گروه : فرهنگی
همنوا | نیما عظیمی
جواد رنجبر درخشیلر آموزگار و بنیانگذار کارگاه شاهنامهخوانی تبریز، پیشاز پرداختن به تدریس این جلسه (۳۸ بیت آغازین داستان کیومرث) سخنانی دربارهی انحطاط نهادهای فرهنگی در تبریز بر زبان آورد.
رنجبر درخشیلر گفت: «امروز مکانهای بزرگ و مهم در اختیار باندهای فرهنگی و قومگرایان است. فرهنگ، عنصریست که رها شده است. در تبریز باندهای فرهنگی درست شده و بهغیرازخودشان کسی را راه نمیدهند! اینها شگفتآور است! تبریز شهریست که سیدحسن تقیزادهها در آن سخنرانی و کار کردهاند. تقیزاده عالم و فقیه و مجتهد بود؛ او علوم گوناگون از جمله پزشکی نیز میدانست.
الان به جایی رسیدهایم که سالنهای فرهنگی قبضه شده است. سالنهای صد نفری را میدهند به کسانی که فقط ۴ یا ۵ نفر مخاطب دارند! جالبتر این که فرهنگ را تا حدِ تعریف کردن خاطره و حرف زدن از مسائل خیلی سطحی پایین آوردهاند. امکانات زیادی هم دست همان افراد است.»
رنجبر درخشیلر اشارهای کوتاه به دلایل بهوجودآمدن این وضعیت اسفناک نمود: «دلایل زیادی میتوان ذکر کرد؛ اما دلیل عمده این است که کسانی تصمیم میگیرند که امر فرهنگی را نمیفهمند. فرهنگ، تفنن نیست! وهم کار فرهنگی با کار فرهنگی یکی نیست! انحطاط فرهنگی شاخودم که ندارد؛ همین است که امروز میبینیم.»
وی باری دیگر گریزی به پیشینهی درخشان تبریز در امور فرهنگی زد و در مقایسهی آن با حال فرهنگ امروز در تبریز، اینگونه سخن گفت: «از دل آن جلسات که توسط آقایان تقیزاده و نخجوانی و امثال آنها بود، مشروطه بهوجودآمد؛ و شما ببینید امروز از درون این انحطاط فرهنگی چه بیرون آمده و خواهد آمد؟!! اگر فرهنگ جدی گرفته نشود جامعه به ویرانی خواهد رفت. هر امری مبتنی بر امر فرهنگی است. تا مسئلهی فرهنگ حل نشود، چیز دیگری حل نخواهد شد. دلیل اینهمه خشونت و رفتارهای نادرست در جامعه دقیقا این است که فرهنگ رها شده است.»
رنجبر درخشیلر در ادامهی این بخش از سخنان خود، به «اهمیت شاهنامه بهعنوان حماسهی ملی و بنیان هویتی ایرانیان» پرداخت و گفت: «شاهنامه باید جایگاه درست و محترمی در تبریز داشته باشد. اگر جامعه و امکاناتش برای همه است، پس همه باید برخوردار شوند؛ نه اینکه یکعده باند درست کنند و گمان کنند که همهچیز در اختیارشان باشد و تازه کار فرهنگی هم نکنند! ما اینجا شاهنامه را با این نگاه و باور میخوانیم که آن را عمیقتر بفهمیم؛ و این یعنی کار فرهنگی.
در این شهر خیلیها دارند فرصتهای فرهنگی را نابود میکنند. الان اگر بخواهیم در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید سخت کار بکنیم. شوربختانه اهمیت بالای علوم انسانی هنوز هم برای خیلیها روشن نشده است! باید اول امر فرهنگی درست شود تا بعد بتوانیم به امور دیگر برسیم.
مثلا آلمانیها کانت و دکارت و هگل را شناختهاند و پشت سر گذاشتهاند که امروز توانستهاند در امور گوناگون کشور حرفهایی جدی بزنند و درجهی یک باشند. ما هنوز این کار را آغاز نکردهایم؛ و تنها یک شخص بود که بهطورجدی این کار را شروع و پیگیری کرد مرحوم استاد سیدجوادطباطبایی که دیدیم چه بلاهایی سر ایشان آوردند و دیدیم که در پایان عمر خود در غربت به چه روزگاری دچار شد! این هم کاریست که با استادان و فیلسوفان و افراد فرهنگی کردهاند!»
