود که در سال ۱۹۹۲ جنگی تمام عیار در منطقه قرهباغ کوهستانی بین دو جمهوری از جمهوریهای اتحاد شوروی در گرفت. جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان با پایان امپراطوری تزاری روسیه در نیمه دوم قرن بیستم و در پی انتقال قدرت از « والی کل منطقه قفقاز» به « کمیساریای ماورای قفقاز» و « سئیم قفقاز» متولد شدند. تولدی که از سویی با ناآرامیها و تحولات پس از جنگ بینالملل اول همراه بود و از دیگر سو با تولد سیستم سیاسی جدیدی مقارن شد که مولود انقلاب بلشویکی اکتبر روسیه بود و منادی اندیشهی اشتراکی. در همان سالها بود که مساوات ترکگرا ، داشناکسیون ارمنی ، و سوویت بلشویک باکو در صحنه رقابتشان شاهد جنگی در منطقه شدند که شعلههایش هم باکو را در آتشی سهروزه سوخت و هم به ولایات قارص و ایروان کشیده شد. جنگی که در یک سویش عثمانی و آلمان بودند و در سوی دیگرش روسهای درگیر با بلشویزم . تحولات پس از جنگ اول بین الملل، موازنه قوا را در دنیا - و نیز در منطقه - تغییر داد. لنین در مسکو و مصطفی کمال پاشا در آنکارا قدرت را به دست گرفتند. آشتی مسکو و آنکارا به سقوط باکو انجامید. بلشویکها باکو و ایروان را در دست گرفتند و دو همسایه تا سالهای نخستِ واپسین دههی قرن بیستم با پرچمی سرخ که نشان داس و چکش را بر سینه داشت، سایه به سایه هم در محروسات سرزمین شوراها زیستند تا روزی که بیرق سرخ از اهتزاز ایستاد و ارتش سرخ زمینگیر شد. قرهباغ در فاصله آمدن تا رفتن بلشویکها جز مدتی کوتاه که از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی واگذار شد، بخشی از اراضی جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی بود . آغاز حیات جمهوریهای قفقاز با پایان تزاریسم و جنگ اول بینالملل همراه بود. حیاتی که فردیتش دیری نپایید و با استیلای دیگرباره روسهای سرخ پایان یافت. پایان این استیلا نیز جنگی دیگر را در پی داشت. جنگی که نشان داد این دو همسایه در سالهایی که با پرچم سرخ و در سایهی هم میزیستند نیز سایه هم را با تیر میزدند. جنگی که در سال ۱۹۹۴ و در حالی پایان یافت که جمهوری ارمنستان توانسته بود ۹ درصد از خاک جمهوری آذربایجان را به اشغال خود در آورد. با پایان جنگ، سازمان ملل در حالی ارمنستان را اشغالگر شناخت که میزان کشتهها و زخمیهای طرف اشغال شده دو برابر طرف دیگر بود. برای جنگ قرهباغ - با نگاهی به پیشینه تاریخی آن - چه ماهیتی را میتوان بالاصاله پذیرفت ؟ آیا این جنگ، جنگی مذهبی است؟ یا جنگی قومی و نژادی ؟ و یا جنگی استراتژیک بر سر مناطقی مانند سیونیک و نخجوان و قرهباغ ؟ آیا اگر در جنگ دهه نخست قرن بیستم، سایه منازعات روس و عثمانی و ژرمن و ساکسون مشهود بود، اکنون نیز می توان مطالباتی مشابه را در بروز منازعه قرهباغ و تطویل آن دخیل دانست؟ منازعه قرهباغ ، منازعهای مرکب است. از خاک و نژاد و دین گرفته تا مطالبات قدرتهای منطقهای و جهانی را میتوان به عنوان عوامل مؤثر در بروز و به درازا کشیده شدن این بحران دخیل دانست و به واکاوی میزان و چگونگی نقش هر کدام از آنها در این مسأله نشست. اما نباید نادیده انگاشت که اگر روزی طرفین منازعه در میدانی نزاع میکردند که در دو سویش روسها و ترکها ایستاده بودند و در پیرامونش بریتانیا و آلمان ؛ اینک این میدان در دست مدعیانی متکثر است که در منطقه قفقاز به دنبال سهم خود هستند. و اگر تا دیروز سایه روسها در منطقه سنگینتر از دیگران بود ، امروز این هژمونی ایالات متحده است که در روزگار پساجنگسرد و در منطقهای که زمانی حیاط خلوت روسها بود به صحنهآرایی آمده است. صحنهای که قرار است در غیاب همسایگان مناقشه شکل گیرد. 🔸 اصل این یادداشت مربوط به چندسال پیش است که در این مدت تغییری در طالع قرهباغ روی نداده است.
مهدی نعلبندی
https://hamnava.ir/News/Code/43790
0 دیدگاه تایید شده