گروه : آرشیو
به گزارش هم نوا به نقل از فارس ، اکثر دهه شصتیها با فیلم "دزد عروسکها" به نوعی آشنا هستند و حتی خاطرههایی از این فیلم دارند که چطور اکبر عبدی با گریم متفاوت از مادر جادوگر خود غذا خواسته و مدام" آهای آهای ننه ننه من گشنمه" را میگفت. این فیلم نوستالژی از کلمه "جادوگر" در ذهن یک کودک دهه شصتی است؛ جادوگری که همه آن را به یک شکل و شمایل تصور میکنند، زنی چروکیده با کلاه بلند نوک تیز خاکستری و یا سیاه، ناخنهای بلند، دماغی دراز و خالی کنار بینی.
از نوستالژی فیلمهای ترسناک صدا و سیما در سالهای پیشین که بگذریم میتوان به کلماتی مانند بزنم به تخته، زبانت را گاز بگیر، دور از جان، بزن پشتش یا همان "ایراخ" ترکی، در قبرستان عطسه نکن، عطسه تکی، عطسه جفتی، زن حامله به ماه نگاه نکند، چیز خور شده، مهره مار و هزاران خرافات دیگر اشاره کرد که حتماً یکباری به گوشتان رسیده و در مکالمات روزمره ریشه دوانده است. همه این کلمات باورهایی هستند که در مواجهه با شرایط خاص گفته میشود به طوریکه برای مثال در بیشتر خانوادههای تبریزی رسم است که اگر فردی قصد بیرون رفتن داشته باشد و حین رفتن، فردی عطسه کند باید اندکی صبر کرده و حتی صدقهای دهد و سپس به راه خود ادامه بدهد. این واژهها و خاطرات مقدمهای برای بررسی یک موضوع به نام خرافات در ذهنام بود، ولی از زمانی بیشتر کنجکاو به این ماجرا شدم که برای زیارت اهل قبور به یک مزارستان در تبریز رفتم؛ شانه، دُم گربه، پرنده کشته شده، تکه پارچههای دعانویسی شده زیر سنگها دفن شده در خاک از جمله مواردی بود که در قبرستان با آن مواجه شدم که البته معنای دیگری جز سرکیسه کردن مردم سادهلوح و دردمند توسط برخی شیطان صفتهای تاریک نویس برایم نداشت.
نیازی نیست وقت زیادی را برای یافتن فالگیر و رمّال تلف کنی! چراکه فقط کافی است در یک محفل زنانهای، اتوبوسی، مترویی و عروسی نشسته و از بدبختیهایتان بگویید و بلافاصله شماره و آدرس چندین فالگیر را کف دستت میگذارند که من هم آدرس چندین تیرهنویس را از دو خانم جوان در قبرستان به دست آوردم به طوریکه حتی یکی از آنها بهقدری طرفدار داشت که طبق تعاریف پر رنگ و لعاب، هفته نشده شوهر کرده و یا زبان بند شوهر میشود.
دو آدرس را از بین چندین شماره انتخاب کردم که به اصطلاح رمالیهایشان رد خورد نداشت؛ یکی از آدرسها در منطقه حاشیهنشین تبریز و دیگری خارج از تبریز و در یکی از شهرهای چسبیده به این شهر بود.
به اتفاق همکارم، پلههای طولانی با عرض کوچک و یخبسته مسیر خانه فالگیر معروف تبریزی را در یکی از مناطق محروم تبریز و حاشیهنشین را طی میکنم، تمام تمرکز خود را روی نیافتادن از پلهها میگذارم. نفس نفس زنان شروع به شمردن پلهها کردم! ۱۰۱، ۱۰۲، ۱۰۳ پله و بالاخره به درب قدیمی قهوهای رنگ رسیدیم. درب منزل فالگیرمان به قدری کهنه بود که میخواستم به او پیشنهاد کنم، وردی بخواند و این درب خانهاش را نو نوار کند!