دکتر رنجبر درخشیلر در آغاز بخش دوم از سخنان خود، در بیانِ چگونگیِ اسطورهی «گیومرت» گفت: «ما اسطورهی آفرینش را داشتیم تا رسیدیم به شاهنامه... فردوسی آن را از شکل اسطورهای بودن درآورده و اولین انسان را به اولین شاه تبدیل کرده است». وی با بیان اینکه در شاهنامه فضاهای متافیزیکی و غیرباور فروکاسته و به امور گیتیانه و انسانی و خردمند تبدیل شده، گفت: «این یکی از درخشانترین کارهایی است که فردوسی کرده و این کتاب امروزی شده و با مسائل ما همخوانی دارد» و آن را در خلاف با اساطیر یونانی دانست که بسیار ناپذیرفتنی و دور از خرد هستند؛ و گفت: «این دلیلی برای استفادهی کاربردی از شاهنامه است». وی افزود: «فردوسی گیومرت را از اولین انسان به اولین شاه تغییر داده و بنایی را در فلسفه سیاسی ایران شهری گذاشت که بنابرآن شاه سامانِ جامعه است». وی در بررسیِ بیشترِ اسطورهی گیومرت به «مشی و مشیانه» و سیر تبدیل آنها پرداخت. وی گفت: «گیومرت نخستین شاه در سلسلهی اسطورهای پیشدادیان است، بعد که اینها از بین رفتند کیانیان آمدند. گیومرت سی سال پادشاهی کرد». سپس وی تذکر داد: «شما به این واژههای کلیدی که به عمر بشر اشاره دارد توجه کنید»؛ و سپس به خوانش ابیات پرداخت:
به خوانش بیت یک رسیدند: «سخنگوی دهقان چه گوید نخست» گفت: «در مورد دهقان قبلاً صحبت کردهایم؛ همان طبقهای که فرهنگ ایرانی را از دوره ساسانی به اسلامی رساندند».
به مصرع دوم رسیدند: «که تاج بزرگی به گیتی که جست» گفت: «چه کسی اول پادشاه شد».
به خوانش بیت دوم رسیدند: «که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد» گفت: «توجه کنید ‹دیهیم› کلاه و تاج است».
به مصرع دوم رسیدند: «ندارد کس آن روزگاران به یاد» گفت: «یعنی کسی به یادش نبوده و زمان دور بوده؛ این خیلی مهم است. این ندانستن علم تجربی است».
به خوانش بیت سوم رسیدند: «مگر کز پدر یاد دارد پسر/ بگوید تو را یکبهیک دربهدر» گفت مگر اینکه پدری به پسرش گفته باشد او یادش هست». وی افزود: «این نمایانگر اهمیت روایت در شاهنامه و نیز نمایانگر پیوستگی ماست که طی هزار سال شاهنامه را روایت و منتقل کردهایم».
به خوانش بیت چهارم رسیدند: «که نام بزرگی که آورد پیش» گفت: «بزرگی را چه کسی مطرح کرد؟ چه کسی نماد بزرگی شد؟»
به مصرع دوم رسیدند: «کِرا بود از آن مهتران مایه بیش»گفت: «چه کسی توان بیشتری داشت؟ چه کسی میتوانست ادعا کند که من برترین هستم؟».
وی با ذکر اینکه در این چهار بیت فردوسی پرسشهایی کرده، به خوانش بیت پنجم پرداخت:
«پژوهنده نامه باستان» گفت: «توجه کنید ‹پژوهنده› کسی است که جستوجو میکند».
به خوانش مصرع دوم رسیدند: «که از پهلوانان زَنَد داستان» گفت: «داستان زدن نمایانگر همان اهمیت روایت کردن است».
به خوانش بیت ششم رسیدند: «چنین گفت کآیین تخت و کلاه گیومرت آورد و او بود شاه» گفت: «اولین کسی که شاه شد و آیین شاهی را بنیان گذاشت گیومرت بود که معنای نامش ‹زندهی میرا› است که این فلسفهی زندگی انسان است. ما زندهی میرا هستیم».
به خوانش بیت هفتم رسیدند: «چو آمد به برج حَمَل آفتاب» گفت: «ما دوازده برج داریم که خورشید در هر خانه قرار بگیرد در آن برج هستیم. در برج حَمل آفتاب در درخشندهترین حالت خود قرار دارد؛ یعنی وقتی خورشید میدرخشد؛ توجه کنید که با نور پیوند دارد».
