گروه : آرشیو
هتل ریوگیونگ در کره شمالی شروع ساختش هم زمان بود با دوران زمامداری کیم ایل سونگ، بنیانگذار کره شمالی و پدربزرگ کیم جونگ اون. آسمان خراشی با شکل و ظاهر عجیب و آرمان های عجیب تری که درپس سازه های فولادی، سوداگرانه راه آسمان را می جویند. یک ساختمان 105 طبقه که گفته می شود از همه جای شهر پیونگیانگ، این شهر "مرموز"، دیده می شود. هتلی لاکچری و بین المللی با سالنهایی به سبک ژاپنی و کره ای، کازینو و کلوپهای شبانه مجلل و اتاق ها و سوئیت های مجلل ترش.
می گویند کیم ایل سونگ در آن زمان با هدف قدرت نمایی در مقابل جهانیان نتیجه گرفت که وجود چنین بنایی در سرزمینش لازم است. شرایط سخت جنگ و تحریم ها هم مانع او و نوه اش نشد و تا به امروز فقط هزینه ساخت این هتل بدون در نظر گرفتن هزینه های نگهداری اش، چیزی حدود ۷۵۰ میلیون دلار خرج روی دست کره ای ها گذاشته است. رقمی که برای کشوری مانند کره شمالی یحتمل چندان هم کم پولی نیست. به هرحال وقتی چیزی به این عظمت و با این همه هزینه ساخته می شود، باید سودی به مراتب بیشتر نیز بعدها و در آینده داشته باشد. اما واقعیت این است که درب های کره شمالی بنا به سیاست های داخلی اش بسته اند و ورود و خروج به آن کار هرکسی هم نیست؛ تو گویی برمودایی مجهول در این سوی جهان… . نتیجه اینکه هتل لاکچری ریوگیونگ امروز نه تنها به نمادی برای "تفاخر ملی" کره ای تبدیل نشده که برعکس، کافی است گشتی در اینترنت بزنید تا طنزها و طعن ها و افسانه های مربوط به خانه ارواح را در مورد این بنا بخوانید و لذت ببرید! براساس رتبه بندی گینس، این هتل، بزرگترین سازه "بدون سکنه" جهان است.
از این دست پروژه ها در کشور ما هم کم نیستند؛ آخرین و بزرگترین نمونه اش هم همین "ایران مال" یا "بازار بزرگ ایران". ویکی پدیا به نقل از فایننشال تریبون [Financial Tribune] نوشته که ایران مال یکی از بزرگترین شاپینگ مال [مرکز خرید] جهان است و چیزی اندکی بزرگتر از The Trafford center انگلستان و Mall of America در آمریکا میباشد؛ مجموعه ای متشکل از باغ ایرانی، پیست یخ، ایوان بلور، تالار پذیرایی الماس، گالری و نمایشگاه خودرو، مجموعه سینمایی، فودکورت، مرکز تفریحات خانوادگی، آمفی تئاتر، هتل های ۵ ستاره ایران مال، دریاچه ایران مال با نمایش و رقص آب، فروشگاه ها، مرکز بین المللی تجارت تهران و مرکز نمایشگاه ها و … با زیربنای یک میلیون و ۷۰۰ هزار متر مربع. یعنی اگر بخواهید کل این مجموعه را بدون رفتار ویترین گردی و خرید، فقط پیاده طی کنید باید چیزی حدود چهار ساعت وقت بگذارید. دقیق ترش میشود ۱۴٫۷ کیلومتر پیاده روی یا چیزی معادل اندازه مسافت خیابان ولیعصر از میدان منیریه تا تجریش. اگر هم که خرید و بازدید از هایپر مارکت های بزرگش را در نظر بگیرید این زمان به 73 ساعت یا 6 روز بسط پیدا میکند.