باور کردنی نیست که ورد و دعانویسیهای فردی را قبول کرد که مدعی است، میتواند حاجت روا کند و مشکل اجارهنشینی را حل سازد ولی وضعیت خانه و مسیر خانه خودش به این شکل باشد.
حلقه در را زده و در به خودی خود باز شد، ابتدا ترسیدیم که نکند جن و پری در را باز کرد ولی بعد از وارد شدن به حیاط متوجه نخ وصل شده به قسمت باز کردن در شدیم.
از میان یک حیاط کوچک و کهنه که برف همه جای آن را سپیدپوش کرده و درخت خشکیده سیب وسط حیاط که جلوهگری خودش را داشت عبور کردیم، گویی آن درخت میخواست بگوید که به صاحبخانه بگو یک دعا برای من بخواند تا از دست کرمهای به تن افتادهام نجات یابم. راهروی کوچک منتهی به دو اتاق که یکی اتاق انتظار و دیگری اتاق رسیدگی به مشکلات بود و آن طرفتر یک آشپزخانه کوچک و تاریک قرار داشت، مجموعه تشکیلات فالگیر گزارشمان بود.
بالاخره نوبت من و همکارم رسید تا با فالگیر فرتوت تبریزی گفتوشنودی داشته باشیم؛ از قبل سناریوی زندگی برای خود نوشته و آماده کرده بودیم. میگویند دعاهایش رد خور ندارد، معصومه خانم دخترش را به این فالگیر نشان داده و دختره زودی شوهر کرد، برای شوهر اعظم هم این دعا نوشته و پسر از این رو به آن رو شده است، بابا کارش خیلی درست است، توی کاسهاش قیافه زنی را که با شوهر اقدس بود را نشان داد. اینها بخشی از حرفهای مراجعه کنندهگان در طی انتظار یک و نیم ساعته ما در خانه فالگیر معروف تبریزی بود.
روبرویش که نشستم نیم نگاهی کرده و می پرسد: اسمت چیست؟ نام مادر و مشکلت را بگو؟! آب دهانم را قورت داده و گفتم نامم یلدا و نام مادرم پروین است.
با اندکی تامل به او گفتم مگر به شما الهام نشده که مشکل من چیست؟
بلافاصله گفت: زبان درازی نکن و دردت را بگو، وقت نداریم!
گفتم من سه سال است که ازدواج کردم و دوسالی میشود که در خانه خودم هستم ولی همسرم همچنان علاقهای به زندگی مشترک ندارد و هنوز هم خود را مجرد میداند و گوش به فرمان مادرش است و وقتی هم اعتراض میکنم همه وسایل خانه را شکسته و چند باری هم دست روی من بلند کرده است.
مشخصات همسرم(همسر فرضی) و نام مادرش را پرسید! از خود نامی گفتم و او شروع به حرف زدن در یک کاسه آبی کرد و بعد ۵ دقیقهای رو به من کرد و گفت: ستاره تو و همسرت روبهروی هم قرار گرفته است که این قابل جابهجایی است.
گفتم هر کاری بگویید میکنم و فقط زندگیام را نجات بدهید. فالگیر از من خواست تا دفعه بعد پیراهن همسرم را با موهای روی شانهاش و یک نعل آهنی کوچک را بیاورم.
دیگر نوبت همکارم رسیده بود که حسابی در نقش خود فرو رفته و دروغ پشت سر هم را تحویل فالگیر میداد و فالگیر نیز در کاسهاش حرف میزد و گاهاً به یک گوشه از اتاق نگاه کرده و جملاتی عجیب و غریب بر زبان میآورد. از دروغهای همکارم خندهام گرفته بود که چنان با جدیت با فالگیر حرف میزد که من هم باورم شده بود که دست یک ستمگری به نام خانواده همسر گیر افتاده است.
هنگام خداحافظی فالگیر از ما خواست تا از جن در اتاق هم خداحافظی و تشکر کنیم که این موضوع موجبات خندهمان شد و به زور جلوی خود را گرفته و با گفتن "جن عزیز مچکریم" خانه را ترک کردیم.