به خوانش مصرع دوم رسیدند: «جهان گشت با فر و آیین و آب» گفت: «به مفاهیم دقت کنید نور جهان را فرا گرفته؛ فر که خودش نور و روشنایی است و ‹آیین و آب›؛ خوب میدانید که آب دارای اهمیت زیادی در آبادانی است و آیین یعنی فرهنگ فر برای شاه است و تکتک ایرانیان نیز فر دارند؛ و این یعنی فره و فرهنگ و آبادانی با هم در پیوند هستند».
به خوانش بیت هشتم رسیدند:
«بتابید ازاینسان به برج بره/ که گیتی جوان گشت از آن یکسره» گفت: «خورشید که از برج بره تابید جهان را روشن کرد».
به خوانش بیت نهم رسیدند:
«گیومرت شد بر جهان کدخدای» گفت: «توجه کنید ‹کدخدای› همان شاه است؛ که البته در بیتهای مختلف در معنای فرمانروا و صاحبخانه نیز میباشد».
به خوانش مصرع دوم رسیدند: «نخستین به کوه اندرون ساخت جای» گفت: «او اولین انسان است، پس خانهای نیست و میرود در کوه زندگی میکند. این از نظر علمی هم درست است که انسان نخستین برای زندگی به کوه رفت».
به خوانش بیت دهم رسیدند: «سر بخت و تختش برآمد به کوه» گفت: «توجه کنید که ‹سر› حشو است ‹بخت و تخت› هم معنایش مشخص است. اینجا از یک تکنیک ادبی استفاده شده است؛و معنایش این است که بخت و تخت کیومرث از کوه هم بالاتر بود».
به مصرع دوم رسیدند: «پلنگینه پوشید خود با گروه» گفت: «توجه کنید احتمالاً پلنگینه لباسیست از پوست پلنگ، که خودش و کسانی که با او بودند پوشیدهاند».
به خوانش بیت یازدهم رسیدند:
«از او اندر آمد همی پرورش» گفت: «توجه کنید که ‹پرورش› به معنی خوراک است. انسانی که در زمین زندگی میکند باید چیزی بخورد؛ تاریخ خوراک در جهان بسیار مهم است. اینجا دانش تجربی بسیار مهم است. انسان نخستین زندگی پستی داشته و بعد که انسان هوشمند میشود شکارچی میشود شکار میخورد و میوه میخورد و تنوع غذایی دارد، اما بعد که انسان یکجانشین شد غذایش محدود به گندم شد».
به مصرع دوم رسیدند: «که پوشیدنی نو بُد و نو خورش» گفت: «در آن زمان لباس و خوراک نبود حتی در آن داستان آدم و حوا هم هست که ابتدا برهنه بودند و بعد که میوه ممنوعه را خوردند دانستند که باید لباس بپوشند و از برگ برای خودشان پوششی درست کردند».
به خوانش بیت دوازدهم رسیدند:
«به گیتی در او سال سی شاه بود/ به خوبی چو خورشید بر گاه بود» گفت: «گیومرت سی سال در جهان پادشاهی کرد و به خوبی مانند ِ خورشید بود».
به خوانش بیت سیزدهم رسیدند: «همی تافت زو فر شاهنشهی» گفت: «توجه کنید ‹فر› فروغ و نور ایزدی است که از او میتافت».
به مصرع دوم رسیدند:
«چو ماه دو هفته ز سرو سَهی» گفت: «مانند ماهی که در شب چهاردهم کامل است و خیلی زیباست و از بالای درخت سرو میتابد». وی افزود: «این یکی از زیباترین تصویرهایی است که فردوسی ساخته است».
به خوانش بیت چهاردهم رسیدند:
«دَد و دام و هر جانور کَش بدید» گفت: «توجه کنید ‹کَش› که او را میباشد؛ هر جانوری که او را دید و شناخت». به مصرع دوم رسیدند ز گیتی به نزدیک او آرمید گفت ما بحثی به نام اشرف مخلوقات داریم که بنابرآن انسان بالاتر از همه موجودات است در اینجا این نظر صورتبندی میشود میگوید هر جانوری که او را شناخت ‹ز گیتی› در جهان به نزدیک او آرمیدند و رام او شدند که این نشانه برتری فکر انسان است. توجه کنید که ‹ز› در اینجا در معنای ‹در› میباشد».
