گروه : آرشیو
ایسنا نوشت: شاید گذرتان به قطعهی شهدای وادی رحمت تبریز افتاده باشد، این قطعه گهربار یادآور رشادتهای مردمانی است که با نثار جان خود امنیت ما را تضمین کردند. اما در میان این قبور مطهر که پرچم سه رنگ ایران اسلامی را در کنار خود دارند، یک پرچم زرد رنگ با آرم "حزبالله" خودنمایی میکند؛ بلوک 10 ردیف شش قبر شماره یک؛ پیکر مطهر "سید عبدالصمد امام پناه" اولین شهید جبهه مقاومت اسلامی کشور را در آغوش کشیده است.
به گزارش ایسنا، منطقه آذربایجان شرقی، شهید عبدالصمد امام پناه از دوران سربازی در فکر عزیمت به جبهههای نبرد علیه صهیونیستها بود، او برای رسیدن به هدف خود از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و همواره در پی راهی بود تا بتواند روح تشنهی خود را با شهد شیرین شهادت سیراب کند.
در سال 69 و در حالی که دوران سربازیاش را سپری میکرد، اولین قدم را برای عملی کردن خواستهاش برمیدارد و قصد خروج از کشور را میکند، اما در نهایت در مرز ترکیه دستگیر شده و بعد از تحقیقات مشخص میشود که وی قصد عزیمت به لبنان را داشته تا در حد وسع خود بتواند به فریاد زنان و کودکان مظلوم بشتابد.
بعد از این ماجرا دوباره به خدمت سربازی خود ادامه میدهد اما از پای نمینشیند و همواره برای رهسپاری به جبهه مقامت اسلامی تلاش میکند. او بعد از اتمام خدمت، به حوزه علمیه میرود و به مدت چهار سال تحصیل میکند تا بتواند خود را برای حضور در لبنان که زبان مردمانش عربی است، آماده کند.
در این مدت در کلاسهای رزمی نیز شرکت کرده و آموزشهای لازم را دریافت میکند، بعد از گذراندن دوره طلبگی، لباس روحانیت بر تن کرده و اینبار محکم تر از قبل به هدف خود جامه عمل میپوشاند و اینبار مستقیما از رهبری حکم جهاد میگیرد تا عازم لبنان شود.
ماجرای اعزام و شهادت «شهید عبدالصمد امامپناه» از زبان برادرش
برادر شهید امام پناه در مورد نحوه اعزام شدن برادرش به لبنان میگوید: او برای اعزام به لبنان تلاشهای بسیاری کرد و در این رابطه نیز مکاتباتی با رهبر معظم انقلاب کرده بود و یک بار هم در تهران با سید حسن نصرالله ملاقات کرده بود.
سید مرتضی امام پناه ادامه میدهد: شهید امام پناه بعد از تلاشهای فراوان، درنهایت بطور مستقیم از حضرت آقا حکم جهاد در جبهههای جنوب لبنان را میگیرد و سپس به همراه دو تن از همرزمانش به علت نبود پرواز مستقیم تهران-لبنان، پرواز تهران-دمشق را رزرو کرده و بعد از رسیدن به دمشق در آنجا منتظر نیروهای حزبالله میمانند تا بصورت زمینی وارد لبنان شوند.
او بیان میکند: برادرم حتی بلیط عزیمت به سوریه را نیز با هزینه شخصی و از طریق وام قرضالحسنهای که از حوزه دریافت کرده بود، پرداخت کرد.
او خاطرنشان میکند: بعد از سه روز به یکی از خانههای امن حزبالله در دمشق منتقل شده و به مدت یک هفته در قرنطینه میمانند تا اطمینان حاصل شود؛ بعد از یک هفته بصورت زمینی وارد لبنان شده و به کمپ حزبالله در منطقه صور و صیدا در جنوب لبنان وارد شده و شروع به دریافت آموزشهای لازم میکنند.