به قدری هیجان تهیه گزارش زیادتر شده بود که به دیگر شمارهای که از جمله رمالهای معروف تبریز است زنگ زده و وقت گرفتیم. با کلی التماس و اورژانسی بودن موضوع توانستیم برای عصر یک روز زمستانی وقت بگیریم.
دفتر فالگیر معروف در شهری نزدیک به تبریز بود و که طبق شواهد پای بزرگان زیادی به آنجا باز شده است و حتی این آقا ادعای پیشگویی از آینده هم دارد از اینرو خیل عظیمی از کاندیداهای انتخابات زیادی پیش او رفته بودند که صحت و سقم این موضوع به ما ربطی نداشته و فقط نقل کنندهایم.
البته ناگفته نماند که دفتر و دستک این فالگیر کمی متفاوت بوده و منشی و بادیگارد هم داشت و قبل از ورود به محضر جناب فالگیر باید تمام کیف و گوشی موبایل خود را تحویل میدادیم.
بعد از ساعتها انتظار، وارد اتاقی شده و روی یک صندلی نشستیم. سناریوی جدیدی برای این فالگیر نوشتهایم که از شب قبل آن را تمرین کرده بودیم. من دختری هستم جویای کار و همکارم دختری که عاشق یک پسری بوده ولی پدر و مادرش مخالف این وصلت هستند.
در عرض ۵ دقیقه نسخه هر دویمان را پیچید و تاس انداخت و به من گفت که چندین شغل عوض خواهی کرد ولی در نهایت یک شغل ثابت پیدا میکنی و به همکارم هم نسخه ۶ ساعت، ۶ روز، ۶ هفته، ۶ ماه را داد که در این زمان به مراد دل خواهی رسید که البته بنده باز در این میان گفتم جناب" م.ج" نکنه این زمان تعیین شده برای دوستم، ۶ سال شود؟ که او با دست اشاره کرد که محترمانه به بیرون تشریف ببرم.
علیاکبر رائفیپور، سخنران و نظریهپرداز ایرانی در یکی از سخنرانیهای خود به صراحت گفته است: اگر اشتباه کرده و دعایی از دعانویس گرفتید باید آن را در آب روان ریخته و اشک و التماس به درگاه پروردگار کنید تا بلکه بخشیده شوید.
او معتقد است: به هیچ وجه جادو جنبل روی مومن اثر نخواهد گذاشت به طوریکه یک مومن در خانه بنشیند و هزاران جادو علیه او بکنند باز هم اثر نخواهد گذاشت.
رائفیپور در بخش دیگر سخنان خود به تمایل برخی خانوادههای مذهبی به رمل و دعا از رمال اشاره کرده و در اینباره توضیح داده است: متاسفانه این یک موضوع همه گیر بوده ولی همانطور که گفتم جادو روی مومن اثری ندارد و تنها زمانی اثرگذار است که فرد گناه کبیره کرده و روی آن گناه خود مستمر است.
او همچنین گفته است: کسی که به غیر خدا متوسل شود یعنی ولایت دعانویس را بیشتر از پروردگار عالم قبول دارد.
امانالله قراییمقدم، جامعهشناس کشوری، پیرامون ترویج فال و فالگیری در جامعه ایران میگوید: «ریشه فال و فالگیری از دیدگاه مردمشناسی برمیگردد به هزاران سال قبل. از زمانی که انسانها دور هم جمع شدند اجتماعات تشکیل شد و بعد به اصطلاح «کلان» که کوچکترین واحد اجتماعی و متشکل از چند خانواده است برای تبادل نظر و بیان مشکلات و اتفاقهای پیرامونشان با یکدیگر به گفتوگو نشستند.
او معتقد است: اصولا در طول تاریخ زندگی بشریت، انسان به دنبال آرامش خیال و تبیین مسائل است. انسانهای اولیه چون نمیتوانستند جوابی برای زلزله، خواب و مسائل مختلفی که پیرامونشان رخ میداد، پیدا کنند، فکر کردند و رفتهرفته به تفکرات خرافی روی آوردند.