به خوانش بیت پانزدهم رسیدند:
«دو تا میشُدَندی برِ تخت او» گفت: «توجه کنید ‹دو تا میشُدَندی› یعنی کُرنش میکردند»
به مصرع دوم رسیدند: «از آن بر شده فره و بخت او» گفت: «از بخت بلندی گرفتهی او بود؛ که ما هنوز این را استفاده میکنیم و مثلاً میگوییم: فلانی بختش بلند است».
بخوانش بیت شانزدهم رسیدند:
«به رسم نماز آمَدَندیش پیش» گفت: «توجه کنید ‹نماز گذاردن› یعنی کُرنش کردن و دوتا شدن».
به مصرع دوم رسیدند: «از آن جایگاه برگرفتند کیش» گفت: «یعنی از گیومرت دین و راه و روش زندگی پدید آمد البته توجه کنید کیش در زبان فارسی گاهی معنای منفی هم دارد چنانکه میگویند کافر همه را به کیش خود پندارد؛اما همین را در برابر یک انسان متدین به جای کیش دین میگویند».
به خوانش بیت هفدهم رسیدند:
«پسر بُد مر او را یکی خوبروی/ خردمند و همچون پدر نامجوی» گفت: «پسری دارد که جانشین اوست و بسیار داناست».
به خوانش بیت هجدهم رسیدند:
«ز گیتی به دیدار او شاد بود» گفت: «در جهان به چهره او شاد بود؛چون ‹دیدار› یعنی چهره».
به مصرع دوم رسیدند: «که پُس بارور شاخ بنیاد بود» گفت: «توجه کنید ‹پُس› یعنی پسر ‹بنیاد› یعنی نژاد؛ و نژاد یعنی خانواده؛ و هیچ معنای دیگری ندارد. ‹بارور شاخ› یعنی شاخهی بارور. در تمدن کشاورزی درخت و محصول خیلی مهم است. بنابراین در تشبیه از آن استفاده میشده».
به خوانش بیت نوزدهم رسیدند: «سیامک بُدَش نام و فرخنده بود/ گیومرت را دل بدو زنده بود» گفت: «نام پسر او سیامک بود و دل گیومرت به او زنده بود».
به خوانش بیت بیستم رسیدند:
«به جانش بَر از مِهر گریان بُدی/ ز بیم جداییش بِریان بُدی» گفت: «یعنی زیاد دوستش داشت».
به خوانش بیت بیستویکم رسیدند: «برآمد بر این کار یک روزگار» گفت: «و مدتی گذشت»
به مصرع دوم رسیدند: «فروزنده شد دولت شهریار» گفت: «توجه کنید ‹دولت› یعنی سعادت؛ سعادت شاه فروزنده و روشن شد».
به خوانش بیت بیستودوم رسیدند:
«به گیتی نبودش کسی دشمنا/ مگر در نهان ریمَن اهریمنا» گفت: «هیچ دشمنی نداشت مگر اینکه پنهانی اهریمن با او دشمن بود».
به خوانش بیت بیستوسوم رسیدند: «به رشک اندر آهرمن بدسگال» گفت: «توجه کنید ‹سگالش› یعنی اندیشیدن و ‹بدسگال› معنای منفی دارد».
به مصرع دوم رسیدند: «همی رای زد تا بیاگَند یال» گفت: «توجه کنید ‹رای زدن› یعنی تدبیر کردن و ‹یال آگندن› یعنی کسی که گردنش را کلفت میکند، معنای ادبیاش یال آگندن است. یعنی اهریمن بداندیش تدبیر کرد و از تدبیر کردن خودش را قوی کرد. ببینید چه پیچیدگیِ مفهومیای دارد».
به خوانش بیت بیستوچهارم رسیدند: «یکی بچه بودش چو گرگ سِترگ» گفت: «بچهای مثل یک گرگ بزرگ داشت».
به مصرع دوم رسیدند: «دلاور شده با سپاهی بزرگ» گفت: «سپاهی از دیوان و اهریمنان گِرد آورده».
به خوانش بیت بیستوپنجم رسیدند:
«جهان شد بر آن دیو بچه سپاه/ ز بخت سیامک چه از بخت شاه» گفت: «توجه کنید ‹جهانی› یعنی جهانیان؛ جهانیان بر فرزندِ دیو سپاه شدند و زیر فرمان او رفتند. همهی مسائل جهان در این داستان هست؛ یعنی ببینید: وقتی بدی حرکت میکند همهی جهان دنبال او میروند اما خوبی تنهاست. این از بخت بد گیومرت و پسرش بود».
به خوانش بیت بیستوششم رسیدند: «سپه کرد و نزدیک او راه جُست» گفت: «سپاه را آماده کرد».
