همنوا | علی عجمی
باشگاه کهنی که نامش مزین به واژه شاهنامهای «گیو» و مکانی برای ورزش باستانی و پهلوانی در تبریز بود؛ زورخانه گیو تبریز، در انتهای کوچه حرمخانه (باغمیشه قاپوسی) دهها سال پیش کانونی برای ورزش پهلوانی در دیار آذرآبادگان بود و مرشدان نامآورش، فضای معنوی آن را با اشعار زیبایی از فردوسی و حافظ و سعدی، عطرآگین میکردند تا پهلوانان تبریزی، چون دیگر یلان ایرانزمین، نام و آوازه ورزش باستانی ایران را در دیار پهلوانان به نام و گردان نامآور زنده نگاه دارند.
پیران و حتی میانسالان تبریزی نیک میدانند که «مکتب گیو» مکتب جوانمردی و پهلوانی بود و پالایش تن و روان. کمتر نیازمندی بود که به گاه فقر و نیازمندی به باغمیشه نرود و از جوانمردی و فتوتِ رادان این پهلوانان نصیبی نبرد، که ورزش باستانی مکتب عیاری و بزرگی بود.
گیو، از پهلوانان نامی شاهنامه و داماد رستم جهانپهلوان است. گیو بود و تبریز و مرشد و شاهنامهخوانی و چرخ و کباده... افسوس که این کانون پهلوانی دیار آذرابادگان چند سال پیش، تخریب شد و لحظههای عیاری و جوانمردی آن، به خاطرات پیوست.
به هنگام سفر به تبریز، سری به چند مغازه محقر نعلسازی پشت مسجد کبود بزنید و شاهد پیرانی جواندل باشید که عکسهای پهلوانی خود را در باشگاه گیو تبریز، قاب گرفتهاند و دیوار را به اشعار فردوسی، به یاد آوازهای مرشدان درگذشتهاش زینت دادهاند و چگونه با اشک و حسرت از روزگار چرخ و کباده و پهلوانی سخن میرانند و اشک میریزند.
از مجموعه «پهلوانان نمیمیرند»؛ نقاشیهای شادروان خسرو حسنزاده، هنرمند نوپاپ-سنتگرا
کیست که نداند روزگاری تبریز بود و زورخانههایی که همه یاد از سنت پهلوانی داشتند و نامهایی زیبا چون ببر و تهمتن و اذربرزین و گرشاسبیل و تختی.
در سالهای نخستین سده گذشته، اینها تبریز را به کانونی برای زایش پهلوانان به نام کشتی بدل کردند و «حاجحسن کفاش» ها را به ورزش ایران پیشکش نمودند، از جوانمردی آوازهنامانی چون پهلوان عبادالله سرابی، میرآقا قرانی، سید محمد قرآنی، رحیم پشمفروش، باقر ختایی، حسن فرنودی (باشماقچی) و سرانجام پهلوان سیدرضا مستجابالدعوه را الگوی جوانمردان آذربایجان نمودند. شواهد تاریخی نشان میدهد که شور پهلوانی هیچگاه از تبریز رخت بر نبست و به گاه اشغال تبریز از سوی فرقه استالینساخته و ارتش سرخ، این پهلوانان ایراندوست بودند که شعله عشق به ایران را با اشعار فردوسی در این کانونهای پهلوانی زنده و جاوید کردند و به گاه رزم با فرقه و مهاجران ایرانستیز قفقازی، یکتنه به گیو و رستم و گودرزی مبدل شدند.
مجله ارزشمند «شفق» که یادگار ایراندوستان تبریزی است، در زمستان 1323 خورشیدی گزارشی در این خصوص میدهد و صفحه نخستش را با پیکرهای از «پهلوان سیدرضا مستجابالدعوه» آراسته و شرحی نیز بر «باشگاه نیرو» که شادروان مستجاب الدعوه در سال 1323، بدون توجه به اشغال بیگانگان روسی و تبلیغات ایرانستیزانه شان بنیاد کرده بود، نوشتهاست.
وی در این مصاحبه میگوید: «ورزشکاران آذربایجانی باید متوجه باشند که شئونات ملی، آتیه ایران را تحکیم نمایند. نوید این پهلوانی در 21 آذر 1325 به بار نشست و ایرانیت ایران را در دیار آذرآبادگان زنده کرد.»
زورخانه گیو به رغم ثبت در فهرست آثار ملی، سال 1386، قربانی مسیرگشایی شهرداری تبریز شد. اینک نه گیوی مانده و نه مستجابالدعوهای، اما کیست که نداند اگر اینها نباشند، شعله عشق به ایران و رادی جوانمردی در دیار آذرابادگان زنده و جاودانه است و نهالی را که گیوها و مستجابالدعوه ها و قرآنیها کاشتند، به درخت تنومندی بدل گشته و این وظیفهای سترگ بر دوش ما سنگینی میکند که زورخانه گیو را دیگر بار بنیاد کنیم و با نوای مرشدش، ایرانخواهی را شوری دیگر دهیم که اگر چنین نکنیم، جفایی بزرگ بر ایرانیت آذرابادگان روا داشتهایم.
