گروه : آرشیو
نهم تیر ماه سالگرد درگذشت مرحوم استاد دکتر سید منوچهر مرتضوی رحمه الله علیه؛ حافظ شناس بزرگ روزگار ماست.
مرحوم دکتر مرتضوی علاوه بر مراتب علمی و ادبی، دارای فضایل برجسته اخلاقی و انسانی بودند.
دریغا که من توانایی علمی و صلاحیت اخلاقی لازم برای اظهار نظر درباره درجات علمی و اخلاقی و به ویژه مراتب انسانی ایشان را ندارم؛ چرا كه از من اولی تر به سخن گفتن درباره شادروان استاد مرتضوی، كساني هستند كه در مراحل مختلف عمر، از تحصيل تا تعليم، همنفس با آن بزرگوار بودند، بهويژه فرزندان برومند او؛ يعني شاگرداني چون امین پاشا اجلالی، معصومه معدن کن، باقر صدری نیا، منیره پویای ایرانی، توفیق سبحانی، قادر فتاحی قاضی و... كه سعادت حضور در حلقه درس استاد را داشتند و بلاواسطه از بركت انفاس او استفاده كردهاند.
اما از آنجا که "هذا زمان السکوت و ملازمه البیوت" ؛ اینک این فرزندان معنوی، درباره استاد، مُهر سکوت بر لب نهاده و هر یک، به تأسی از پیر و مراد خود، در گوشه ای خلوت گزیده اند، می خواهم درباره استاد لختی قلم را بگریانم و داد سخن بدهم.
دردا که در پی تندروی های برخی از آقایان در اوایل انقلاب، وجود استاد مرتضوی از صحن دانشگاه، به اصطلاح پاکسازی !!! شد و ایشان از افاضه و تدریس در دانشگاه تبریز برکنار ماند.
بعدها که به پایمردی جمعی از اصحاب فرهنگ و بزرگان تهران و تبریز و نیز با توجّه به نامه نگاری های مستدل و مستند خود ایشان با مسئولان وقت که برخی از این نامه ها در پرونده پرسنلی ایشان موجود است، حکم ستاد پاکسازی باطل و بساط افاضه ایشان دوباره گسترده شد.
با این حال و پس از بازگشت دوباره استاد به دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز، در کمال تاسّف و حسرت، از سوی یکی از آقایان در دانشگاه، اتفاق ناگوار دیگری افتاد.
استاد مرتضوی صبح یکی از روزها که به محل کار خود در دانشگاه تبریز می آید، متوجّه می شود که قفل درب اتاقشان را عوض و ایشان را با همکار تازه واردی هم اتاق کرده اند.
ایشان که دارای روحیات خاص و ویژه ای در سلوک اجتماعی و آداب معاشرت بودند، با مشاهده این کار، دیگر به دانشگاه نیامدند و متاسفانه در دوران اوج باروری و ثمردهی علمی، خانه نشین شدند.
يكي از نكات مهم و البته ناگفته درباره استاد منوچهر مرتضوي، تبيين روحيه استبدادستيز ایشان در طول عمر و به ویژه در ايام تصدّي رياست دانشگاه تبريز است.
پدر بزرگوار ايشان؛ مرحوم حاج سيد ابراهيم مرتضوي، به هنگام استقرار حكومت فرقه دموكرات در آذربايجان به تهران مهاجرت کرد. در جريان حادثه سيام تير و عقبنشيني محمّدرضا پهلوی كه با موج سهمگين مخالفتهاي مردم مسلمان ايران مواجه بود، دكتر منوچهر مرتضوي به عنوان نخستين سخنران پس از پيروزي ملت، در راديو تهران به بيان نقطهنظرات خود پرداخت و به سياستهاي خفقانآميز شاه اعتراض كرد.
