به گزارش همنوا، در چند قسمت از رمان این نگاه ِعلی منصوری به این شکل توصیف شده :
نگاه کردن به خودش در شیشهی مقعر لباسشویی، نگاه در تنهی سماوری بزرگ، و یا نصفه نیمه در آیینهی ماشین. و نویسنده این چهره و نگاه را به عنوان " سر و صورتی کج و چشمهایی به گود نشسته، مستطیلی از یک صورت بیخواب، یک درونگرایی عمیق ِ مهجور مانده و یا انعکاس چهرهی مضحک ِ گریان مینامد. و این همان نگاه مضطرب و دارای تشویش یک جامعهشناس است که دارد به گونهای متفاوت به اطراف خودش نگاه میکند. جامعهشناسی که در ورای یک روایت میخواهد مسألهی" وانهادگی در موقعیت" و حتی بعد این موقعیت چه بر سر انسان میآید را روایت کند.
شخصیت برجستهی دیگری نیز در رمان هست که در واقع رمان در راستای جهان بینی این دو شخصیت جلو میرود تا بتواند وانهادگی موجود را به سرانجامی برساند. " نادر فرتاش" که روانشناسی است که زندگیش قرار است از زبان علی منصوری روایت شود. زندگی دو رفیق، در مجادله با اوج و فرود زندگی و تبین مفهوم جهان بینیشان چه از منظر جامعهشناسی و چه از منظر روانشناسی.
ادوارد سعید میگوید: یکی از وظایف روشنفکر، تلاش برای نابود کردن کلیشهها و الگوهای تحقیر کنندهای است که اندیشه و ارتباط انسان را محدود میکند.
آن پدیدهای که علی منصوری زیرپوستی و آرام به سمتش کشیده میشود مقایسهای است ما بین کشورها و شهرها. و از آن جایی که علی منصوری در تبریز زندگی میکند ، بیشتر از پیلهی سنت گرایی تبریز تصویر به میان میآورد تا بگوید آدمها و به خصوص زنان چقدر در این پیله دست و پا بسته هستند و کلیشهها و سنت گرایی چقدر روابط میتواند روابط انسانی و جامعه ایدهآل را به نیستی سوق دهد و از یک جامعه روشنفکر دورش سازد.
تصاویر خوبی از این پیله سنت در رمان به تصویر کشیده شده است:
_ دنبال کمد آینه دار یادگار دهه های قبل میرود که بخشی از جهیزیه مادر، لباس مشکی پیدا کند. ( همچنان سوگواری در لباس مشکی خلاصه میشود) !
_ همسایهاش خانم پیرنیاکان با ابروهای کمانی باقی مانده ،چون ازدواج نکرده و بسیار هم در کار همسایهها فضولی میکند.
_ ریش و سیبیلی که اسباب مردانگی است.
_ راه رفتن زنی تنها در شهر
و مثال بی نهایت قابل تامل کتاب، که قضیهی سنجاقی است که از آمریکا وارد شده و از ترکیه به دست ایرانیها رسیده. و مادربزرگ ابتدا خواسته از آن برای بستن گوشهی چادرش به گوشهی دیگر استفاده کند و بعد به عنوان چشم نظر به لباس نوهاش علی منصوری استفاده کرده .
بازگویی این روایتها در حقیقت بازآفرینی دغدغهی تجدد و یا به قول رضا داوری اردکانی "راه دشوار" باشد در نسبت سنت با مدرنیته. در داستان " فارسی شکر است " جمالزاده از فرهنگی غربی صحبت به میان میآید که وقتی این اتفاق درونی نمیشود باعث تضاد و چندگانگی میشود. در داستان فارسی شکر است ، شخصیت رمضان از روشنفکر راهش را جدا میکند و به تنهایی در پیله سنت پذیری خودش فرو میرود. همان طور که مادربزرگ در این رمان سنجاق را از این طرف چادر به آن طرف چادرش قاب میگیرد. حتی خود مادر علی منصوری که نسل جوانتر و آگاهتری است نسبت به مادربزرگ، در چهارچوبهای سنت زندگی را با عادتهای گذشتگان زندگی میکند.
