گروه : فرهنگی
به گزارش همنوا به نقل از ایسنا؛ صبح نوزدهم رمضان سال ۴۰ هجری هر سه برای انجام ماموریت حاضر شدند. عمروعاص بهدلیل بیماری به مسجد نیامده بود و فرد دیگری از پای درآمد. معاویه با اصابت شمشیر به ران پایش جان سالم بهدر برد و ابن ملجم شمشیر زهرآلودش را هنگامی که حضرت سر از سجده برمیداشت، بر سر مبارک امام علی (ع) فرود آورد؛ شمشیری که با نگاه نامشروع ابن ملجم به قطام، زهرآلود شده بود...
هنوز فضای کوفه تحت تاثیر حکمیت تحمیلی بعد صفین قرار دارد. در ماجرای صفین پس از حیله عمروعاص با قرآنهای سر نیزه و پایان تحمیلی جنگ و پذیرش حکمیت اجباری، اتفاقات عجیبی در کوفه افتاد. وقتی حکمیت بر امام (ع) تحمیل شد، معاویه عمروعاص را بهعنوان نماینده خود معرفی کرد. امام (ع) هم قصد داشت ابن عباس را معرفی کند، اما مردم کوفه با توجه به شناخت خودشان، بدون توجه به نظر امام (ع)، ابوموسی اشعری را بر ایشان تحمیل کردند! در حکمیت تحمیلی قرار بود نمایندگان دو طرف با بررسی جوانب امر، به این سؤال مورد دعوا پاسخ دهند:
آیا عثمان بن عفان در ماجرای محاصره منزلش، بحق کشته شده است یا ناحق؟ اگر بحق کشته شده است، دیگر کسی نمیتواند مدعی باشد و کار حکمیت تمام است و اگر ناحق کشته شده است، حکمیت مشخص کند که خونخواه عثمان کیست؟ خلیفه است یا معاویه یا دیگر مدعیان؟!
روز موعود فرا رسید. هر یک از طرف منازعه با همراهان در محلی به نام "دومه الجندل" مستقر شدند. حکمین با همراهان از دو جبهه در مجلسی حاضر شدند که قرار است درباره قتل عثمان تصمیمگیری شود. قبل از اعلام رأی به درخواست عمروعاص حکمها با هم مشورتی داشتند. در این مشورت، عمروعاص پیشنهادی داد که مورد تایید ابوموسی قرار گرفت. پیشنهاد این بود که مشکل جامعه امروز بر سر خلافت علی بن ابیطالب (ع) و ادعای معاویه بر خلافت است. ما که نماینده دو طرف هستیم، این دو را از مسؤولیتها عزل و امور امت را به خودشان واگذار کنیم. ابوموسی از روی جهالت، تحت تاثیر حیله عمروعاص قرار گرفت و پیشنهاد را پذیرفت. زمان تشکیل حکمیت فرا رسید. همراهان دو طرف در مسجد اجتماع کردند. عمروعاص از ابوموسی خواست بهعنوان بزرگتر اول بالای منبر رفته و نظر خود را اعلام کند. ابوموسی پس از سخنان مقدماتی، با در آوردن انگشتری از دستش، گفت همچنان که این انگشتر را از دستم درمیآورم، علی بن ابیطالب (ع) را از خلافت عزل میکنم! نظر ابوموسی موجب حیرت حاضران، بویژه کوفیان شد. عمروعاص سریعا در جایگاه ابوموسی نشست و گفت همانطور که ابوموسی با درآوردن انگشتر علی بن ابیطالب (ع) را از خلافت عزل کرد، من هم بهعنوان نماینده معاویه، با بهدست کردن انگشتری، معاویه را به خلافت منصوب میکنم.
رأی این دو نماینده بهعنوان حکم با حیله مجدد عمروعاص که برخلاف وظیفه از پیش تعیین شده صادر شد، در بین لشکر امام (ع) اختلاف انداخت که فتنهای بزرگتر را به دنبال داشت.
