گروه : آرشیو
انتشار نشريات فکاهي
جبار که گرفتار افکار خشک ناشي از تعليمات مکتب خانهاي بود، طي شرکت در اغتشاشات ارامنه و مسلمانان قفقاز به سال 1905 ميلادي (1282 شمسي ) دستگير و زنداني شد که سازنده ترين ايام عمرش بود. چون او به دنبال آشنايي تصادفي با زنداني ارمني «وارطان»که آزادانه ميانديشيد ، دگرگوني مثبتي پيدا ميکند. در نتيجه، بنيش و ديدگاههاي نو درجبار شکل ميگيرد و از او شخصيت استثنايي ميسازد.
در اين زندان، جبار به فکر انتشار نشريه هفته نامه فکاهي «ملا نهيب» افتاد و به ياري ذوق نقاشي که از پدرش که معمار بود ، به ارث برده بود ، پنجاه نسخه هشت صفحه اي را طي يک هفته مصور کرد. نشريه مذکور به دليل مطالب بديع و طنزآميز خواهان بسياري در خارج از زندان پيدا کرد با اين حال انتشارش بيش از يک ماه به طول نکشيد. سپس آن را دوباره به نام «ملا باشي»منتشر کرد که بخاطر دشواري تهيه کاغذ و ژلاتين که بايستي از خارج زندان تهيه ميشده است ، ادامه پيدا نکرد. اهميت کار جبار در اين بود که به لزوم چاپ مطالب انتقادي و طنز آميز و رساندن آن به دست خوانندگان در راستاي آگاه سازي جامعه پي برد و همچنين او به اهميت آموزش به کودکان و زنان اعتقاد پيدا کرد. از اين رو ، بعد از آزادي از زندان ، با وجود مخاطرات فراوان ، به طور پنهان به تدريس خصوصي دختران پرداخت و اولين داستانهاي منظوم تحت عنوان قيزيللي يا پراق (برگ زراندود) و بايرامچليق (مژده رساني عيد) براي کودکان را به 1290 شمسي در ايروان به چاپ رساند.
جبار بالاخره با خانم آموزگار «صفيه مير بابائي» ازدواج و زندگي مشترک را شروع کرد. هر دو به سال 1297 شمسي در يک دبستان مختلط پسرانه و دخترانه واقع در قصبه نوراشين که از توابع ايروان بود ، به کار آموزگاري پرداختند. سر انجام جبار با شدت گرفتن کشمکشهاي قومي و ديني در ايروان ناشي از انقلاب روسيه که طي آن والدين خود را از دست داد ، به ناچار در سال 1298 شمسي به همراه همسر به ايران ، سرزمين پدري خود کوچ کرد و از راه جلفا ، وارد شهر “مرند»شد و در آن وقت بيش از سي و چهار سال نداشت.
جبار در مرند به شغل آموزگاري در مدرسه دولتي «احمديه» مشغول شد و موفق به نوشتن نمايشنامه «خُر خُر» شد. براثر کوششهاي بي رياي او در تعليم و تربيت و نيز بهداشت شاگردان، سبب شد که نظر مدير کل فرهنگ آذربايجان «ابوالقاسم فيوضات» جلب شود لذا به مدير مدزسه احمديه دستور داد که هر چه زودتر وسايل انتقال جبار را به تبريز فراهم کند تا عجايب کارهاي او از جمله اجراي نمايشنامه «خُرخُر» در حياط دبستان براي بچهها که در آن زمان بي سابقه بود ، را با چشم خود و از نزديک ببيند. در اين دوره ، جبار اجازه تاسيس يک دبستان دخترانه در مرند را گرفت اما به خاطر مخالفتهاي متعصبان موفق به بازگشايي آن نشد.
