همنوا | فرشید باغشمال
مرد خوشنام میراث فرهنگی و مدیرکل اسبق میراث فرهنگی استان، متولد 1327 در محله نوبر تبریز است. ماننند بسیاری از بزرگان این شهر، درسخوانده «دبیرستان فردوسی» است و فوقلیسانس معماری را در دانشگاه ملی (شهید بهشتی امروز) طی کردهاست. «استاد تقیزاده» عضو کمیته ایکوموس (شورای بینالمللی بناها و محوطههای تاریخی) و از مرمتگران پیشکسوت کشورمان است. احیای بخش عمدهای از ابنیه میراث فرهنگی، به ویژه در راهاندازی موزهها در سالهای دهه 70، با مدیریت و پیگیری این چهره خوشنام صورت گرفتهاست.
سپاسگزارم استاد تقیزاده از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید. برای سوال نخست، لطفاً مقدمهای در مورد اهمیت و ماهیت موزهها برایمان بفرمایید. چرا موزهها مکانهای مهمی هستند؟
فرض کنید در موزه، به یک سکه میرسید که مربوط به دوره هخامنشیان یا اشکانیان است. معمولاً کسانی که از این سکه بازدید میکنند، توجهشان محدود است به زیبایی، قدمت و نحوه ضربشدن سکه. این در حالی که همین یک سکه میتواند از زاویههای مختلف، موضوعات متنوعی را برای ما گرهگشایی کند. مثلاً کسی که اهل صنعت است، به آلیاژ سکه، تکنیک حرارتدهی و درجه حرارتِ درآمیختگی آلیاژها توجه میکند. صنعتگر دیگری میتواند با توجه به حرارت دقیق به کار رفته، کوره مورد استفاده را مورد مطالعه قرار دهد و از خود بپرسد، این چه کورهای است که با تنظیم درجه حرارت توانسته تا این حد، دقیق، چند آلیاژ را ترکیب کند؟! یک محقق هنری، روی طرح سکه دقیق میشود و الگوی هنری سکه را ریشهیابی میکند. کسی که اهل اقتصاد و تجارت است، با مطالعه ارزش سکه، بزرگی اقتصاد را در آن دوره تاریخی مطالعه میکند. یک پژوهشگر حوزه جغرافیا نیز گستره جغرافیایی سکه را مطالعه میکند. به این ترتیب، میبینید که یک سکه، چه مفاهیم گستردهای را میتواند پوشش دهد. سفال، پارچه و کاشی و سایر اقلام تاریخی نیز همین اهمیت پژوهشی را دارند.
موقعی که شما وارد میراث فرهنگی استان شُدید، «موزه آذربایجان» تنها موزه استان بود. این شهر، چه مسیری را طی کرد تا از آن یک موزه، وارد دوره تحول موزهداری شد؟
بسیاری از داشتههای تاریخی تبریز، با توجه به زلزلههای پیاپی و مهیب، نابود شدهاست. بعلاوه این شهر، بارها در معرض هجوم داخلی و خارجی بودهاست. بعید است شما در محدوده جغرافیای تاریخی ایران (نه حتی جغرافیای محدود فعلی) شهر بلاخیزی مانند تبریز پیدا کنید. بنابراین طبیعی است که ما بسیاری از داشتههای ملموس تبریز را از دست دادهایم. این در حالی است که میدانیم تبریز حداقل، از هزاره دوم قبل از میلاد تا به امروز، سابقه زیستِ مداوم و حیاتِ بیوقفه داشته است. یعنی جریانِ تمدن و حیات در این شهر، بر خلاف بسیاری از شهرها، هرگز قطع نشدهاست. ما با خود میگفتیم، با وجود این قدمت تاریخی، سزاوار نیست که تبریز تنها یک موزه داشتهباشد. بنابراین برنامهای در نظر گرفتیم که در یک چشمانداز 10 ساله، تعداد موزههای تبریز را به 30 موزه برسانیم. در کنار موزهها، حفاظت از بناهای تاریخی را نیز مد نظر داشتیم. بیشتر مالکان این خانهها از ظرفیت خانه تاریخیی که در اختیار داشتند، کماطلاع و حتی بیاطلاع بودند. به این نتیجه رسیدیم که از ظرفیت خانههای تاریخی برای تاسیس موزههای جدید استفاده کنیم. این ایده، راهکاری بود که علاوه بر تامین مکان موزه، توانست ضامن حفاظت از بناهای تاریخی شود و اهمیت این آثار را نیز برای مردم نشان دهد. بسیاری از موزههایی را که بعدها تاسیس شد، در این قالب اجرا کردیم: موزه مشروطه، موزه قاجار، موزه سنجش و دیگر موزهها.