سید مرتضی امامپناه میگوید: حضور شهید امام پناه و همرزمانش در لبنان، مصادف بود با اوج درگیریهای حزب الله با صهیونیستها که در این زمان عملیاتهای استشهادی و شهادت طلبانه بهترین راه ضربه زدن به روحیه نظامی صهیویست ها بود، چرا که تعداد نیروهای حزبالله نسبت به صهیونیستها خیلی کم بود و از این رو مجبور بودند از عملیات های ایذایی و شهادت طلبانه بهره بگیرند.
برادر شهید امام پناه ادامه میدهد: طبق دست نوشتههای باقی مانده از حضور هشت ماهه شهید در لبنان، تمرینات و آموزش هایی که شهید امام پناه و همرزمانش میدیدند برای ضربه زدن به ستونهای نظامی و مقرهای اجتماع صهیونیست ها و محل هایی بود که بتوانند از صهیونیست ها تلفات بگیرند.
او میگوید: این آموزشها همزمان با شهادت علی اشمر از فرماندهان ارشد حزب الله معروف به "بدر شهدای حزب الله" بود که طی عملیاتی شهادت طلبانه توانست چندین صهیونیست را به هلاکت برساند.
او میافزاید: شهید امام پناه و همرزمانش نیز در حال تدارک و تلاش بودند تا از لحاظ روحی، نظامی و عملیاتی خود را به حدی خود برسانند که مجوز چنین عملیاتهایی را دریافت کنند، اما برنامه عوض شده و در فروردین سال 75 صهیونیست ها عملیات خوشه های خشم را شروع کرده و حملات وسیعی به جنوب لبنان با محوریت روستای "قانا" انجام میدهند.
برادر شهید جبهه مقاومت ادامه میدهد: طی این عملیات، صهیونیستها زمین و آسمان را با انواع بمب های خوشه ای و فسفری مورد حمله قرار داده و حتی محل تجمع نیروهای تحت حمایت سازمان ملل را نیز مورد هدف قرار داده و قریب به 250 زن و کودک را به شهادت میرسانند. بدین ترتیب برنامهها بهم خورده و بحث عملیات شهادت طلبانه منتفی شده و دستور تجمع نیروهای حزبالله در مقرهای مشخص شده داده میشود تا رینک دفاعی را در مقابل حملات صهیونیستها مستحکم کنند.
او در این رابطه میگوید: کاروانهای خودرویی آماده شده و به راه میافتد تا در محلهای مشخص شده تجمع کنند؛ شهید امام پناه نیز با لباس روحانیت در خودروی اولین ستون مینشیند تا گشت های ایست بازرسی دولت و نظامی منعی برای حرکتشان ایجاد نکرده و سریعا بتوانند خود را به بیروت برسانند، چرا که دولت لبنان تحت قیومیت حزب فالانژها بوده و از روحانیت و به ویژه از سادات حساب میبردند.
او یادآور میشود: کاروانهای خودرویی در حین حرکت در جاده صور و صیدا و در حالی که در آن زمان مجهز به سلاح سنگین برای مقابله به مثل نبودند مورد هدف قرار میگیرند و هلیکوپتر آپاچی رژیم صهیونیستی ستون خوردرویی را در یک جنگ مستقیم و رودر رو مورد حمله قرار میدهد؛ در اولین شلیک دست مبارک شهید امام پناه قطع شده و در دومین مرحله حمله نیز سینه مبارک وی از بدن جدا میشود.
به گفته برادر شهید امام پناه، پیکر مطهر شهید سه روز بعد از انتقال به تهران، به تبریز منتقل شده و بسیار ساده و آرام در تبریز تشییع میشود.
همچون فرزندم در جبهه حق علیه باطل خواهم ایستاد
پدر شهید امام پناه نیز در مورد فرزند شهیدش میگوید: او همیشه یک قدم جلوتر از همسالانش بود و همیشه به دنبال حق و حقیقت، در مسیرهای خداپسندانه قدم برمیداشت.