به مصرع دوم رسیدند: «همی تخت و دیهیم کُهشاه جُست» گفت: «در مورد گیومرت در متون مختلف تعابیر متفاوتی بهکار رفته و گاهی او را گِلشاه و گَرشاه نامیدهاند. حالا در اینجا ‹کُهشاه› همان ‹گَرشاه» است که بعداً شد ‹گِلشاه› و در شاهنامه شده ‹کُهشاه› بهمعنی ‹شاه بزرگ›. یعنی ‹کُهشاه› تحولیافتهی گِل و گَر است».
به خوانش بیت بیستوهفتم رسیدند:
«همی گفت با هر کسی راز خویش/ جهان کرد یکسر پر آواز خویش» گفت: «رازش را با دیوها در میان گذاشت و جهان را پر از سخن خود کرد».
به خوانش بیت بیستوهشتم رسیدند: «گیومرت زین خود کِی آگاه بود» گفت: «استفهام انکاری است؛ یعنی گیومرت از این آگاه نبود».
به مصرع دوم رسیدند:
«که تخت مَهی را جز او شاه بود» گفت: «که کسی مدعی شاهی بود».
به خوانش بیت بیستونهم رسیدند: «یکایک بیامد خجستهسروش/ بهسان پریِ پلنگینهپوش» گفت: «توجه کنید ‹یکایک› در اینجا یعنی فورا آمد سروش خجسته؛ و ‹سروش› همان نقشی که جبرئیل در اسلام دارد اینجا دارد و ‹بهسان› یعنی مثل ‹پری› هم موجودی است که پیشاز زرتشت نقش مثبتی داشته، پساز زرتشت یک موجود اهریمنی شده و در دورهی اسلامی باز نقش مثبت گرفته است».
به خوانش بیت سیام رسیدند:
«بگفتش به راز این سخن دربهدر» گفت: «توجه کنید ‹دربهدر› یعنی نکتهبهنکته»
به مصرع دوم رسیدند: «که دشمن چه سازد همی با پدر».
به خوانش بیت سیویکم رسیدند:
«سخن چون به گوش سیامک رسید ز کردار بدخواه دیو پلید»
به خوانش بیت سیودوم رسیدند: «دل شاهبچه بیامد به جوش» گفت: «توجه کنید ‹به جوش› را الان هم میگوییم؛ یعنی نگران شد».
به مصرع دوم رسیدند:
«سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش» گفت: «توجه کنید ‹بگشاد گوش› یعنی منتظر زمانِ حمله شد».
به خوانش بیت سیوسوم رسیدند: «بپوشید تن را به چرم پلنگ/ که جوشن نَبُد نه آیین جنگ»
گفت: «ابزار جنگ تازه زمان جمشید ساخته میشود؛ بنابراین در آن زمان ابزار و آیین جنگ نبوده است».
به خوانش بیت سیوچهارم رسیدند:
«پذیره شدش دیو را جنگجوی» گفت: «یعنی دو سپاه به جنگ هم رفتند».
به مصرع دوم رسیدند: «سپه را چو روی اندر آمد به روی» گفت: «دو سپاه روبهروی هم قرار گرفتند».
به خوانش بیت سیوپنجم رسیدند: «سیامک بیامد برهنهتنا/ برآویخت با پورِ اهریمنا» گفت: «توجه کنید ‹برهنهتن› بودن سیامک به این دلیل است که لباس نبوده است».
به خوانش بیت سیوششم رسیدند: «بزد چنگ وارونه دیو سیاه/ دوتا اندرآورد بالای شاه»
گفت: «توجه کنید ‹وارونه› یعنی برعکس؛ چون همه کارهای دیو وارونه و برعکس است. اما اینجا معنای وارونه شوم است؛ یعنی دیو شوم سیاه چنگی زد و اندام سیامک را به دو نیم کرد».
بخوانش بیت سی و هفتم رسیدند «فِکَندَش تنِ شاهزاده به خاک/ به چنگال کردش کمرگاه چاک» گفت: «تن شاهزاده را به خاک انداخت و با چنگال کمر او را دَرید».
به خوانش بیت سیوهشتم رسیدند:
«سیامک به دست خَزوران دیو/ تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو» گفت: «توجه کنید ‹خزوران› گویا نام آن دیو بوده و ‹خدیو› هم یعنی رهبر و حاکم».
https://hamnava.ir/News/Code/4629068
0 دیدگاه تایید شده