البته این فقط ایران مال نیست و مگاپروژه ها در دهه های اخیر مورد توجه ملت های مختلف بوده اند و مدیریت شهری کلان شهرهای مختلف در کشورهای توسعه یافته برای خودی نشان دادن و همچنین برای جذب سرمایه های خصوصی تمایل فراوانی به اجرای پروژه هایی از این دست دارند. طبق گفته ها در جهان در حال رقابت، مگا پروژه ها (پروژه های بزرگ مقیاس شهری) به عنوان ابزاری برای دستیابی به آرمان های توسعه شناخته می شوند. البته جهانی شدن معاصر شبیه یک بسته عملکردی است که مگاپروژه ها فقط قسمتی از آن را شامل می شوند. ورود به چنین پروژه هایی، با توجه به مقیاس بزرگ آن ها و تاثیراتی که بر بازاریابی و اقتصاد استراتژیک منطقه و همچنین تاثیرات اجتماعی، زیستی، محیطی و فرهنگی دارند، نیازمند مداقه ای جدی اند. مواردی که نگارنده به رعایت آن ها در پروژه ایران مال شک دارد. چه بسا بدون مطالعه زیرساخت ها و تقویت توانایی های موجود، چنین پروژه هایی نه تنها عاملی برای رشد ملت نباشند که حتی آسیبی جدی بر بدنه شهر نیز وارد کنند. درست مثل ریوگیونگی که هرچقدر هم مجلل و لاکچری باشد، عملا وجودش از بنیان بی معنی و بلااستفاده است.
اجازه بدهید در اینجا گریزی بزنیم به اثر مشهور توماس فریدمن، کتاب «جهان مسطح است». در بخشی از کتاب، فریدمن توضیح می دهد که رویکردهای توسعه فقط با پر کردن شکاف بین طبقات مختلف جامعه معنا پیدا می کنند. و یک الگو هرچند جذاب و نو، اگر نتواند برای تسطیح این شکاف کاری بکند، عملا "توهم توسعه" نام می گیرد و نه چیزی بیشتر. در همین راستا اولویت های مشخصی هم اهمیت پیدا می کنند. یا به بیانی؛ اول لازم است مقدماتی در ساختارهای شهری از بعد اقتصادی آن گرفته تا بعد فرهنگی و اجتماعی آن، ایجاد شود، سپس "مگا مالی" ایجاد شود و شاپینگ سنتری… .
فریدمن در ادامه در مورد استراتژی های کسب و کار شرکت های چند ضلعی و چند ملیتی میگوید که حدود سه میلیارد نفر از هندوستان،مراکش، تونس، آرژانتین، بنگلادش و… روی یک عرصه بازی مسطح راه میروند. پروژه های بزرگ مقیاس فرصت های اقتصادی را برای اشتغال نیروهای ضعیف و طبقه متوسط این کشورهای در حال توسعه فراهم آورده است. با این حال پس از چند سال میزان فرسایش نیروهای کار در این کشورها چندین و چند برابر شده است. کارکنانی که مجبور به تحمل ساعات کار فراوان و تقلید لهجه آمریکایی و تغییر در نحوه پوشش و آرایش شده اند تا به مذاق مشتری و مخاطب خود که معمولا از قشر مرفه تر است، خوش بیایند. تاسف بارتر اینکه هیچ امیدی به پیشرفت شغلی چندانی ندارند؛ در واقع انتقالی کاذب که از پارادایم های واقعی توسعه به دور است.
