گروه : فرهنگی

همنوا- وحید صدر فضلائی/ قصه از آنجا شروع میشود که ما وارد دنیای یک نویسنده میشویم. دنیایی پر از تنهایی که اطرافیان برای او ساختهاند. البته با این پیش فرض که دارند به او کمک میکنند و هر روز دیوارهای آن را بالا میبرند. این در حالی است که به اعتراف خودِ شخصیت، نویسنده با تعامل و در میان مردم و جامعه است که رشد و تعالی پیدا میکند و ایدههای مختلف در ذهن او پرورش می یابند. با مونولوگ نسبتاً طولانی و ریتمی کُند، به همراه شخصیت نویسنده، ما وارد داستان «چو عضوی به درد آورد روزگار» میشویم. بعد از چند دقیقه، بازی فیزیکال بازیگران فضا را تغییر داده و ریتم را افزایش می دهد و تا پایان نمایش این ریتم حفظ میشود که تماشاچی را از رخوت اولیهی کار دور میکند. قلم و هنر علیرضا کوشک جلالی را اغلب مخاطبان حرفهای تئاتر، با کارهای مختلف میشناسند و طبیعی است که انتظار زیادی از این قلم میرود که بی تعارف بر آورده هم میشود. ترکیب داستان های کلاسیک روسیه و به خصوص داستانهای چخوف با فضای پست مدرن داستان و استفاده از اتمسفر روسیه تزاری خیلی هوشمندانه پوششی میشود برای بیان واقعیتهای مختلف و متفاوت تلخی که مدام در اطراف خود میبینیم. در جاهای مختلف نمایش بازی فیزیکال بازیگران فضا را تغییر میدهد و در پیشبرد قصه همراهی میکند. طنز تلخ و گزندهای که تقریبا در تمامی نمایش وجود دارد، تلنگری به همهی بینندگان کار میزند. نمایش اصولاً بایست در پردههای متفاوت و با دکور و چیدمان مختلف اجرا میشد، ولی از آنجایی که ما هیچگاه بودجهی لازم برای هزینه در بخش تئاتر و کلا هنر فاخر را نداریم، عوامل کار مجبور بودند با حداقل امکانات از عهدهی این مهم بر بیایند که بی تعصب به خوبی انجام داده بودند. واقعاً هم جای تقدیر و تشکر داشت طراحی صحنه با چند چهارپایه و ورقههای کاغذ و میزانسنهای مختلفی که باعث میشد حرکت در طول کار مدام جاری باشد و چشم و ذهن و مخاطب را از یک طرف صحنه به طرف دیگر ببرد. تغییر لباس سریع بازیگران که حتی گاهی در صحنه انجام میشد و مهمتر از آن گریم و تغییرات سریعی که هنر دست ترمه پارسا بود و بازیگرانی که هر کدام چند نقش مختلف را بازی میکردند، همه و همه باعث شد هشتاد دقیقهی نمایش را جذب صحنه شویم و لذت ببریم از این اجرای خوب. اما جای تاسف داشت دیدن سالن خالی از تماشاگر. سالن اصلی تئاتر شهر تبریز با حدود ۳۰ نفر تماشاچی اجرای نمایش را شاهد بود و این در حالی است که این روزها کنسرتهای خوانندههای نا آشنا در تبریز در حال برگزاری است و سالنهای این فالش خوانها و پلیبک خوانها مملو از تماشاچی است و سر و دست می شکنند برای دیدن و شنیدن این به اصطلاح هنرمندان. و درست در همان زمان نمایشی با این وزن و اندازه باید با سالن خالی مواجه شود و اقبالی نداشته باشد. واقعا جای تاسف بسیار و البته جای بررسی از دیدگاه جامعهشناسی هنر است که چرا سلیقهی مخاطب ما تا این حد نزول کرده است که دو ساعت سرگرمی شدن و الکی خوش بودن را ترجیح میدهد به دیدن نمایش.
البته دلایل مختلفی را از دیدگاههای مختلف میتوان مطرح کرد. اما چیزی که واضح است مخاطب عام و امروزی حال و حوصلهی تفکر را ندارد. کنسرت زرد و بازاری را به تئاتر ترجیح میدهد چون بعد از کنسرت چیزی برایش باقی نمیماند و دوباره میتواند برگردد سراغ روزمرگیها و دلمشغولیهای خودش. اما بعد از دیدن تئاتر خوب نمیتوان به فکر فرو نرفت، نمیتوان درگیر ماجرا نشد، نمیتوان سوالهای ایجاد شده در ذهن را به حال خودشان رها کرد و در نهایت نمیتوان دچار نشد.
به هر روی، امیدوارم شاهد بالارفتن سطح سلیقهی مخاطب هنر در این دیار باشیم که انسان جستجوگر و عمیق آیندهای بهتر را برای خود و دیگران خواهد ساخت.
همین
https://hamnava.ir/News/Code/5702761
0 دیدگاه تایید شده