ابتکار روش جديد براي آموزش الفبا
بعد از ورود جبار به تبريز در اواخر ارديبهشت 1299 شمسي ، به آموزگاري مدرسه دولتي «دانش» انتخاب شد. در اين زمان ، جبار چون شيوه تدريس الفباي فارسي را نارسا ديد ، روش تازه اي براي تدريس آن به کار برد که موفقيت زيادي به همراه داشت و سبب شد آوازه اين معلم جديد در شهر تبريز بپيچد.
جبار ضمن تاليف اولين کتابش «برنامه کار آموزگار” (1302 شمسي) ، به نوشتن کتاب “الفباي آسان» (1303 شمسي) پرداخت که اوّلين کتاب الفبا آموزخودش محسوب ميشود. در واقع ، جبار براي اينکه آموزگار بتواند بدون توسل جستن به زبان مادري کودک ، فارسي را تعليم کند ، راهنماي تدريس آن را تحت عنوان ” الفباي آسان» نگاشت.
به قول خودش: اين کار طبعاً از دست کسي که خود آذربايجاني است بهتر بر ميآمد تا ديگران. زيرا به درد و دواي آن نزديک تر و آشنا تر از برادران فارسي زبان خود است.
جبار در اين کتاب ، براي اولين بار روش جديدي را مطرح کرد که امروز آن را «روش ترکيبي» يا «وش آميخته باغچهبان” ميگويند. اين روش نَه شيوه کلي (قياسي) است که در مکتب خانهها و مدارس قديم ايران به کار گرفته ميشود و نَه شيوه تحليلي (استقرايي) است که در مدارس جديد آن روزگار به کار ميرفت.
در واقع ، روش ابتکاري جبار واکنشي در مقابل روشهاي “کلي” و “تحليلي” در تعليم الفباي فارسي است.
1- در روش “کلي” ، کودک ابتدا شکل کلمه را ميخواند و پس از اينکه کلمه را آموخت ، تجزيه کلمه به حروف آغاز ميشود ( به کارگيري روش از کل به جزء ).
2- در روش “تحليلي” ، کودک ابتدا حروف را ياد ميگيرد و سپس به کمک آنها به ياد گيري کلمات نايل ميشود (به کار گيري از جزء به کل ).
3- در روش «ترکيبي» (ابداع جبار)، ابتدا کل کلمه را که “کلمه کليد” ناميده ميشود ، به کودک نشان ميدهند و سپس در قالب آن ، حروف جديد را به کودک ميآموزند. يعني کل و جزء کلمه به طور همزمان تعليم داده ميشود.
جبار چون به صحت روش خود ايمان داشت، در شيراز «بازيچه الفبا» (1311 شمسي ) را ساخت و در تهران آن را از طريق نوشتن کتابهاي “دستور تعليم الفبا» (1314 شمسي)، «الفباي سربازان» (1323 شمسي)، “الفباي خود آموز براي سالمندان” (1326 شمسي) و “اسرار تعليم و تربيت يا اُصول تعليم الفبا» (1327 شمسي)، به تکامل رساند که از عوامل مهم گسترش آموزش و پرورش به سبک نوين در ايران محسوب ميشود و عليرغم گذشت اينهمه سال ، به عنوان مترقي ترين روش آموزشي همچنان در مدارس به ويژه کلاسهاي نهضت سواد آموزي و آموزش در مقطع دبستان در سراسر کشور مورد استفاده قرار ميگيرد.
جبار براي نخستين بار از سالهاي 1324 تا 1329 شمسي، روش ابتکاري خود را به چهارصد تا پانصد نفر از آموزگاران آموزش داد. شايان توجه است که روش «ترکيبي» جبار، يک روش تجربي و ابتکاري بدون اقتباس از الگوهاي خارجي است. بدين ترتيب ، در سايه خدمات ارزنده جبار “تعليم الفبا” که کاري دشوار بود و همه از تدريس آن در کتاب اول دبستان روگردان بودند، درسي شيرين و آسان و ثمر بخش گرديد. به گفته جبار ، تنها کسي که در آموزش الفبا روش داشت ، خود او بود.