میر یعقوب امام پناه بیان میکند: عبدالصمد حوالی سال 70 عزم رفتن به جبهههای جنگ علیه صهیونیستها را کرده بود، اما سرباز بود و در حین خدمت؛ از این رو ترک خدمت کرده و از مرز ترکیه قصد عزیمت میکند، اما در نهایت دستگیر شده و به محل خدمت خود بازمیگردد.
او میگوید: بعد از این ماجرا به فرزندم گفت که بگذار خدمت سربازیات تمام شود و سپس در این رابطه اقدام کن، او نیز بسیار حرف گوش کن بود و گفت: چشم پدر جان به خدمت خود ادامه میدهم. خدمتش را ادامه داد و بعد از اتمام خدمت سربازی دوباره عزم رفتن کرد، دوباره رو به فرزندم گفتم: زبان مردمان لبنان با زبان ما فرق دارد و تو آشنا نیستی. اینگونه بود که عبدالصمد راه تحصیل در حوزه علمیه را در پیش گرفت و به مدت چهار سال در قم تحصیل کرد، ضمن تحصیل نیز لحظهای از هدف خود غافل نشد و همواره به فکر عزیمت بود.
او ادامه میدهد: بعد از اتمام دوران تحصیل در حوزه، تلاشهایش نتیجه داد و به هر طریقی شده، حکم جهاد را از رهبری گرفت و بعد از سالها چشمانتظاری و تلاش، دیگر موسم عزیمتش فرا رسید. این موضوع مصادف با عقد داییاش بود و او نمیخواست ما از رفتنش مطلع شویم و روبه ما گفت: وقت رفتن به مراسم را ندارم اگر اجازه بدهید میروم. نگفت که عازم لبنان است اما روبوسی و نگاههایش حالت دیگری داشت و از رفتنی ابدی خبر میداد.
پدر میگوید: عبدالصمد رفت، وصیت نامهاش را هم نوشته بود، دیگر فهمیدیم که دیدار بعدیمان در قیامت است، چرا که میدانستم نهایت راهی که میرود، شهادت است.
بغض سنگینی در گلوی پدر حاکم میشود اما توکلش بر خداوند است و صبورانه ادامه میدهد: چند روز مانده به اینکه خبر شهادت عبدالصمد را بدهند و درست در روز شهید شدن فرزندم، در خواب دیدم که رژیم صهیونیستی به خانهمان حمله کرده و از کاشیها دود بلند میشود، بعد از این خواب احساس کردم که اتفاقی افتاده است؛ بعد از سه روز خبر شهادت را آوردند.
به خوابم آمد و آرامش گرفتم
او اظهار میکند: هنوز چهل روز از شهادت فرزندم نگذشته بود که بسیار اندوهگین و بی قرار بودم، چرا که با عبدالصمد هم پدر و پسر بودیم و هم دوست و همراه؛ در این زمان نیز به خوابم آمد، با همان لباس طلبگیاش یک پله بالاتر از من روی پله های دارایی ایستاده بود و بر این تاکید داشت که "شهادت آرزوی من بود و چه کاری میتوانستم به جز جهاد در راه خدا انجام دهم تا به این مقام برسم؟" از خواب که بیدار شدم دیگر آرامشی عجیب وجودم را فرا گرفت.
پدر شهید امامپناه در بخش دیگری از سخنانش میگوید: معتقدم انقلابی که امام راحل به رهبری سپردهاند، به صاحب اصلی خود حضرت ولی عصر(عج) خواهد رسید؛ اگر خداوند عمر دهد و در آن زمان زنده باشیم همچون فرزندم در جبهه حق علیه باطل خواهم ایستاد. اگر هم عمرم کفاف ندهد آرزوی رجعت و در کنار امام(عج) بودن را دارم؛ آری ما نیز منتظریم تا در جبهه حق علیه باطل ایستاده و ریش سفیدمان با خونمان رنگی کنیم و در همان طریقی حرکت کنیم که شهدای مان رفتند.
