همنوا / پری اشتری: چند روز پیش در نشست هماندیشی مدیر کل آموزش و پرورش استان با اصحاب رسانه، نکاتی در خصوص سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت ارائه شد و اصحاب رسانه مشکلات آموزشی متعددی از جمله تعدد مدارس غیرانتفاعی، کمبودهای آموزشی مناطق محروم استان، دستمزد معلمان و ... را مطرح کردند. مشکلات و پاسخهای مطرح شده در این جلسه تماماً مربوط به حوزۀ آموزشی و علمی بودند و متأسفانه در این میان آنچه همواره مورد غفلت بوده و یا بهتر است بگویی همواره در مرحلۀ حرف و شعار باقی مانده، پرورش است. ناگفته پیداست که این روزها به دلایل متعدد و متنوع کودکان از نظر روح و روان به شدن در معرض آسیب هستند اما متأسفانه آموزگاران و والدین، به ویژه والدین، تنها به فکر نمرات خیلی خوب، زبانآموزی، کلاسهای خارج از برنامه و تبدیل کودک به یک دانشمند همه فن حریف هستند. موضوع پرورش شاید تنها موضوعی باشد که والدین و مدارس تمام قشرهای جامعه از مرفه گرفته تا آسیبپذیر و محروم، همه از آن غافلند و تعداد کسانی که در این خصوص آگاهی دارند بسیار کم است. کمتر کسی به این موضوع توجه میکند که یک کودک دانشمند با روانی پر از زخمهای ریز و درشت، آیندۀ درخشانی نخواهد داشت و نه تنها دردی از جامعه دوا نخواهد کرد بلکه دردی به دردها خواهد افزود.
آمارهای ارائه شده نشان میدهد سن اعتیاد به دبستانها رسیده و گرچه آذربایجان شرقی در این رابطه رتبه آخر کشوری را دارد اما علاج پیش از واقعه تنها راه نجات است.
از تعرضهای جنسی به دانشآموزان متأسفانه آمار دقیقی ارائه نمیشود اما مسلماً چنین معضلی تأثیر مستقیم بر روان کودکان و نوجوانان و به تبع آن تأثیر منفی بر رفتارهای فردی و اجتماعی آنان خواهد گذاشت.
آمار کودکان تکوالدی که ناچار به پذیرش والد جدید هستند روز به روز در حال افزایش است و همین موضوع به تنهایی میتواند آسیب روانی جدی بر روی کودکان داشته باشد.
متأسفانه آذربایجان شرقی در حوزۀ خشونت و نزاعهای خیابانی رتبۀ دوم را داراست و از نظر روانشناسان این نوع از خشونت کلامی و فیزیکی از نبود مهارت و آموزشهای لازم نشأت میگیرد.
دکتر هادی اکبرینژاد، روان درمانگر و مدرس دانشگاه در خصوص خشونت در جامعه میگوید: «یکی از دلایل اصلی خشونتهای رفتاری و کلامی در سطح جامعه این است که ما به عنوان افراد اجتماعی مهارتهای کنترل خشم را آموزش ندیدهایم، مهارتهای ارتباطی را نیاموختهایم و اغلب در خانواده و روابط خانوادگی خواستهها و عواطفمان سرکوب شدهاند و اغلب خشونتهای آنی حاصل تلنبار شدن همین احساسات هستند. »
وی میافزاید: «تحصیلات و سطح سواد و طبقهی اجتماعی گرچه عوامل تأثیرگذاری هستند اما باید توجه کنیم که امروزه خشونت رفتاری که اغلب منجر به درگیرهای لفظی وگلاویز شدنها منجر میشوند در قشر تحصیلکرده نیز قابل مشاهده است و به سبب این است که سواد عاطفی و اجتماعی وجود ندارد، در خانوادهها روابط والدین و فرزندان دوستانه نیست و طرح نیازها به درستی انجام نمیشود و اغلب با سرکوب مواجه میشود.»
گرچه در این زمینه نقش خانواده و والدین بسیار پررنگ است اما باید دید آموزش و پرورش ما برای بالا بردن سواد اجتماعی فرزندانمان چه کرده و چه خواهد کرد؟ آیا سند تحول بنیادین برای استفاده از آموزشهای روانشناسانه برنامهای دارد؟
علیرضا صیادی در پاسخ به این سؤال میگوید: «ما در حوزۀ پرورشی آسیبهای جدی داریم و متأسفانه آسیبهای اجتماعی در مدارس گرچه به لحاظ آماری کم هستند اما همین کم را زیاد و نگرانکننده تلقی میکنیم و از شیوع آن راس داریم. بنابراین در تلاشیم که مسائل پرورشی در اولویت مدارس باشد.»
وی میافزاید: «سند تحول بنیادین از هیچ حوزۀ تربیتی غافل نمانده و بیشترین پرداخت را به مسائل پرورشی متمرکز کرده است.»
اما آنچه مسلم است و از دیرباز نیز چنین بوده، مسائل پرورشی مورد نظر مدیران ما به آموزشهای خانوادگی و ایمانی و ... معطوف است و آنچه امروز هوش اجتماعی نام میگیرد همچنان مغفول خواهد ماند. انسان به مثابه یک موجود اجتماعی که در طول زندگی خود با مسائل مختلف و افراد متنوع برخورد خواهد داشت، بیش از هر چیز نیاز به آموزش موارد و مسائل روحی و روانی دارد و تنها روانشناسی به عنوان یک علم تماماً انسانی میتواند کودک را از همان ابتدا برای ورود به جامعه آماده کند. جای خالی روانشناسها در مهد کودکها و مدارس نشان میدهد که ما هنوز به طور کامل به ضرورت این موضوع پی نبردهایم و بعد از این باید در انتظار پایین آمدن سنِ آسیبهای اجتماعی باشیم.
https://hamnava.ir/News/Code/1886857
0 دیدگاه تایید شده