جبار اين نکته را در مقاله علمي خودش تحت عنوان “متد باغچه بان و ماخذهاي قوانين علمي آن» مطرح کرد که در روزنامه «سپيده فردا» (دي 1333شمسي) چاپ شد :
اغلب از آنها گمان ميکنند که کتاب اول را که درس ميدهند ، متد است. ولي اين طور نيست.
متد يک موضوعي است که در آن از چگونگي تطبيق عمل با قانون طبيعي آن بحث ميشود و آموزگار بايد آن را تحصيل کند. در دبستانهاي ما ، متدي در کار نيست و اغلب از آموزگاران از چگونگي انجام کار خود بي خبر هستند و نمي دانند کاري که ميکنند ، صحيح است يا نيست. و آنچه در کار است بي اُصولي و سليقه کورکورانه اشخاص است که موجب عدم رضايت مردم و مديران مدارس و روساي دوائر فرهنگ و بالاخره خود وزارت فرهنگ ميگردد. من با همه گرفتاريهايي که دارم ، محض مبارزه با اين بي اصوليها به نوشتن اين مقالات مبادرت کرده ام و اميدوارم با نشان دادن ماخذهاي قوانين علمي و طبيعي متد خود و طرز تطبيق اين قوانين در تدريس الفبا ، بتوانم به علاقمندان تعاليم ابتدايي راه صحيح را نشان دهم. ...
اگر در دبستانها متد و اصول صحيحي در کار بود و از اجراي صحيح قوانين آموزش ممانعت نمي شد ، کودک نَه فقط در دبستان رفوزه نمي شد بلکه نوشتن و خواندن را بدون حس رنج مانند زبان محيط خود به طور خودياب ميآموخت. پس متد تدريس عبارت از ارائه آن عمل صحيحي است که موجبات خوديابي و خودآموزي کودکان را فراهم ميسازد.
تاسيس کو.دکستان
جبار که هميشه از مشاهده هر گونه نو آوري در آموزش کودکان استقبال ميکرد، به دنبال بازديد از کودکستان «قازاروس آقايان» (خانزاديان)» که متعلق به شوشانيک خانازاد است و ارمني بود و در سال 1297 شمسي تأسيس گرديد، خيلي تحت تأثير آن قرار گرفت و با تشويق مدير کل فرهنگ آذربايجان «ابوالقاسم فيوضات»، اوّلين کودکستان تحت پوشش وزارت معارف «باغچه اطفال» را در مقصوديه، کوچه انجمن در 23 ارديبهشت 1303 شمسي راه اندازي کرد.
جبار نيز پيشنهاد داد که عنوان «باغچهبان» براي مربيان کودکان گذاشته شود البته تازگي کار مانع از آن شد که استعمال اين کلمه تعميم يابد. بهر صورت «جبارعسگرزاده» آن را به عنوان نام خانوادگي خويش برگزيد و به «جبارباغچهبان» معروف شد. خودش در اين زمينه مينويسد:
يک روز يکي از دوستانم با شوخي به من گفت: تو براي بچههاي تبريز باغچه داير کرده و الان باغچه داري ميکني !... . تو باغچه بان شده اي !... . و پس از آن شوخي، من «باغچهبان» را به جاي «عسگرزاده» براي نام خانوادگي آيندهام موقع گرفتن شناسنامه ايراني انتخاب کردم.
پايه گذاري ادبيات نمايشي کودکان
در آن زمان ، “کودکستان” در ايران مفهوم غريب و ناشناخته اي داشت. چون هيچگونه وسايل تربيتي براي کودکان از قبيل کارهاي دستي، بازي، نمايشنامه ، سرود ، شعر، قصه و غيره وجود نداشت.
