همنوا-فرهاد باغشمال
دیشب با مدیر کل علوم پزشکی شهر ووهان واقع در کشور دوست و برادر چین، چت تصویری کردم. این که شما اول این مطلب گیر بدهید که با چه زبانی؟ من هم با پُر رویی تمام خواهم گفت: اولا همدلی از همزبانی بهتر است، ثانیا برای چت در مقیاس بینالمللی زبان معیار صرفا زبان پانتومیم است و لاغیر! نشان به آن نشان که الان بعد از این مصاحبهی پانتومیمی کلیه ماهیچههایم خامناماخ کرده است.
خلاصه... به ایشان گفتم دکتر جان! فرصت داری ظرف هفتههای آتی، یک سر بیایی جلسه ستاد اطلاع رسانی کرونای استان ما؟
مدیر علوم پزشکی ووهان باشنیدن حرفم چشمهای بادامیاش را ریزتر کرد و گفت: والله! من خودم تو کار عدد و آمار ووهان موندهام بیایم تبریز چکار؟ مگه شما دکتر موکتر تو علوم پزشکی ندارید بیایند یک خرده دل بدهند و قلوه بستانند از باب اطلاعرسانی شفاف!
گفتم: والله دکتر موکتور ما به کمتر از مصاحبه تلویزیونی با سوالات از قبل آماده رضایت نمیدهد. تازه الان مصاحبه با تلویزیون را هم دو روز یک بار و به صورت تلفنی انجام میدهد تا بیش از این خامناماخ نکند. البته از حق نگذریم دو سه روز قبل در یک لایو رپرتاژی نصفه و نیمه چشممان به جمالش روشن شد که اولا سرعت اینترنت امانمان را برید، در ثانی بیشتر سوالات یک خورده بفهمی نفهمی خَز بود.
مدیر کل علوم پزشکی ووهان ضمن تقدیر از کادر درمان استان آذربایجانشرقی تصریح کرد: حالا من بیام جلسه ستاد اطلاعرسانی شما از مدیر علوم پزشکی شما زشت نشود؟ این کرونا تموم میشه، چیزی که میماند دوستیهاست، مهربانی هست، عشق هست، ایمان هست...
پریدم وسط حرفش و گفتم: تو را به اجدادت قسم! شعرهای سهراب را به خورد ما نده، وانگهی چرا باید آمدن شما به تبریز زشت باشد؟ تازه هماهنگ میکنیم با مسئولین دلسوز ما هم دیدار میکنید و چند تا تفاهمنامه توپ و دِبش هم امضا کرده و عکس یادگاری هم میگیرید و الخ.... حالا تعهد به تفاهمنامه را هم کی داده و کی گرفته؟
گفت: اگر بیایم جلسه، خبرنگارها گیر سه پیچ ندهند؟ سوالات سخت نپرسند؟
گفتم: دکتر از شما بعیده! شما یک دنیا را دارید روی کاکلتان میچرخانید، از عهده چند تا خبرنگار شهرستانی بر نمیآیید؟
مِنمِن کرد و گفت: نه! از باب ارتباطات آتی میگویم و این که بالاخره ما با شما خواهر خواندهایم و زشته یکی بلند میشه و یک چیزی میگه، من هم عصبی میشوم و بعد خفاش بیار و باقالی بار کن!
گفتم: اولا لطفا ضربالمثلهای ما را کرونایی نکنید! درستش اینه که خر بیار و باقالی بار کن. ثانیا شهرداری ما خواهرخواندگی با شما را تکذیب کرده است!
مدیر کل علوم پزشکی ووهان در حالی که چشمهایش از تعجب چهار تا شده بود تصریح کرد: بشکنه این دست که نمک نداره! بشکنه این پا که شانس نداره. مسئولین بدبخت ووهان چند وقت آزگار با مسئولین بلدیه شما در تبریز و یووهان جلسه گذاشتند و گشت و گذار کردند منباب آشنایی قبل از خواهرخواندگی. حالا میگویید خواهر نیستیم؟!
گفتم: دکتر جان! تو را به مقدسات قسم! منو اول سالی با بلدیه جماعت درگیر نکن. میخوام امسال پرونده شکایت از شهرداری تو پروندهام نداشته باشم. خواهران تنی از یکدیگر چه خیری دیدهاند که شما انتطار از خواهر خواندهاش دارید؟ جان ننهات! سطح چت من را از یک گفتگوی علمی - پزشکی به مقولات بولدزری تنزل نده! حالا به تبریز و جلسه ستاد اطلاعرسانی کرونا میآیید؟
سرش را خاراند و گفت: از خبرنگارانتان میترسم. من سوالات را معمولا قبل از طرح، بررسی میکنم.
گفتم: عجب! پس شما هم رپرتاژ کارید؟
نیشم را تا بناگوش باز کردم و ادامه دادم: راستی به خبرنگاران چقدر کارت هدیه هم میدهید؟ مَزنده ووهان چنده؟
دیدم ادای رپرتاژ رابا پانتومیم درآوردن خیلی ضایع است، از سوالم منصرف شدم و گفتم: دکتر جان! شما میآیید جلسه اطلاعرسانی کرونای تبریز، هر چه سوال کردند، بگو: جمعبندی میکنم و در آخر جواب میدهم.
سوالات که تمام شد، یک خورده از کرونا و ویروس و زحمات طاقت فرسای کادر درمان حرف بزن و دو سه جا هم بغض کن، چرا که حس همذات پنداری ما مَلَس هست و زود اشک در چشمانمان جمع میشود، بعد یک خرده عدد و ارقام بریز روی تریبون، از کشتههای دیروز، زندههای امروز، احیاهای پریروز بگو و این عدد و ارقام را آنقدر در هم ضرب و تقسیم و منها کن که خودت و اعضای ستاد اطلاعرسانی و جمعیت یک استان گیج بشوند که چه گفتی! بعدش نقطه کیفوری و از خود بیخودی ما آنجاست که از شهر ما به عنوان شهر اولینها یاد کنی و مثلا بگویی تبریز شهر اولینها در مبارزه با کروناست و در آخر هم توصیه کن که در خانه بمانید و حتی آب را هم با ماسک بخورید و تمام!
مدیر کل علوم پزشکی ووهان در حالی که گونههایش از خوشحالی سرخ شده بود گفت: راستی شنیدم تبریز قرابیههای خوبی دارد؟
گفتم: حالا شما بلند شو و بیا تبریز، قرابیه و آجیل هم برایت میخریم خواهر خوانده جان!
https://hamnava.ir/News/Code/5927172
0 دیدگاه تایید شده