در آن سالها که بحث موزه، شاید حتی در میان خواص هم چندان جاافتاده نبود، چه بازخوردی از طرف مردم داشتید؟
هر یک از این موزهها وقتی قرار بود به مرحله محتوا برسد، من فقط یک پیام رادیویی عنوان میکردم و از مردم کمک میخواستم. از فردای این اطلاعرسانی، کمکهای مردم آغاز میشد. ما از تاریخ مشروطه، تنها یک ویترین داشتیم که شامل تپانچه ستارخان و اموال شخصی شهید ثقهالاسلام بود. همین و بس! الان شما بروید به موزه مشروطه و ببینید چه عناصر ارزشمندی در آن جا گِردآوری شدهاست. بیش از 90 درصد اقلام این موزه، اهدایی مردم است. اعتماد و همراهی مردم با میراث فرهنگیِ آن سالها غیرقابل توصیف است. گاهی فکر میکردم چطور یک نفر میتواند بدون هیچ چشمداشت، سند تاریخی یا اشیای ارزشمند خانه خود را در اختیار ما بگذارد!؟ در موزه قاجار نیز به همین شکل بود. مردم گوهرهای ارزشمند زندگی خود را در اختیار ما میگذاشتند و ما تنها کاری که میکردیم در یک قسمت از موزه، نام این خاندان یا فرد را درج میکردیم.
در مورد ایدههای شما در تاسیس موزه، گفته میشود قصد داشتید یک مسیر موزهای را در بافت تاریخی شهر ایجاد کنید. آیا این ایده به طور کامل محقق شد؟ لطفاً کمی در مورد این مسیر توضیح بفرمایید.
ایده ما این بود که تاریخ معاصر تبریز و آذربایجان را با ایجاد موزههای متصل به هم ارائه دهیم. امروز شما تبریزِ دوره قاجار را میتوانید در «موزه قاجار» تماشا کنید. بعد از این دوره، وارد دوره مشروطه میشویم که آثار آن در «خانهموزه مشروطه» گِردآوری شدهاست. بعد از این دوره، به نهضت آزادیستان میرسیم که نمودی از آن در «خانهموزه شیخ محمد خیابانی» در چهارراه منصور دیده میشود. از دوره شهید خیابانی تا سالهای اشغال تبریز و ماجراهای 1320 را نیز داریم که من فکر میکردم «موزه رشدیه» نامگذاری کنیم. «مدرسه رشدیه» را به همین منظور در نظر گرفتیم که الان متاسفانه کارکرد اداری دارد و محل ادارهکل میراث استان است. این مسیر اگر تکمیل میشد، میتوانست یک ذهنیت کلی از تاریخ تبریز و آذربایجان در اختیار یک گردشگر یا فرد علاقهمند به تاریخ بگذارد.
