گروه : آرشیو
اين مرد، سيد رضاقلي شهيدي است که اکنون 94 سال دارد؛ گفتوگو با آقاي شهيدي در منزل وي انجام شد.
در انجام اين مصاحبه مرجان ميرشفيعي به عنوان رابط از کانون ناشنوايان حضور داشت که موجب ايجاد ارتباط صميمانهتري بين خبرنگاران، آقاي شهيدي و همسرش شد.
سيدرضاقلي شهيدي متولد 1302 است؛ او در زمان تولد سالم بود و هيچ مشکل شنوايي نداشت اما هنوز دو ساله نشده بود که مبتلا به مننژيت شد و شنوايي خود را از دست داد.
همسر شهيدي نيز ناشنواست و حاصل ازدواج آنها 3 فرزند شامل دو دختر و يک پسر است که آنها هم ناشنوا هستند اما 2 نوه و 2 نتيجه آقاي شهيدي، شنوا هستند.
شهيدي ميگويد: قبل از تأسيس مدارس دانشآموزان ناشنوا در تهران، پدرم سعي ميکرد مرا به مدرسه دانشآموزان عادي بفرستد اما نتوانستم کنار آنها دوام بياورم؛ به همين دليل پدرم تصميم گرفت مرا به خارج از کشور بفرستد اما راضي نبودم و نميخواستم به کشوري ديگر بروم و غريب و تنها باشم.
وي ادامه ميدهد: همان زمان در روزنامه نوشته شد که دبستان ويژه کودکان کر و لال در چهارراه اسدآباد افتتاح شد و پدرم، مرا به اين مدرسه جديد برد.
شهيدي اضافه ميکند: روزي که با پدرم براي اولين بار به مدرسه دانشآموزان ناشنوا رفتيم، حدود 11 سال داشتم و چند بچه کوچک و بزرگ آنجا بودند؛ همانجا بود که براي اولين بار آقاي باغچهبان را ديدم.
وي به نحوه تدريس باغچهبان اشاره ميکند و ميافزايد: يادم ميآيد آن زمان، ما در عرض يک هفته فقط يک صفحه درس خوانديم و اين برايم خيلي سخت بود چرا که همسن و سالهايم در مدارس عادي، در همان زمان نصف کتاب را خوانده بودند.
خاطرات شنيدني دانشآموز جبار باغچهبان که اکنون 92 سال دارد/ دردِدلهاي ناظم ناشنواي بازنشسته
اين ناظم بازنشسته ميگويد: باغچهبان ناراحتيام را از چهرهام متوجه شد و گفت «پسرجان، تا زماني که اين صفحه را خوب ياد نگيري، ياد دادن صفحه بعدي بي فايده است» راست ميگفت اگر ميخواست تند تند درس بدهد، فايده نداشت.
مخالفت با باغچهبان مهربان و جدي
شهيدي به مخالفتهايي که برخي افراد با باغچهبان داشتند، اشاره ميکند و ميگويد: خيلي از افراد به باغچهبان ميگفتند که چرا مدرسه کر و لالها را ايجاد کرده است و به او پيشنهاد ميدادند که در دانشگاه درس بدهد اما باغچهبان ميگفت «عاشق دانشآموزان کر و لال هستم».
وي ادامه ميدهد: آن زمان باغچهبان خيلي تحت فشار بود و حتي وزارت فرهنگ قبول نميکرد که به او مکاني براي مدرسه دهد و ميخواستند او استعفا دهد اما باغچهبان به دليل علاقهاي که به بچهها داشت، ماند.
اين ناظم بازنشسته به شخصيت باغچهبان اشاره ميکند و ميافزايد: باغچهبان مهربان و جدي بود. او هر روز از من ميخواست که يک صفحه کتاب را حفظ کنم و روز بعد، درسها را ميپرسيد؛ يادم ميآيد يکروز تنبلي کردم و درس را حفظ نکردم و هنگامي که از من درس پرسيد، به طور خلاصه هرچي بلد بودم، گفتم.
وي اضافه ميکند: منتظر بودم که باغچهبان مرا تنبيه کند اما او مرا تنبيه نکرد بلکه از اينکه درس در ذهنم مانده بود، خوشحال شد و تشويقم کرد.
شهيدي ادامه ميدهد: زماني که باغچهبان مدرسه دانشآموزان کر و لال را تأسيس کرد، خودش تنها بود؛ هم درس ميداد و هم مدرسه را نظافت ميکرد.
وي در پاسخ به اين پرسش که « آيا مدرسه آنها شهريه هم داشت؟»، ميگويد: هزينه تحصيل حدود 5 تا 10 تومان بود اما اگر دانشآموزي اين هزينه را نداشت، باغچهبان به طور رايگان به او درس ميداد؛ آن زمان وضعيت مالي پدرم خوب بود و شهريه مدرسه را ميداد.