پس از رای حکمیت، عدهای بر ایشان ایراد گرفتند که چرا حکمیت را پذیرا شده است؟! آنها از امام (ع) خواستند که از این گناه! توبه کند. این گروه تندرو که به خوارج شهرت یافتند، افراد مقدسمآبی بودند که تمام وجودشان دین بدون تفکر و تفقه بود! قرآن را به زیبایی میخواندند و در کنار اینگونه دینداری! دست به جنایتهایی میزدند که در تاریخ سیاه آنان باقی مانده است. در اسلام ظاهری این گروه، عقیدهای بود که اگر شخصی مرتکب گناه کبیره شد و توبه نکرد، کافر به حساب میآید و مستوجب هلاکت است. از این رو، معتقد بودند که "الحکم لله"؛ حکم برای خدا است و علی بن ابیطالب (ع) به دلیل پذیرفتن حکمیت، مرتکب گناه کبیره شده و بایستی توبه کند. هرچه امام فرمود که حکمیت را شما تحمیل کردید و برای آنان دلیل و برهان آورد، قانع نشدند؛ تا آنکه همه پیروان این تفکر در محلهای به نام «نهروان» گرد آمدند و حرکات ایذایی و ناامنی علیه خلافت امام (ع) آغاز کردند.
امام علی (ع) در برابر قتلعامها و جنایات آنان معترض شد. پاسخ آنان، آمادگی جنگ با خلیفه وقت بود. جنایات آنان و توجه نداشتن به توصیهها و نصایح امام (ع) جنگ دیگری بر ایشان تحمیل کرد. نام این جنگ را خوارج یا نهروان گفتهاند.
در این جنگ، خوارج شکست خوردند و چند نفری بیش از این گروه باقی نماند. از میان جان سالم بهدر بردگان جنگ نهروان، سه نفر به مکه رفتند و در کنار کعبه با یکدیگر همقسم شدند که سه نفر از بزرگانی را که برای جامعه اسلامی مشکل ایجاد کردهاند، در یک زمان از پای در آورند. هر سه، همعهد شدند که در شب نوزدهم ماه رمضان که شب قدر است، هنگام نماز صبح سه نفر را هم زمان ترور کنند: امام علی (ع) در کوفه، معاویه در شام و عمروعاص در مصر. هر سه به کشور مورد نظر حرکت کردند تا صبح نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ هجری با هم عملیات ترور را انجام دهند. ابن ملجم برای انجام ماموریت از پیش تعیین شده، به کوفه آمد و منتظر زمان موعود بود. در روزهایی که در کوفه پرسه میزد، با دختری بهنام قطام آشنا شد. آن دختر شرط ازدواج را از پای در آوردن امام علی (ع) قرار داد؛ خواستهای که ابن ملجم را از قبل با پیمانی به کوفه کشانده بود. مراوده نامشروع ابن ملجم با قطام و اصرارش بر قتل امام علی (ع) موجب شد شمشیری را که ابن ملجم قصد داشت بهوسیله آن، به نیت شومش دست یابد، به زهری آلوده کرد که از نگاه و رابطه نامشروع با قطام به شمشیر اضافه شده بود.
صبح نوزدهم رمضان سال ۴۰ هجری هر سه برای انجام ماموریت حاضر شدند. عمروعاص بهدلیل بیماری به مسجد نیامده بود و فرد دیگری از پای درآمد. معاویه با اصابت شمشیر به ران پایش جان سالم بهدر برد و ابن ملجم شمشیر زهرآلودش را هنگامی که امام سر از سجده برمیداشت، بر سر مبارک امام علی (ع) فرود آورد.
امام پس از فرود آمدن شمشیر زهرآلود بر سر مبارکش، فرمود: "فزت برب الکعبه" به خدای کعبه رستگار شدم، گویا همان زمان به یاد رسول خدا (ص) افتاد که فرمود رستگار از دنیا خواهی رفت.
حضرت را از مسجد به خانه انتقال دادند. وقتی طبیب آوردند تا او را معاینه کند، طبیب پس از انجام معاینات، رو به فرزندان مولا کرد و گفت: شمشیر زهرآلود کار خودش را کرده است و بیمار از این بستر برنمیخیزد.
امام در روز بیست و یکم رمضان بر اثر زهری که از نگاه نامشروع ابن ملجم به شمشیر اضافه شده بود، به شهادت رسید و او را شبانه در نجف خارج از کوفه به صورت مخفیانه در کنار قبر آدم و نوح به خاک سپردند.
https://hamnava.ir/News/Code/7753646
0 دیدگاه تایید شده