امروز ما مجموعههای نفیس و کمنظیری در گنجینه موزههای تبریز داریم، نظیر یک مجموعه نفیس «قفل و کلید از دوره ساسانی تا قاجار»، «مجموعه عروسکهای خیمهشببازی» و «مجموعه عَلَمها و اشیای آئینی محرم». تازه، این سه مورد، آنهایی است که من میدانم و چه بسا چندین مجموعه ارزشمند دیگر هم الان در مخزن موزههای تبریز هست که دارد خاک میخورد و ما از آن بیاطلاعیم! مگر تاسیس یک موزه، چه اقتضایی میطلبد که ما با وجود داشتنِ محتوای اصلی، نمیتوانیم «موزه اختصاصی قفل و کلید» یا «موزه خیمهشببازی» داشته باشیم؟
ببینید، شکلگیری موزه، نیازمند دو اقتضای مهم است: اولی «شناخت موزه» و دومی «عشق به موزه» اگر عامل سومی را از من سراغ بگیرید، میگویم نمیشناسم! اگر برپسید «پس امکانات مالی چه میشود؟» میگویم «این مملکت پر از پول است!» اگر بپرسید «پس نیروی انسانی چه میشود؟» میگویم «این کشور پر است از جوانان شایق و توانمند!» بنابراین عامل اصلی در همان دو نکته است: «شناخت و عشق». این دو عامل اگر باشد سایر مسائل بسیار ساده حل میشود.
یک بخش از جذابیت موزه، مربوط میشود به نحوه ارائه اشیای موزه. چند سال پیش من از «موزه عروسک» در یکی از شهرهای دوردست بازدید داشتم. به خاطر دارم تسلط راهنمای موزه به قدری بود که وقتی به معرفی عروسکهای تَکَم رسید، قسمتهایی از تکم تُرکی را برای ما خواند! حال اینکه اصلاً تُرکیزبان هم نبود. یعنی موزه و موزهدار، تا این حد آماده و بانشاط بودند. با این مقدمه، خواستم عرض کنم موزههای ما سرد و سنگین است. آیا موافق هستید؟
خیلی موافقم. ببینید، موزهداری، کار بسیار سختی است. موزهدار، یک موضوع را بارها و بارها و بارها برای بازدیدکنندگان باید تکرار کند. موزهدار باید در همان نگاه اول، سطح اطلاعات مورد نیاز بازدیدکننده را تشخیص دهد و متناسب با خواسته او، اشیای موزه را توضیح دهد. موزهدارها پس از یک مدت، خسته میشوند و نیازمند عناصری هستند که این خستگی را رفع کند. یک ایده راهگشا این است که موزهدارها، به تناوب، از موزههای جذاب و مهم شهرهای مختلف بازدید کنند. وقتی از این سفر بر میگردند، قطعاً با یک نگرش و ذهنیت دیگری بر میگردند. همچنین، استفاده از ابزارهای جدید (کیو آر کد) و سایر نرمافزارهای موزهداری و امکانات رسانهای میتواند علاوه بر اینکه برای بازدیدکننده جذاب باشد، از حجمِ کاری دستاندرکاران موزه نیز بکاهد . در این صورت، معرفی اشیای موزه بر عهده آن تجهیزات خواهد بود و موزهدار صرفاً توضیحات تکمیلی و تخصصی را بر عهده میگیرد.
موزهداری در تبریز تا حدود زیادی بر دوش میراث فرهنگی افتاده است. این در صورتی است که هر یک از دستگاههای اجرایی، قطعاً دارای اسناد و اشیای ارزشمندی برای ایجاد موزه هستند. آیا برآوردی از مشارکت ادارات و نهادها در موزهداری دارید؟
معتقدم دستگاههای اجرایی باید موزههای تخصصی خود را تاسیس کنند. از میان این دستگاهها، تا جایی که به خاطر دارم، «موزه دانشگاه تبریز» است که دارای یک سری اموال موزهای است. ما در آن دوران، برای شمارش و ثبت این آثار به دانشگاه کمک کردیم. امین اموال اشیا نیز مشخص شد. اما اشکال این موزه این بود که در محدوده دانشگاه بود و امکان بازدید برای عموم ممکن نبود. دیگری، طرح «موزه آب» بود که با مشارکت سازمان آب، در نظر گرفته شده بود. در مورد سایر دستگاهها نیز موزه یک ضرورت فرهنگی و تاریخی است. تصور کنید «جهاد کشاورزی» برای تاسیس «موزه کشاورزی» اقدام کند. میدانید چه ظرفیت و محتوای ارزشمندی برای تاسیس چنین موزهای وجود دارد؟ میراث فرهنگی، امکانات لازم برای تاسیس این موزهها را ندارد. بعلاوه، در بحث تخصص نیز، این دستگاهها واردتر از میراث هستند. میراث صرفاً باید کار هدایت و نظارت را انجام دهد.