چرا برخی از مردم هنوز هم به رمالان و فالگیران اعتقاد دارند؟
سعید بیات، جامعه شناس نیز در رابطه با افزایش فالگیرها و کسب درآمدهای زیاد در جامعه به خبرنگار فارس میگوید: افراد زیادی در جامعه به جای برنامهریزی صحیح و دعا و توسل و استغفار و نذر برای رسیدن به اهداف خود در زندگی کاری، تشکیل خانواده، بیماری، دست به دامن نمایندگان شیطان در جوامع بشری از جمله فال بینها ، کف بینها ، طالع بینها، رمالها، دعا نویسها و غیره شده و حرکت خود را در مسیر زندگی تحت تأثیر گفتار باطل آنها ادامه میدهند و به سرنوشتی شوم و سخت و نامبارک دچار میشوند.
او ادامه میدهد: خداوند متعال در قرآن کریم و همچنین توسط فرستادگان خود ما را از پیروی شیطان و مراجعه به نمایندگان او برحذر داشته و بندگان را موظف کرده تا مسیر صحیح که همان پیروی و اطاعت از خداوند متعال و پیامبر گرامی اسلام و اهلبیت(ع) است را طی کنند و در هنگام گرفتاری و سرگردانی ضمن استغفار کردن از گناهان ، با دعا و توسل خود را از مشکلات خارج شوند.
این جامعهشناس میافزاید: طبق حدیثی امام صادق(ع) مبنی بر اینکه هر کسی کهانت ( پیشگویی و فال بینی و آیندهنگری ) کند و یا برای او کهانت کنند ( به نزد پیشگو و فال بین برود و درخواست خبر از آینده و سرنوشت خود کند ) پس ( با این کار ) به تحقیق از آنچه که بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله نازل شده بیزاری جـُسته است ( از اسلام خارج شده است).
از منظر حقوقی دعانویسی و رمالی چه نوع جرمی است؟
محمدرضا فقیهی، وکیل پایه یک دادگستری نیز در گفتوگو با خبرنگار فارس با بیان اینکه در قانون جرمی به عنوان دعانویسی وجود ندارد و دعانویسی در زمره جرائم کلاهبرداری است، میگوید: هر کس مردم را به امور غیرواقع امیدوار کند کلاهبردار است.
این وکیل قوه قضائیه به ماده یک قانون تشدید مجازات مرتکبان ارتشاء و اختلاس و کلاهبرداری مصوب سال ۱۳۶۴ مجلس شورای اسلامی اشاره میکند و در توضیح بیشتر میگوید: طبق این ماده هر کس از راه حیله و تقلب مردم را به وجود شرکتها و تجارت خانهها یا کارخانهها یا موسسات موهوم یا به داشتن اموال و اختیارات واهی فریب دهد و یا به امور غیرواقع امیدوار کند یا از حوادث و پیش آمدهای غیرواقع بترساند و یا اسم و عنوان مجعول اختیار کند و به یکی از وسایل مذکور یا وسایل تقلبی دیگر وجوه و یا اموال یا اسناد یا حوالهجات و قبوض یا مفاصا حساب و امثال آنها را تحصیل کند و از این راه مال دیگری را ببرد، کلاهبردار محسوب میشود.
به گفته فقیهی تمامی ادعاهایی که دعانویسها و رمالها میکنند، دروغ محض بوده و کلاهبرداری است.
به نظر میرسد اعتقاد به فال و فالگیری و خرافه، نیازی است بیشتر روانی در شرایطی که صرف نظر از امکانات اقتصادی و اجتماعی، آدمها در جستجوی راه حلی برای مشکلات خود و همچنین آرامش خاطر و توجیه نگرانیها و ترسهای خود، خارج از جهان واقعیت و زندگی عملا موجود خود هستند.
با همه این اوصاف تنها میتوان یک نتیجه از این گزارش گرفت که هیچگاه نباید سفره دل را پیش آدمهای گشنه باز نکنید. "هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند"
https://hamnava.ir/News/Code/15769
0 دیدگاه تایید شده