او ادامه میدهد: ما فرزندان مکتب علی(ع) هستیم و همانند فرزندم و شهدای اسلام، هرکجا که حق باشد همانجا خواهیم ایستاد و نه از مرگ هراسی نداریم و تنها امید و آرزویمان این است که زندگی دنیوی را با شهادت به پایان برسانیم.
عبدالصمد، همه چیزم بود
مادر شهید عبدالصمد امام پناه نیز صبورانه در مورد فرزندش میگوید: عبدالصمد در دوران جوانی با خواندن کتابهای چمران و آوینی متحول شد و گویی حقیقت وجودش را دریافته بود، همواره اخبار فلسطین و لبنان را از تلویزیون پیگیری میکرد و هنگامی که تصاویر جنایتهای صهیونیستها را میدید بر پایش میکوبید و بسیار پریشان میشد.
اعظم شهبازی ادامه میدهد: فرزندم بهترین اخلاق و رفتار را داشت و همه چیزم بود، او بزرگترین فرزندم و تکیهگاهم بود، عبدالصمد به حدی با سلیقه و مودب بود که همواره با خودم میگفتم خدایا چگونه دختری شایسته برایش پیدا کنم. او در کارهای خانه همواره کمکم میکرد و دست پخت خوبی هم داشت و از جمله تفریحاتش ورزش و کلاسهای رزمی بود. لباس تازه نمیپوشید و به فکر آنانی بود که امکان پوشیدن لباس تازه را نداشتند.
او در خصوص نامگذاری فرزندش بعد از تولد نیز یادآور میشود: قصد داشتیم به دنیا که آمد نامش را محمد بگذاریم، اما شبی در خواب دیدم که یک خانم چادری کودکی را سفید پوش کرده و به من تحویل داد و گفت نامش را صمد گذاشتیم، بعد از این خواب نام فرزندم را صمد گذاشتیم.
او با اشاره به خوابهایی که در مورد فرزندش میبیند، بیان میکند: اوایل شهادت فرزندم، او را همیشه در خواب میدیدم اما بعد از سکته مغزی که 8 سال پیش بر من عارض شد، چیزی از خوابهایی که در مورد عبدالصمد میبینیم به خاطر نمیآورم.
این مادر شهید ادامه میدهد: بعد از شهادتش خیلیها سرزنش کردند و گفتند: چند گرفتید بچه را به گلوله دادید؟ در حالی که مگر میشود فرزند را به "چند" فروخت؟ مگر میشود پاره تن را با دنیا عوض کرد؟ این صحبتها به خاطر آن مطرح میشد که آن زمان جبهه مقاومت اسلامی شناخته نشده بود و امروز الحمدالله جا افتاده و در سالهای اخیر که بحث شهدای مدافع حرم مطرح شده، نام فرزند من نیز به گوش میرسد.
او اظهار میکند: عبدالصمد همیشه چفیه بر گردن داشت و روحیهاش جهادی بود و آرزو داشت به گونه ای شهید شود که حتی پیکرش نیاید، چرا که به این جسم و دنیای مادی تعلق خاطری نداشت؛ او در ۲۹ مرداد ۷۴ وصیت نامهاش را نوشت و رفت و دیگر عبدالصمد را ندیدیم تا اینکه بعد از هشت ماه پیکر مطهر شهیدش را در آغوش کشیدیم.
او در ادامه به شعر نوشته شده "صوفی به ره عشق صفا باید کرد، عهدی که نمودهای وفا بایدکرد" در وصیت نامه فرزندش اشاره میکند و میگوید: این شعر اشاره به ماجرای دیدارم با رهبری دارد، وقتی که ایشان در سال 74 به تبریز آمده بودند به دیدارشان شتافتم و از بین مردم فریاد زدم که ای رهبر آزاده، پنج فرزند دارم که همه فدای شما. عبدالصمد در وصیت نامهاش برای وفای به عهد به این ماجرا اشاره میکند.