وقتی قرار باشد از تقابل بین سنت و مدرنیته درخصوص درونمایه این رمان صحبت کنیم نمیشود از " فوکو" نام نبریم. یعنی گفتمان بین مشروعه و دیگری مشروطه. مشروعی که از طرف متدینین مطرح میشود و مشروطه از دیدگاه روشنفکران. و تلاش و تب و تاب علی منصوری ِجامعه شناس و نادر فرتاشِ روانشناس بیشتر در این راستا در جریان است. علی منصوری در جامعه خود، با ابتداییترین مشکل، یعنی یافتن شغل دست به گریبان است. از جوشکاری تا منشیگری و حتی دل به رفتنهای مداوم مانند ژاپن و کویت میبندد شاید برای یک جامعهشناس که نگاه دقیقی به دنیایش دارد، دریچه ای از رستگاری باز شود. اما سیستم موجود به نحوی است که این دست به گریبان بودن در حد مسئلهی نان باقی میماند. و در همین راستا، از تبریز بیشتر یاد میکند. تصویر هوشیارانهای که ارائه میدهد پنجرههای یکی از موسسات قسمتی از شهر است. در واقع تبریز در قاب پنجرهای زنگ زده دیده میشود. و یا در جایی دیگر از تبریز و اتاقهایی نام میبرد که تلنباری است از وسایل برقی از مد افتاده، و یا خانههایی بدون حیاط، مردمی از نفس افتاده و جوانهایی با مغزهایی انباشته از حسرت و دریغ و شهری که همواره از راه رفتن زنی تنها در خیابانهایش عجیب به نظر میرسد. و یا پیرمردی از روستاهای اطراف را به تیغ روایت میکشد که برای پیشبرد اهدافش فقط به دعا اکتفا کرده است و حتی به موسیقی، که زنی در حال خوانندگی است و در ماشین جریان دارد، عکس العمل نشان میدهد. پیرمردی که سگ را نجس دانسته کشته است.
البته اگر دقیق نگاه کنیم این مبحث نه تنها در تبریز، بلکه این انتقاد شامل اکثریت شهرها و روستاهاست که به امر سنت اصرار ورزیده و می ورزد.
علی منصوری که غیرمستقیم از برون مرزی صحبت میکند و اینجا ژاپن را روایت کرده است از یک قاعدهمندی و اتحاد و نظم بحث میکند که برای پیشبرد اهدافش و امنیت کشور و اقتصادش حتی از یک تخلف کوچک چشم پوشی نمیکند. از کویت میگوید که در خیابانش دست در گردن زنان و از خنده ریسه رفتن دلیل بر از خودبیگانگی آن زن حساب نمیشود. علی منصوری در چنین سرزمینی که زن نمیتواند بودن را آنطور که مایل است زندگی کند و اگر هم هست مانند ژوزفین یکی از شخصیتهای زن رمان، زنان دیگر او را با انگشت اتهام نشان میدهند، ازدواج نمیکند.
رمان فیلکش روایت دیگری را نیز مد نظر دارد. روایت "تنهایی انسان" ! تنهایی که زن و مرد و مرز نمیشناسد و در زندگیهای این انسان مدرن رخنه میکند. انسانی مضطرب و تنها.
در جایی از رمان علی منصوری که دوستش را از دست داده است به دو پسر او، که در کشور دیگری زندگی میکنند خبر فوت پدرشان را میدهد. و از آنها میخواهد بیایند و مراسم خاکسپاری پدرشان را انجام دهند. یکی از این پسران میگوید: پدر مرده و دیگه فکر نمیکنم احتیاجی به کس دیگری داشته باشه. پسر دیگر هم میگوید : من سرم شلوغه و شاید چهامش آمدم. در جای دیگری از رمان نیز ، نادر فرتاش میرود سفر خارج بدون آنکه فکر حقوق منشی اش را بکند. در چنین دنیایی است که کارفرما حتی دقیقهای استراحت را برای کارگرانش اضافی دیده و آنها را با اخراج تهدید میکند.