مرحوم دكتر اسماعيل رفيعيان، از دوستان نزدیک استاد مرتضوی در يادداشت ارزشمند خود پيرامون شخصيت استاد مرتضوی که توسط بنده در کتاب سایه سرو سهی(یادنامه استاد مرتضوی)منتشر شد، مينويسد: « در جریان مسایل ارباب و رعيتي در دهه 30 و 40 ؛ دكتر مرتضوي و پدر ارجمند ايشان رفتار انساني با روستاييان داشتند و مردمان روستا، پدر دكتر مرتضوي را «پدر معنوي» خويش ميدانستند. ظاهرا در اوايل دهه 30، به پيشنهاد دكتر منوچهر مرتضوي، پدر ،املاك زراعي خود را به روستاييان ميبخشد و با سفر به منطقه هرزندات مرند در آذربایجان شرقی، با روستاييان ديدار و گفتوگو ميكند».
سالها بعد و در پي قيام مردم تبريز در 29 بهمن 56، عوامل حکومت پهلوي در رسانههاي گروهي اعلام كردند كه اين قيام توسط عناصر بيگانه و خارج از مرزها ساماندهي شده و حتي براي خنثي كردن آثار اين قيام مردمي، نمايشي از تظاهرات در مقابل بانك ملّي تبريز به راه انداختند. دکتر مرتضوی طي يك جلسه در استانداري آذربايجان، به عنوان رئيس دانشگاه تبريز لب به سخن گشود و ضمن بررسی اوضاع و شرايط كشور گفت، مگر آذربايجاني و مردماني كه در دامنه كوههاي سر به فلك كشيده سبلان، سهند و ميشو پرورش يافتهاند، اجازه ميدهند بيگانگان، به وطن آنان راه يافته و چنين اقداماتي انجام دهند.
در پي پذیرش رياست دانشگاه تبريز توسط دكتر منوچهر مرتضوي، روند جريانات و مبارزات انقلابي در دانشگاه تبریز عليه پهلوي، وارد مرحله نويني شد و جنبش دانشجويي تبريز شتاب بيشتري گرفت به گونهاي كه آثار آن در سطح شهر نيز كاملا محسوس و مشهود بود.
ارديبهشت 57 يكي از تاريخيترين ايام در تقويم مبارزاتي «جنبش دانشجويي تبريز» است كه بدون ترديد نميتوان نقش بارز دكتر مرتضوي را در آن ناديده گرفت.
در پي حركت اعتراضآميز دانشجويان دانشگاه تبريز، عوامل رژيم براي سركوب اين حركت وارد محوطه دانشگاه شدند. اين تظاهرات گسترش يافت و در نتيجه آن، دو تن از دانشجويان شهيد و تعدادي نيز به شدت مجروح شدند.
دكتر منوچهر مرتضوي كه از اقدام نیروهای نظامی در ورود به صحن دانشگاه به شدت عصباني شده بود، به برقراري ارتباط با مسئولان كشور و هشدار به ايشان ميپردازد.
در اين هنگام ساواك با اطلاع از تکاپوی استاد مرتضوی، با نفوذ در داخل دانشگاه تبریز، تلفنهاي حوزه رياست را قطع ميكند.
زنده یاد دكتر رفيعيان در خاطرات خود مينويسد: «اينجانب به هنگام خروج از حوزه رياست، مراتب را به استاد اطلاع دادم، ايشان در حالي كه فرياد ميزدند«دانشجو را كشتند...»، از استاندار آذربايجان ارتشبد جعفر شفقت ميخواهد كه سريعا به دانشگاه تبريز بيايد و صحنه كشتار دانشجويان را از نزديك ببيند».
استاد فقید دکتر مرتضوي پس از بازديد و مؤاخذه استاندار، با دربار تماس ميگيرد و ضمن تشريح اوضاع، مجازات عاملان را خواستار ميشود. در پي بيتوجهي ساواك و دربار به خواستههاي دكتر مرتضوي در خصوص مجازات عاملان و آمران حمله گارد به داخل دانشگاه، استاد در يك حركت تاريخي و ماندگار استعفا ميدهد.
دكتر منوچهر مرتضوي اگر چه در سالهاي پاياني عمر گوشه عزلت گزيد و آفتاب وجودش را از ارادتمندان دريغ داشت، اما از فعاليتهاي علمي و تتبعات ادبي باز نايستاد.