جبار باغچه بان به ابتکار خود اينگونه وسايل را که مورد نياز بود ، با دست و فکر و قلم خود تهيه ميکرد و با استفاده از قصههاي عاميانه که از بچگي به ياد داشت، براي بچهها نمايشنامه و شعر ميسرود و چيستان ميساخت و دکوراسيون صحنههاي نمايش بچهها را نيز ترتيب ميداد. لذا کارش در کودکستان با وجود مشکلات و مخالفتهاي زياد، بالاخره به صورت موفقيت آميز پيش رفت.
در نتيجه، جبار باغچهبان را به عنوان يکي از پيشگامان ادبيات کودکان ايران و بخصوص پايه گذار ادبيات نمايشي کودکان در ايران ميشناسند. بخصوص او مينويسد:
کودکستان نيازمند قصهها، سرودها، نمايشنامهها، بازيها، و خلاصه فرهنگ مخصوص به خودش است و در آن زمان نه فقط کسي از وجود آنها خبر نداشت بلکه در نظر مربيان فاضل نيز اين قبيل چيزها معني نداشت و آنها را ناقابل و زائد و هرزه ميدانستند و اولياي اطفال هرگز راضي نبودند جگر گوشههايشان با آن هرزهها ارتباطي داشته باشند و همين گونه طرز فکر مربيان نيز بجز اين نبود و اين امر مانع جمع آوري و تدوين اين فرهنگ کودکانه ميشد. در حاليکه بچهها در نمايشنامهها و بازيهاي کودکستاني، ضمن تحصيل و تعليم، بايد به دنياي جانوران آشنا شوند و في المثل صدا و رفتار و شکل آنها را تقليد کنند ولي اولياي اطفال ، اين قبيل کارها را خلاف اخلاق و ادب ميدانستند و نمي خواستند بچههايشان بجاي دعاي «زاد المعاد» ، داستان سرمه کشيدن خانم خزوک را با دم عسل آلوده آقا موشه بشنوند يا صداي عوعو کردن سگ و ميو ميوي گربه را از خود در بياورند.
آغاز تعليم به کودکان کرولال
باغچه بان چون از کار آسان روي گردان بود و همواره به دنبال موقعيتي ميگشت تا توانايي و استعداد نهفته خود را در زمينههاي تازه و دشوار بيازمايد، با دقت بي نظير در حالات کودکان کرولال در بازار تبريز، به فکر تعليم به آنان اُفتاد.
در واقع، ورود جبار باغچه بان به صحنه آموزش به ناشنوايان، به طور اتفاقي و بدون يک برنامه از قبل تعيين شده، صورت گرفت.
برخلاف انتظار باغچه بان، « دکتر محسني» مدير کل فرهنگ آذربايجان با کمال خونسردي گفت:
اگر تو چنين استعدادي داري که لالها را زباندار کني بهتر است که در باغچه اطفال به کودکان تُرک، زبان فارسي ياد بدهي . ما به دبستان کرولالها نيازي نداريم.
باغچه بان در پاسخ، گفت:
ببخشيد من کار خلاف شرعي نمي کنم که به اجازه شما نيازمند باشم. من فردا تابلو را دردبستان خواهم زد و شما دستور بدهيد آن را پايين بياورند.
باغچه بان ديوانه وار در را به هم زده و بيرون آمده و دو روز بعد تابلويي را بالاي ساختمان زده با اعلاني بدين مضمون:
در باغچه اطفال کلاسي براي تعليم نوشتن و خواندن و حرف زدن به بچههاي کرولال گشايش يافت و هر طفل کرولالي ميتواند به طور مجاني در اين کلاس تحصيل کند. از ساعت چهار تا نُه بعد از ظهر براي اسم نويسي به دفتر باغچه اطفال مراجعه کنيد.
