گروه : فرهنگی
ابوالفضل حمامی/همنوا: در این یادداشت، بهبهانۀ زادروز هوشنگ ابتهاج، غرض نه واکاوی ابیات خواجه و سایه است و نه جویایی علقههای ابیات این دو شاعر است؛ غرض از این یادداشت نگاهی دیگرگون و خوانشی دیگر در ادبیات است که فارغ از عناوین ادبی، از دریچهای دیگر و با تکیه بر گفتهها، دربارۀ خواجه و سایه سخن گفته شود.
در میان دواوینی که بهتصحیح قلندران بزرگ حقیقت در دسترس است - با تکیه بر تجربهای که از برخورد با حافظخوانان و حافظپژوهان داشتهام - دو تصحیح همواره محل بحث جدی بودهاند چراکه حتی شیوۀ این دو تصحیح، مقابلهای جدی با هم داشتهاند.
رشید عیوضی از مردان نیکنام خاک عالمخیز تبریز است که تصحیح او بر دیوان حافظ، تحسین حافظپژوهان را در پی داشته است و امروز، اگرچه این تصحیح در دسترس اهل فضل نیست، اما هنوز آشنای حافظپژوهان بسیاری است که سر تعظیم به پیشگاه آن فرود آوردهاند.
تصحیح دیگر دیوان حافظ، تصحیحی است که هوشنگ ابتهاج بر آن ایراد کرده است.
سرنوشت تصحیحهای شاخص دیوان حافظ، خاصه این دو تصحیح عدم تجدیدچاپ است و دیگر سخن اینکه حافظپژوهی، سعی قلندرانی همچون عیوضی، سایه، منوچهر مرتضوی، سلیم نیساری و بهاءالدین خرمشاهی و دیگرانی را میطلبد که نیک دانستهاند که هنوز هم پس از قرنهای بسیار، اما و اگرهای بسیار در شناخت حافظ مطرح است که این مهم، بر اهمیت دقت حافظپژوهی میافزاید.
در محل این بحث، مابین تصحیحهای مطرح دیوان خواجه، تصحیح مانایاد رشید عیوضی تصحیحی است که برخلاف تصحیح سایه، دیگر مصحح این دیوان یک شاعر نیست، بلکه یک حافظپژوه با معتبرترین نسخهها به تصحیح دیوان حافظ رفته است. حال، حافظ بهسعی سایه، همان دیوانی است که سایه با کنار گذاشتن برخی نسخ، با ذوق شاعرانۀ خود به تصحیح دیوان حافظ پرداخته است و همین نگاه شاعرانه بهتنهایی به اهمیت تصحیح سایه و به عبارت دیگر به اهمیت «حافظ» بهسعی «سایه» افزوده است؛ اینک مجالی دیگر میطلبد که در باب این دو تصحیح، بهتفصیل سخن گفت اما همین گفتار، مجالی برای سخن دربارۀ سایه است.
سایه و تصحیح او بر دیوان حافظ - با تأکید بر درخشش این دیوان در میان دواوین حافظ دیگر مصححان - بیشک تأثیر مهمی بر سایه داشته است که ماحصل مؤانست سایه با حافظ است و اینگونه باید گفت که خواه ناخواه سایه به سعی حافظ شاعر شده است و شعر سروده است.
اگرچه شاعران، اغلب در پی انکار تأثیرپذیری خود از دیگرانند اما سایه، اگرچه که به اذعان دیگران از قلههای ادبیات فارسی بوده است و غزل خوب فراوان دارد و آنچه که وجه اشتراک دیگر حافظ و سایه است و همین مهم، تأکیدی بر حافظانگی سایه است این است که غزل سست - همانگونه که در دیوان حافظ میبینیم - در غزلهای سایه بهندرت خوانده میشود و گزیدهگویی نکتۀ کلیدی شاعرانگی و حافظانگی سایه است؛ خلاف آنچه که در غزلهای سست و ضعیف شهریار میبینیم، به این مهم اشاره میکند که فوتوفن شاعری و زبان شعر را از حافظ فراگرفته است.
نکتۀ و حد تمییز بحث این است که سایه، حافظ نیست و این گفته، دال بر شباهت سایه و حافظ نیست چراکه اگر نیک بنگریم، جهانبینی سایه و شعر سایه - چه در غزل و چه در دیگر قالبها - حاکی از معاصریت او با جهان پیرامون خود است و چنانکه بسیاران بهرغم فراموششدن و جاودانهنشدنشان خود را سعدی ثانی، مولانای زمان و با القابی چنین خطاب کردهاند، سایه هیچگاه در پی این کارها نبوده است.
مضمونیابی شعر سایه، فراتر از مجال این بحث و عنوان است و دقت نظر در شعر، معاصریت شعر سایه، اجتماعی بودن و برخاسته از رنج بودن و فرزند زمان خویشتن بودن سایه را مینمایاند که این مدعا، بر شعرهای عاشقانۀ سایه نیز سایه افکنده است. شعر سایه، از انسان و برای انسان است و باز هم باید از خواجه و سعی او برای انسان گفت.
حال، جدای از اینکه حافظ بهسعی سایه خواندنی است، سایه بهسعی حافظ هم گوهر نایابی است.
https://hamnava.ir/News/Code/5625124
0 دیدگاه تایید شده