زورخانه های گیو و گرشاسبیل اوایل دهه 80
گرشاسبیل، زورخانهای که رستوران شد
زورخانه، از دیرباز، از کانونهای اجتماعی هر محله بوده و کارکرد آن، در کنار مسجد، قهوهخانه و حمام، شبکه ارتباطات عامه را در محله و شهر تشکیل میدادهاست. کارکرد زورخانه، از قدیم، ارتباط تنگاتنگ با مسجد داشتهاست. زورخانه، محفل فتوت و مردانگی بودهاست. بسیاری از پهلوانان ارتباط نزدیک با مراجع و روحانیون داشتند و گوش رهگذران با نوای یاعلی اهالی زورخانه آشنا بود. حتی گفته میشود در مواردی، بسیاری از مومنان دردمند، در شبهای جمعه، با توسل به امیرالمومنین(ع) حاجت از زورخانه میگرفتند. جشنهای گلریزان که امروزه برای کمک به اقشار ضعیف جامعه، بر پا میشود، در واقع، میراث «گود زورخانه» است.
متاسفانه اطلاعات تاریخی از روزخانههای تبریز بسیار اندک است. آنطور که نقل است، در قدیم، هر یک از محلات تاریخی تبریز، زورخانهای –هرچند کوچک- داشتهاند. زورخانههای ببر، تهمتن، آذربرزین، گیو و گرشاسبیل، از جمله این زورخانهها است. با افول ورزش زورخانهای از سالهای میانی دهه 60، زورخانههای تبریز یکی پس از دیگری تخریب شدند و از یاد رفتند. از آن به بعد، گرشاسبیل و گیو (به همراه زورخانه تختی که مربوط به دوره معاصر است) زورخانههای تبریز بودند؛ و البته آوازه تاریخی زورخانه گرشاسبیل بیشتر بود.
گرشاسب، از مشهورترين پهلوانان ايراني است که بخشهاي مهمي از ادبيات اسطورهاي و حماسي ما در توصيف رفتار او و فرزندانش (نريمان، سام، زال، رستم، فرامرز، و برزو) است. گرشاسب در کتاب اوستا نیز حضور پررنگی دارد. زورخانه گرشاسبیل، با این پشتوانه ایرانی، در طول تاریخ، محفل پهلوانان نامی تبریز و آذربایجان بودهاست.
این زورخانه، تا پیش از شهرداری مرحوم ارفع الملک جلیلی، در مسیر چایکنار بود. با آغاز طرح مسیربندی رودخانه، گرشاسبیل با مدیریت «مرحوم پهلوان حاجعلی سقطفروش» به محل جدید واقع در بازار صادقیه منتقل شد. با فوت پهلوان، فرزندانش، حاجمهدی و حاجحبیب، عهدهدار امور زورخانه شدند.
اکثر پهلوانان وکشتیگیران قدَر تبریز، ورزش را از همین زورخانه شروع کردهبودند. گفتهاند گرشاسبیل، زورخانهای بود که ضرب و زنگ آن از مادیان و نفسانیات بری بود. از جمله پهلوانان و کشتیگیرانی که از این زورخانه آغاز به کار کردند میتوان به پهلوان عبادالله سرابی، پهلوان علیخان بلدیه، پهلوان میرآقا قرآنی، پهلوان سید محمد قرآنی، پهلوان مشهدی نقی تلیسچی، پهلوان حسن باشماقچی، پهلوان حاج علی اصغرکیاوری، پهلوان نابات اوغلی حسین، پهلوان حسین عمواوغلی، پهلوان جواد حداد، پهلوان باقرختائی، پهلوان حاجی مهرعلی جگرپز، پهلوان جباربایرام جهانی، پهلوان حبیب پنبهچی، پهلوان حاج محمدتقی بوداغی، پهلوان حاجی علی اصغرحسینی نامی، پهلوان حاجمحمدعلی دمیرچی، پهلوان احمد قرهباغی، عیسیخان پارسیان و حاج محمدعلی برادران نام برد.
زورخانه تا اوایل دهه هشتاد کموبیش فعال بود، اما پس از فوت پهلوان حاجمهدی سقطفروش، تعطیل شد و آرامآرام از یاد رفت. چند سالی است که این زورخانه تاریخی، با گنجینهای از خاطرات عیاری و پهلوانی، به رستوران تبدیل شدهاست!
https://hamnava.ir/News/Code/4652642
0 دیدگاه تایید شده