شاید یکی از ویژگیهای متون کلاسیک همین است که پیشگویی انسان مدرن را کرده بوده، و با چنین بینامتنیتی میتوان از این رمان و مبحث تنهاییِ اضطراب آورِ آدمی، رسید به مورسوِ آلبر کامو. آدمهایی که نامشان گذشت انگار تکه هایی از مورسو حال حاضر هستند تا از یک تنهایی بزرگ ترک خورده بتوانیم صحبت کنیم. یک دلزدگی، وازدگی، بیتفاوتی و سردی ِسایه انداخته بر آدم. نادر فرتاش با وجود رشتهی تحصیلی اش که روانشناسی است و میتواند با واکاویهای مناسب و خوش بینیهای منطقی، با این تنهایی کنار بیاید به نقطه ای در زندگی میرسد که به دوردستها میرود و برای خودش قلعهای میسازد که در حریم بازوان امن و خلوت آن بتواند به آرامش برسد. در حقیقت او با تمام منطق و راههای ارتباطی آرمان شهر را در خلوت گزینی امتحان میکند. البته نکتهی مشترک او با جامعه شناس رمان در این است که علی منصوری هم این آرمان شهر خواهی را در مهاجرت میبیند و به سربازی جوان توصیه میکند که اگر میخواهی بروی زودتر برو ! خودش اما پایبند سنت است. خانواده بندی است بر قدمهای رفتن او. در حقیقت او همان انسان وانهاده است. همان انسان آویزان مانده مابین سنت و مدرنیته .
در جایی از رمان، در دیالوگی که مابین این دو شخصیت اتفاق میافتد صحبت "انتخاب" پیش کشیده میشود. انتخاب در زندگی ! در حقیقت اوج و فرود خرده روایتهای این رمان، براساس انتخابهایی است که خودشان تصمیم میگیرند و یا تسلیم جامعه و تصمیمات جامعه است که برایشان رقم میخورد. ولی آنچه آنها را به قعر تباهی میکشاند آدمها هستند. بقول سارتر: جهنم دیگرانند. سارتر معتقد بود ما انتخاب میکنیم چه کسی باشیم و اگر حضور و نگاه یک " دیگری " در زندگی انسان باشد که هست ، انسان در یک جهنم زندگی می کند چون در واقع مشتاق و نگران نگاه "دیگری" است. ژوزفین ، علی منصوری ، نادر فرتاش و ... همه برای انتخابهایشان در زندگی درگیر یک "دیگری" هستتند که آنها را به یک تنهایی عمیق انسانی سوق میدهد. فرتاش که از نگاه روانشناس به علی منصوری خیره است ادعا دارد که علی منصوری مانند ماشینی است که رانندهی لجوجش عامدانه پا روی ترمز گذاشته است. ادعا دارد علی منصوری روندگی ِ موجود را ندارد و این را ناخودآگاه انتخاب کرده است. در اواخر رمان که موقعیتهای پیش آمده باعث میشود ماشین علی منصوری در برفگیر کند و جلو نرود ، مصداق حرف علی منصوری جامعه شناس است که به فرتاش گفته بود: انتخابت هر چه هم باشد این جامعه تو است که به روندگی و یا وانهادگی تو دامن می زند. و شاید همین مسائل است که یک فیل را از پا در می آورد.
رمان همواره در پی تحلیل واقعیت موجود است. و البته که در گذر یافتن حقیقت" زمان " نقش مهمی دارد. فیل کش، تکه تکههای تجسم یافته برای علی منصوری است که دارد مرور میکند و کنار هم مینشاندشان. یعنی زمانی از گذشته در پیوند با زمان حال. "پل ریکور" جملهای در خصوص زمان دارد: زمان ِ تجربه شدهی درونی، در زمان بیرونی بازنویسی میشود. در رمان فیل کش، زمان درونی علی منصوری، لحظههایش را در واقعیت کنونی نشانده و به مدد روایت این تلفیق را انجام داده است. در واقع مفهوم زمان نه در توالی لحظهها، بلکه همانند جریان پیوستهی ذهنی عمل میکند. برای همین اگر مباحثی چون سنت و مدرنتیه و تنهایی انسان و پرسشهای موجود از واقعیت، از گذشته وجود داشت اما با جریان پیوستهی حال نیز هماهنگ شده است. در واقع تخیل علی منصوری تا جایی جلو میرود که دو زمان بیرونی و درونی با یکدیگر تداخل پیدا کنند آن هم به شکلی که وارد حاشیه و اضافات نمیشود.
*آرزو اسلامی
https://hamnava.ir/News/Code/1498204
0 دیدگاه تایید شده