اين ناظم بازنشسته در خصوص تعداد دانشآموزان مدرسه ميافزايد: تعداد دانشآموزان مدرسه ما حدود 10 تا 15 نفر بود البته اين رقم هميشه متغير بود چرا که بعضي بچهها ادامه تحصيل نميدادند اما من تحصيلم را در آن مدرسه تمام کردم و توانستم مدرک ششم دبستان باغچهبان را کسب کنم.
ناظم سختگيري بودم
شهيدي به ناظم شدنش در مدرسه باغچهبان اشاره ميکند و ميگويد: چند سال بعد و زماني که ديگر بزرگ شده بودم، باغچهبان از من خواست که به عنوان ناظم در مدرسهاش کار کنم و من هم پذيرفتم.
وي ادامه ميدهد: من ناظم سختگيري بودم ولي سعي ميکردم که دوست بچهها نيز باشم؛ بالاخره شرايط بچههاي ناشنوا با بچهها عادي متفاوت است.
اين ناظم بازنشسته به وضعيت ناشنوايان در جامعه اشاره ميکند و اظهار ميدارد: در گذشته بچهها ناشنوا مورد تمسخر مردم قرار ميگرفتند حتي يادم ميآيد آن زمان که دبستان کر و لالها ايجاد شد، مردم با سنگ به تابلوي مدرسه ميزدند؛ تا جايي که مجبور شدند آنجا را محل «معالجه کر و لالها» بنامند.
وي اضافه ميکند: بچهها در کوچه و خيابان با من بازي نميکردند و مرا مسخره ميکردند. همه اينها درد بود؛ حتي يادم ميآيد تا آن زمان که سينماها زيرنويس داشت، به سينما ميرفتيم اما بعد که فيلمها دوبله ميشد، ديگر امکانش بود؛ همان زمان با يکي از دوستانم که شنوا بود به سينما رفتم و او برايم بخشهاي مختلف فيلم را ترجمه ميکرد اما در اواسط فيلم خسته شد و من از آن زمان تا کنون به سينما نرفتم.
شهيدي ميگويد: از آن زمان که در صدا و سيما، براي ناشنوايان، رابط گذاشتند، وضعيت ناشنوايان بهتر شد. اکنون نيز از دولت ميخواهم که توجه بيشتري به ناشنوايان داشته باشد؛ در حال حاضر در کشور اول توجه به افراد شنوا، معلولان و در نهايت به ناشنواها ميشود.
وي ادامه ميدهد: وقتي يک ناشنوا براي انجام يک کار اداري به سازماني ميرود، اگر وارد اتاق رئيس اداره شود و او سرش پايين باشد و به ناشنوا بگويد «بنشين يا کاري انجام بده»، او متوجه نميشود و در حقيقت يک ناشنوا به سختي ميتواند خواسته خود را بگويد و يا حق خود را بگيرد.
دليل ازدواج با همسري ناشنوا
شهيدي درباره ازدواجش ميگويد: کوچک که بودم، کسي به بچههاي ناشنوا توجه نميکرد و جايي هم نبود که بتوانيم اوقات فراغتمان را سپري کنيم به همين دليل ظهرها به قوهخانه ميرفتم و چاي ميخوردم، ضمن اينکه چند مرد ناشنوا بودند که بعد از سرکار به آنجا ميآمدند و دور هم سرگرم بودند و بنده آنها را تماشا ميکردم.
وي ادامه ميدهد: ديدن آنها برايم جالب بود و متعجب بودم که چرا آنها بعد از سر کار به خانه بر نميگردند؛ آخر سر يک روز با اشاره از آنها پرسيدم؛ يکي از آنها عصباني شد و با اشاره به من گفت «چرا به خانه بروم، در خانه خبري نيست، خانمم همش با تلفن و ديگران صحبت ميکند اما وقتي از او ميپرسم چه خبر، ميگويد خبري نيست».
اين ناظم بازنشسته مي گويد: اين مردان که از زن شنوا و خانه گريزان بودند، تا نيمه شب در خيابانها ميماندند و همين موضوع باعث ميشد که مورد تمسخر مردم قرار گيرند و حتي کارشان به زد و خورد هم ميرسيد.
وي ميافزايد: از همان زمان تصميم گرفتم که با يک خانم ناشنوا ازدواج کنم که جزو اولين کساني هستم که يک ناشنوا با ناشنوا ازدواج کرده است؛ همسرم را نيز خويشاوندان معرفي کردند.
آقاي شهيدي از اينکه براي تهيه مصاحبه به منزلشان رفتيم، خوشحال است و به ما ميگويد: اميدوارم با انجام مصاحبه، توجه دولت و مجلس به ناشنوايان بيشتر شود؛ البته از مردم کشورم متشکرم که به ناشنوايان احترام ميگذازند.
میزان
https://hamnava.ir/News/Code/24040
0 دیدگاه تایید شده