از جمله در سال 1380 ، جمعي از ارادتمندان ايشان در بنياد فرهنگي و خيريه نيمه شعبان مسجد آيتالله انگجي تبريز به منظور استفاده از نظرات ايشان در باره «طرح جمعآوري شرح حال مؤلفان اماميه» به محضر پرفيض دكتر مرتضوي شرفياب ميشوند.
ظاهرا مجمعالفكر الاسلامي قم به منظور تدوين دايرهالمعارفي در مورد نگارش شرح حال مؤلفان اماميه، طرحي موسوم به «معجم المؤلفي الاماميه» را بنياد نهاده بود و دكتر مرتضوي پس از اطلاع از اين پيشنهاد، از طرح مذكور بسيار استقبال و اعلام كرده بود كه آماده هرگونه همكاري درباه اين مسئله است.
اگرچه سلسله دیدارهای استاد مرتضوی در ایّام گوشه نشینی و عزلت گزینی با برخی خواص و دوستان و شاگردان همچنان در جریان بود، لکن باید سوکمندانه بگویم که پژواك نامراديها و شكستهدليهاي مرتضوی، در شب بیداری ها و تاملات او در ابیات حافظ و به ویژه این اواخر، در جهان اندیشه مولوی ميتوان ديد. به قول محمّدعلی موحد، «آنان كه رنج و اندوه خود را به صورت شكوه و شكايت بيرون ميريزند، سبكتر ميشوند و طاقت و تحمل آنها افزونتر ميشود؛ اما كساني مانند مرتضوي كه لب به شكايت نميگشايند، تمام مرارت و دلآزردگي و جفا را در خود نگاه ميدارند»( از گفت و گوی اینجانب با استاد موحد درباره مرتضوی).
تلخكامي و شوريدگي منوچهرمرتضوي از گذر دوران، عزلت و انزوايي سی ساله را بر او تحميل كرد كه مايه تأسف بسيار بود و او را در پختهترين دوران زندگي از افادة ناز، شور و نشاط، ارشاد و تعليم انداخت و اينها را از او سلب كرد.
گر هزاران طالباند و یک ملول
از رسالت باز میماند رسول
این رسولانِ ضمیر رازگو
مستمع خواهند اسرافیلخو
اين غبن بزرگي بود كه بر محيط علم و فرهنگ ايران بهويژه در خطه آذربايجان و حوزه دانشگاه تبريز كه بيش از هر زمان ديگري به افاضات و ارشادات چون اويي احتياج داشت، تحميل شد...
دکتر مرتضوی سرانجام در حوالی اذان ظهر روز نهم تیر ماه سال 89 در منزل قدیمی خود در خیابان ولی عصر(عج)تبریز به رحمت ایزدی پیوست.
وقتی دقایقی پس از رحلت استاد و در پی تماس تلفنی بهاالدین خرمشاهی و حسن اسدی تبریزی، به منزل استاد مرتضوی رسیدم، خاقانی پژوه بزرگ همروزگارمان؛ معصومه معدن کن را دیدم که بر بالای پیکر بی جان مرتضوی، نشسته و بی تابی می کرد. از منظر من، معصومه معدن کن، تاکنون، در آثار خود، شرحی بدین لطیفی و گویایی، بر مرثیه خاقانی ننوشته بود:
صبحگاهى سر خوناب جگر بگشاييد
ژاله صبحدم از نرگس تر بگشاييد
دانه دانه گهر اشک بباريد چنانک
گره رشته تسبيح ز سر بگشاييد
پیکر بی جان استاد مرتضوی، علی رغم میل باطنی استاد، جهت تشییع به دانشگاه تبریز آورده شد و از مقابل دانشکده ادبیات به سمت وادی رحمت تبریز تشییع گردید.
سنگ مزار ایشان در وادی رحمت تبریز، بسیار ساده و خالی از هر گونه اطلاع و اعلان درباره مقام علمی و ادبی آن بزرگوار است.
رحمه الله علیه ثم رحمه الله علیه..
جام جمت به سنگ زمان بشکست
دل هم شکست و شوق تمناها
https://hamnava.ir/News/Code/26063
0 دیدگاه تایید شده