همنوا/ابوالفضل حمامی: یلدا، شب اول زمستان یا اول دی، کلمهای سریانی به معنی میلاد عربی است، چرا که شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند. يلدا به معنی سیاه و تاریک و دراز و عمیق نیز آمده است.
در فرهنگ اصطلاحات نجومی درازترین شب سال است که طولانیترین روز سال پیش از آغاز این شب رقم خورده است. در اصطلاح عمومی یلدا را شب چلّه نیز میگویند، چون زمستان عملی را دو ماه میدانند که ۴۰ روز اول آن را چلّهٔ بزرگ و ۲۰ روز آخر آن را چلّهٔ کوچک مینامند.
یلدا یا همان شب چله در سال ۱۳۸۷ در فهرست آثار ملی ایران جای گرفته بود. شب یلدا، بلندترین شب سال برای ایرانیها که روز چهارشنبه، نهم آذر ۱۴۰۱، در هفدهمین نشست کمیته بینالمللی حفاظت از میراث فرهنگی ناملموس بهعنوان «میراث ناملموس» و در مقام یک پرونده «چندملیتی» با همکاری ایران و افغانستان در سازمان یونسکو بررسی و ثبت شد.
شاعران ایرانی از آغاز تا امروز با یلدا در شعرهای خود تصویرآفرینی کردهاند و نمود این مهم در فرهنگ و ادب ایرانی، نشان از عام بودن یلدا در فرهنگ و جامعۀ ایرانی دارد.
نگاه شاعران به یلدا و تصویرآفرینی شاعران، توام با نگاه منفی به شب یلدا و درازای سیاهی بوده است و گاه نیز، ذوقآزمایی شاعران توام با نگاهی بوده که تصاویری عاشقانه به ادب فارسی با بهرهگیری از مضمون افزوده است.
از سوی دیگر، در ادب فارسی که در روزگاران کهنه، خاستگاه شاعران عموماً دربار شاهان بوده است، یلدا سنتی بود که در میان مردم عوام جایگاهی ویژه داشت. حال میتوان این گفته را گواه بر این آورد که اشارۀ شاعران به یلدا صرفاً در حد ابیاتی بوده که برای تصویرآفرینی به سراغ این واژه رفتهاند.
در این یادداشت کوتاه، شعرهایی از شاعران را گواه بر این امر آوردهایم.
نخست باید به ابیات شاعران در حکایت طولانی بودن شب یلدا و شکایت از هجران اشاره داشت؛
امیرخسرو دهلوی در طولانی بودن شب یلدا و شکایت از هجران میگوید:
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
یا
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده
سعدی نیز در شکایت از هجران میگوید:
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
نیز اوحدی مراغهای میگوید:
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
عبید زاکانی نیز با تأکید بر درازی شب یلدا میگوید:
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
مهستی گنجوی هم در یکی از رباعیات خود میگوید:
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
وحشی بافقی هم در بیتی دیگر میگوید:
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
نظیری نیشابوری هم در شکایت از فراق و طولانی بودن روز فراق میگوید:
ما حالِ خویش بیسروبیپا نوشتهایم
روزِ فراق را شبِ یلدا نوشتهایم
شکیبی اصفهانی در طولانی بودن یلدا میگوید:
شرح صحیفۀ غم ما گر مطوّل است
معذور دار، در شب یلدا نوشتهایم
در نحوست این شب و مذموم بودن آن و امید به پایان این شب نیز شاعران بیتهایی سرودهاند؛
حافظ شیرازی در نحوست شب یلدا میگوید:
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بوکه برآید
سعدی نیز در غزلی میگوید:
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
عطار نیشابوری نیز در ناامیدی از پایانی یلدا و دردهای خود میگوید:
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد
محتشم کاشانی هم در بیپایانی یلدا میگوید:
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
در غلبۀ نور بر تاریکی یلدا نیز بیتهایی مطرح است؛
خاقانی میگوید:
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخِ کواکبِ شبِ یلدا برافکند
پروین اعتصامی هم در ناامیدی از نور میگوید:
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
هوشنگ ابتهاج در غزلی میگوید:
دل خورشیدیاش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
اما آنچه بهطور معدود و انگشتشمار در مفهوم یلدا به آن اشاره شده، برداشت عاشقانه از این مفهموم است که این نگاه نو، در روزگار معاصر و امروز مطرح شده است؛
آشفتۀ شیرازی با اشارهای دیگرگون به مفهوم درازای شب یلدا میگوید:
چون به گیسوی تو منسوب بود شام فراق
به که ناید سحر و این شب یلدا نرود
سعید بیابانکی هم میگوید:
بمان که فلسفۀ این شب دراز این است:
که یک دقیقه تو را بیشتر نگاه کنم
مهدی فرجی هم در غزلی میگوید:
یلدای آدمها همیشه اول دی نیست
هرکس شبی بییار بنشیند شبش یلداست
هر یک از این بیتها که یلدا و عرف یلدا را برای تصویرسازی بهکار بردهاند فارغ از موضوعی که برای به کار بردن یلدا و تصویرآفرینی از یلدا در ذهن شاعر مطرح است، میراثی ادبی است که بر ماندگاری و دوام میراثی ناملموس در فرهنگ ایرانی تأکید دارد. نقش شگرفی که ادبیات فارسی برای حفظ میراث فرهنگ ایرانی ایفا کرده است، کاری است که شاعران و نویسندگان این بار را به دوش کشیدهاند. یلدا، آیین کهن و نامیرای ما ایرانیان چه در ادبیات ما و چه در فرهنگ ما همواره جایگاهی ویژه داشته است. هر بیت در این مضمون، بیکران مضمونی دیگر است که به قول صائب تبریزی: «در بند آن مباش که مضمون نمانده است/یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت».
حال، این بیتها در درازنای تاریخ ادبیات ایرانی، حکایت ما و یلداست.
https://hamnava.ir/News/Code/9826918
0 دیدگاه تایید شده