او در خاتمه به شرکت همهسالهاش در راهپیمایی روز قدس اشاره میکند و ادامه میدهد: از همان ابتدا در راهپیماییهای روز قدس شرکت کردم و تا جان در بدن دارم شرکت خواهم کرد؛ در سالهای اخیر نیز هرچند بیماری بر من عارض شده بود اما تحت هر شرایطی در راهپیمایی روز قدس شرکت کردم و امسال نیز محکم و استوار حضور خواهم یافت.
«مسلمانان دو قبله دارند کعبه برای عبادت قدس برای شهادت»
شهید عبد الصمد امام پناه در ۱۵ آذر ۱۳۴۸ در تبریز چشم به جهان گشوده و در سن 27 سالگی نیز به مقام رفیع شهادت نائل میآید؛ فرازی از وصیتنامه نامه این شهید بدین شرح است؛
«صوفی به ره عشق صفا باید کرد، عهدی که نمودهای وفا بایدکرد
پدر و مادر گرامی برای آخرین بار دستتان را میبوسم امیدوارم همیشه ایام را مثل امروز خوش بگذرانید. چون دیدم آمادگی پذیرش واقعیت را ندارید لذا مجبورم این گونه خداحافظی کنم. ولی راضی نمیشوم دلم می خواست صاف کنار هم بایستید و من پایتان را ببوسم و بعد با روی گشاده و بشاش از هم دیگر جدا شویم. البته باز هم به همدیگر می رسیم. ان شاءالله اگر خداوند بخواهد در آن دنیا تلافی می کنم. چون این دنیا را کوچکتر و پستتر از آن دیدم که بتوانم بوسیله آشیائش شما را مسرور کنم. علی ای حال من این را از خداوند سالهاست که خواستهام و منتظر بودم حال خداوند راضی شده و جوابم را داده است. پس شما هم راضی باشید به رضای خداوند و بدانید هر حرفی غیر این کفر و وسوسه شیطان است. اگر بغضی هم دست داد فقط و فقط به یاد مصایب اباعبدالله الحسین -علیهالسلام- اشک بریزند. چون من گناهکار و عاصی چیزی نیستم که قابل این باشم. هر چه هست در دامن این بزرگواران است. گریه کنید تا دست همه ما را بگیرند. از مادرم حضرت زهرا -سلاماللهعلیها- صبربخواهید. همو بودکه مرا به ساحل نجات رسانید و الا خدا میداند در چه سرگردانیای بودم. مبادا فکر کنید که مرا از دست دادهاید. بهتر است از قول شهید بهشتی برایت بگویم که میگفت: ما شهیدان را از دست ندادهایم. بلکه به دست آوردهایم و غلط است که میگویند از دست رفته خودمان هم موقعی به دست میآییم که روزی به شهادت برسیم. وصیتی هم دارم که نگذارید بعد سوء استفادهای بشود. از همه آشنایان حلیت بخواهید.و السلام علیکم و رحمهالله و برکاته».
آری، سید عبدالصمد امام پناه، عبد مخلص خدا بود که تحمل نکرد تا در آرامش و راحتی بنشیند و زنان و کودکان مظلوم در آن سوی جهان در خون خود غلتیده شوند، او رفت تا خون مطهرش ریشههای "جبهه مقاومت اسلامی" را تنومندتر کرده و راه امروز جوانان مسلمان رنگینتر شود.
و به حق چون نامش "عبدالصمد" بندهی بینیاز خداوند از مادیات بود...
شجره نامه شهید عبدالصمد امام پناه که توسط پدرش طراحی شده است
گزارش از مهری هاشمزاده
https://hamnava.ir/News/Code/25216
0 دیدگاه تایید شده