چه بسا با نگاهی دقیق تر به وضعیت کنونی، طرح این سوال که بزرگترین مال جهان قرار است کدام شکاف موجود در جامعه ایرانی را پر کند و به کدام نیاز اساسی ما پاسخ، چندان بی ربط نیز باشد. و شاید حتی با نگاهی دقیق تر، شما نیز با نگارنده همسو شوید در اینکه در ادامه وجود چنین فضایی حتی ممکن است خود شکافی جدید ایجاد کند در جامعه نامتوازن ایران. اگر کمی علمی تر و معمارانه تر این موضوع را بررسی کنیم، فضاهای سرپوشیده پاساژهای معاصر و مال ها، از لحاظ علمی و معمارانه فضایی هستند که مارک اوژه فیلسوف فرانسوی از آن ها به عنوان «نامکان» نیز یاد می کند. درواقع برهمکنش های دیالکتیکی مکان و زمان، «نامکان ها» را به ما معرفی می کنند. مال ها و مراکز خرید معاصر نیز خود جلوه ای هستند از این نامکان های گمشده در بین تمام محیط های ما. فضاهایی که احساس کاذب حضور در فضای عمومی را به فهمنده شهری میدهند و به اصطلاح به عنوان فضای عمومی تقلبی [Fake Public Space] نیز شناخته می شوند. توضیح اینکه فضای عمومی شهری اصیل و واقعی، فضایی است مختص همگان و به عنوان پلتفرمی شناخته میشود که هرکس به فراخور استعداد خویش میتواند از امکانات موجود در این فضا استفاده کرده و برای رشد و توسعه فردی و اجتماعی خویش تلاش کند. اما فضاهایی شبه فضاهای مال ها و یا پاساژها، که فضاهای داخلی [Interior] به شدت کنترل شده دارند؛ معمولا فضاهایی هستند ایزوله شده و مختص قشر متوسط به بالای جامعه. طبقات اجتماعی نیز در چنین فضاهایی یکسان شده و یا حداقل شبه یکسان می گردد؛ هرچند شده با پوشش و آرایشی تصنعی. و این دقیقا مساله ای که در بازارهای سنتی و مارکت های خیابانی دیده وجود ندارد.
فضاهایی از نوع نامکان ایستگاهی و موقت بوده و محیط هایی هستند که بالفطره برای انزوا خلق شده اند؛ هرچند در ظاهر وجهی عمومی هم بر خود بگیرند. یا آنچنان که مازیاراسلامی به نقل از مارک اوژه بدان اشاره می کند، یک رابطه قراردادی با محیط و دیگر افراد برای تسری و شاید فرار از تنهایی مان در بین انبوهی از تن های دیگر! و این است سرنوشت دردناک مردمان شهرهایی که از هویت و فرهنگ خود جدا شده و از خود دور افتاده اند. نادیده گرفتن تعاملات انسانی در محیط های مصنوعی و ایجاد نامکان هایی پرزرق و برق مختص «زندگی در عیش و مردن خوشی»!
راستش را بخواهید یک نامکان هرچند در آغاز ممکن است به سبب تجملاتش جالب نیز به نظر بیاید، ولی همین مفهوم به دلیل اینکه گستره ای است بی چارچوب، به صورت بطئی و تدریجی به جای لذت بخش بودن برای فهمنده خویش، تنها دست آورد آن آزار خواهد بود و بس. محیط هایی که نه تنها نمی توانند پاسخی صحیح در جهت رسیدن به شهری آرمانی و انسانی باشد؛ بلکه چنانکه که آلدوس هاکسلی نویسنده و شاعر نامی انگلیسی از آن سخن به میان می آورد، تنها دنیای کاذب و گول زنکی بدون روح است که در جهت تهییج عواطف مصرف کنندگان و پر کردن جیب سرمایه داران بنا می شود. دنیایی که فقط و فقط سرخوشی آنی و گذرایی برای انسانی که پروانه وار به دنبال آرمان های خویش است، به ارمغان خواهند آورد.
علاوه بر اینکه پایتخت تا چه حد نیازمند چنین نامکانی است، خود پرسش دیگر است که باید بدان پاسخ گفت. حال باید پرسید آیا ایران مال میتواند آرمان های توسعه را در کشور، به راستی محقق سازد و یا خیر؛ این سازه ی عظیم لاکچری، رویایی است از جنس دیگر؟!
https://hamnava.ir/News/Code/19523
0 دیدگاه تایید شده