همنوا_ لیلا حسین نیا
«صبح بود اما هوا دلگیر و بغضآلود بود» تمام مسیر از خانه تا وادی رحمت تبریز همین یک مصراع حسین منزوی را زمزمه کردم. به راستی که صبح بود اما هوا دلگیر و بغضآلود بود. از آن صبحهایی که جاده منتهی به وادی رحمت تبریز ترافیک است. چهرههای کپ کرده در اتومبیلهای معطل در ترافیک را تماشا میکردم و خوب میدانستم که همه این مردم برای تشییع کسی میروند که تکهای از تبریز بود و سالها چشمان اهالی این شهر را برای روضه سیدالشهدا گرم کرده بود. آیا ما، این خیل مردمی که صبح سهشنبه جاده وادی رحمت را بند آوردهایم واقعا برای تشییع «حاج فیروزآ» آمدهایم؟! یعنی دیگر پیرمرد در گوشه روضه «آقا» نخواهد گفت و ما را به گریه نخواهد انداخت؟! سهم من، از کودکی، دید زدن روضهها از گوشه پرده زنانه یا از ایوان مسجد بود. اغلب همین هم گیرم نمیآمد و و صدای مداحی را از بلندگوهای قسمت زنانه میشنیدم. اما همه، حتی ما زنان که پردهنشین مجالس عزاداری بودیم؛ میدانستیم که تا حاج فیروزآ بیاید مجلس رنگ دیگری میگیرد. حالا انگار همه کسانی که عمری دلشان با نوحه حاج فیروزآ گرم شده بود و سوخته بود آمده بودند تا بدرقهاش کنند. همه میدانستیم که بیشتر برای خودمان آمدیم. آمدیم که تفسیر بیت «هرآنکسی که قدم زد در آستان حسین/عزیز هر دو جهان شد قسم به جان حسین» را ببینیم و شاید یاد بگیریم که چطور میتوان عزیز شهر و مملکتی شد.
فاصله اجتماعی
میدان نماز وادی رحمت غلغله بود. ماسک روی صورت اغلب بدرقهکنندگان جاخوش کرده بود. حسینیها حواسشان جمع بود که مبادا مجلس وداع حاج فیروز را نشانه هیاهوی هوچیگرهایی کنند که این روزها زیر سایه کرونا مجال یافتهاند برای علنی کردن دشمنی با اهل بیت. هرچند که باز عدهای بودند که چندبار صدای انتقاد مجری برنامه حاج مهدی خادم آذریان را درآوردند که برادر عکست را گرفتی برو و ازدحام نکن! اما آنچه در بخش اعظم میدان، برجسته بود رعایت فاصله اجتماعی و استفاده از ماسک بود.
حاج فیروزآ مهمان داشت
جایی که من ایستادم انتهای میدان نماز وادی رحمت بود. چشم گرداندم هر گوشه سری در گریبان بود و اشکی جاری. گویا شهر برای بدرود پدری دلسوز و مهربان آمده بود. نه تنها شهر تبریز، که دوستداران حاج فیروز از همه جا آمدهبودند.
استاد کلامی زنجانی برای تسلیت مردم تبریز آمده بود و با خودش بیتی آورده بود:
من عرض تسلیت به که گویم درین دیار
زیرا حسینیان همه صاحب مصیبتند
محمدحسین پویانفر، مداح جوان و توانای تهرانی هم خود را به مراسم تشییع پیکر حاج فیروزآ رسانده بود. پویانفر میگفت: به دوستانم گفتم مدتی است که زیارت کربلا نصیبمان نشده، بلند شوید خودمان را به تشییع جنازه حاج فیروز برسانیم تا اباعبدالله را زیارت کنیم.
میکروفون به دست هر کدام از مداحان که میرسید، شوری به پا میشد. آتش اصلی در دل مردم بود و شعرها جرقه میشد تا شعله سر بزند.
ما از او جز خیر چیزی ندیدهایم
امام جمعه که شروع به خواندن نماز میت کرد تنها صدای هقهق بود که لا به لای جملات اندوهگین و لحن بغضآلود جناب آل هاشم شنیده میشد. و آن جمله طلایی «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا» انگار داغ روی داغ افتاد، یاد لحن اندوهگین رهبر انقلاب در تشییع جنازه حاج قاسم زنده شد و داغ تازه.
صداها در هم میآمیخت که ناگهان آن صدای پیر آشنا به گوش رسید که باز با همان لحن آتشین میگفت: حسین حسین... صدای حاج فیروز که از بلندگوها پخش شد دریای مردم به تلاطم افتاد.
در جوار حمال صاحب کرامت
گفته شد پیکر حاج فیروزآ در جوار مزار حمال تبریزی دفن خواهد شد؛ مردی که داستان کرامتش را اهالی این شهر سینه به سینه نقل کردهاند: روزی کودکی از بامی بر زمین میافتد. پیرمرد حمالی که برای نفس تازه کردن ایستاده بود فریاد میزند نگهش دار! و کودک در میان آسمان و زمین معلق میماند. حمال او را میگیرد و بر زمین میگذارد. مردم به سمت حمال هجوم میآورند و سبب کرامتش را میپرسند. در حالی که بار دیگر بار بر دوش میگرفت گفته بود: عمری خدا هرچه گفته من گوش کردهام یک بار هم من گفتم و او گوش کرد!
صبح بود اما هوا...
روز به نیمه نرسیده بود. من همچنان با خود میگفتم « صبح بود اما هوا دلگیر و بغضآلود بود» ما به خانههایمان باز میگشتیم در حالی که تکهای از خاطراتمان را در جوار مزار حمال تبریزی دفن کردیم. ما بازمیگشتیم اما نیک میدانیم که تا همیشه آن صدای پیر آشنا در گوشمان خواهد خواند: حسین سس ور حسین ...
https://hamnava.ir/News/Code/5105453
0 دیدگاه تایید شده