عمارت تاریخی شهرداری تبریز در دو دهه اخیر، وضعیت تقریباً نامفهومی داشتهاست. معلوم نیست این بنا، اداره است، یا موزه ؟ لطفاً در مورد کارکرد این بنای تاریخی و الزامات آن از منظر استاندارهای یک اثر تاریخی، توضیح بفرمایید.
اول یک نکته مهم را باید عرض کنم: اینکه می گویند ساختمان عمارت، طرح آلمانی دارد و توسط آلمانیها ساخته شدهاست، دروغترین دروغی است که در ارتباط با تبریز و عمارت شهرداری تبریز گفته میشود. طراحی و احداث این بنا، صرفاً توسط ایرانیان بوده و هیچ عنصر آلمانی در احداث این بنا نقشی نداشته است. طراح این ساختمان «آقای آودیس اوهانجانیان» است. مرحوم اوهانجانیان، ابتدا در بخش معدن کار میکرد، اما سپس به حوزه معماری و آبادانی روی آورد. عمارت شهربانیِ مقابل استانداری نیز اثر ایشان بود که تخریب شد. جاده تبریز به ارسباران و عمارت گلستان تبریز که امروز «خانه هنر» نامیده میشود، از دیگر طراحیهای این معمار باسواد و کاردرست بودهاست. اما در مورد کارکرد عمارت باید عرض کنم که اعتقاد وافر دارم که دفتر شهردار تبریز باید در عمارت باشد! عمارت شهرداری، شاخصترین عمارت تبریز است. حیف است مدیر اصلی شهر تبریز، با وجود این عمارت، در جای دیگری حضور داشته باشد. ملاقات و تشریفات مهم مدیریت شهری نیز باید در همین عمارت باشد. سایر دستگاههای تصمیمگیر نیز باید در محدوده تاریخی شهر باشد. اما حضور معاونتها و اعضای شورا در عمارت ضرورت ندارد. شهر توسط شهردار مدیریت میشود. انتقال دفتر شهردار به یک جای دیگر خطا است، اما عجیب است که دفتر شهردار را به جایی بردهاند که از هسته مرکزی و تاریخی شهر به دور است!
امروز یکی از ابتکارات دستگاه میراث فرهنگی در استانهای مختلف، رویکرد تخصصی و موضوعی در مورد موزهها است. به نظر شما رویکرد حاکمیتی در مورد موزهداری در تبریز و آذربایجان، باید چگونه باشد؟
من اعتقاد دارم موزههایی که ما در آذربایجان تاسیس میکنیم، باید «حرف ملی» بزنند. مقیاس موزههای آذربایجان باید «مقیاس ملی» باشد. به همین خاطر مثلاً «موزه ایلخانی» را در مراغه پیشبینی کردیم چرا که پایتخت حکومت ایلخانی بوده و ایلخانی نیز مربوط به کل ایران است. موزه قاجار، موزه مشروطه، موزه خیابانی، موزه مشروطه و سایر موزههایی که پیشبینی کرده بودیم، همگی «مقیاس ملی» دارند. چرا که آذربایجان همیشه «حرف ملی» زدهاست. اصلاً آذری هرگز دغدغه آذربایجان نداشته و همواره دغدغه ایران داشته است. اگر هم حرفی از آذربایجان گفته، برای ایران بوداست. بنابراین موزهاش هم باید دغدغه ملی داشته باشد. امروز دوستانی که در مدیریت میراث و موزهها فعالیت دارند، باید همین دغدغه را داشته باشند تا حق مطلب ادا شود.
https://hamnava.ir/News/Code/4731840
0 دیدگاه تایید شده