صداي اين اعلان مانند انفجار بمبي توجه عموم دانشمندان و فرهنگيان تبريز را به خود جلب کرد و جنجالي برپا ساخت .... تقريباً همان بلايي که در آغاز دعوي نبوت به سرهر پيامبري آمده بود ، به سر باغچه بان نيز آمد. عده اي تکذيب و تمسخر کردند و عده اي باغچه بان را شارلاتان نام نهادند. بعضيها ميگفتند اين هم يک نوع کلاهبرداري است. بعضيها ميگفتند جبار باغچه بان مرض شهرت دارد و ظرفيت نداشت تا محبوبيتي را که از تأسيس باغچه اطفال پيدا کرده بود، هضم کند و کار خود را به رسوايي کشانيد.....
حتي براي خود جبار باغچه بان اين فکر پيش آمد که اگر با اين حال و اوضاع موفقيتي حاصل نشود ، بايد از تبريز فرار کرد. امّا خوشبختانه ثبات قدم جبار باغچه بان باعث شد که دو روز بعد از اعلام اعلان، «لطفعلي رعدي آذرخشي» و دو پسر آقاي قزويني که کرولال مادر زاد بودند ، اسم نويسي کردند. پس از شش ماه در باغچه اطفال جشني براي امتحان اين سه کودک کرولال بر پا شد در اين جشن ، تمام فرهنگيان و دانشمندان تبريز، علماي خارجي و اعضاي کنسولگريهاي خارجه حضور داشتند و در حياط بزرگ باغچه اطفال که محل نطق شهيد محمد خياباني بود، جايي براي گذاشتن صندلي اضافي ديگر باقي نمانده بود و علاوه بر ديوارهاي حياط باغچه اطفال، درختان خانههاي همجوار و همسايه هم آدم بار آورده بودند.
امتحان شروع شد، بچههاي کرولال براي مردم درس خواندند و در تخته سياه ديکته نوشتند.. پس از موفقيت بچهها در امتحانات ، نطقهاي مقامات آغاز شد ، تقديرها و تمجيدها از زمين ميجوشيد و از آسمان ميباريد. مردم از دست و هورا کشيدن سير نمي شدند....
به اين ترتيب، آموزش و پرورش کرولالها (ناشنوايان) در ايران... البته با دشواري زياد- توسط جبار باغچه بان آغاز گرديد.
ابتکار الفباي گوياي باغچه بان
باغچه بان بعداز موفقيت در تعليم به سه کودک کرولال تبريزي در سال 1303 شمسي ، به فکر تهيه الفباي دستي ويژه ناشنوايان اُفتاد و بعد از تلاشهاي شبانه روزي خود ، بالاخره روش تعليم الفباي دستي را که از علمي بودن آن اطمينان يافته بود ، به عنوان “روشي تازه” در نشريه خويش “زبان” به سال 1323 شمسي مطرح کرد و سپس آن را در کتاب “الفباي گويا” به سال 1329 شمسي چاپ کرد که به خاطر تاکيد زياد بر روي تلفظ و لبخواني ، به “الفباي گوياي باغچه بان” شهرت يافت و تاکنون در مراکز آموزشي ناشنوايان ايران مورد استفاده قرار ميگيرد.
تاسيس اوّلين کودکستان در شيراز
“دکتر محسني” مدير کل فرهنگ آذربايجان در اواخر سال 1306 شمسي به دلايل سياسي موجبات انحلال “باغچه اطفال” را فراهم ساخت. در نتيجه ، جبار باغچه بان دعوت مدير کل فرهنگ فارس «ابوالقاسم فيوضات» را که ارزش خدمات فرهنگي اش در آذربايجان را بخوبي درک ميکرد، پذيرفت و در اوّلين کودکستان شيراز واقع در منطقه دوميل شروع به فعاليت کرد.
جبار باغچه بان با وجود داشتن مشکل در درک زبان محلي (لهجه شيرازي) کودکان ، توانست براي آنها فرهنگي تحت عنوان «زندگي کودکان» شامل اشعار ، سرودهاي کودکانه و چيستانهاي پي ريزي کند که به سال 1308 شمسي در شيراز چاپ شد و به عنوان نخستين کتاب غير درسي کودکان ايراني در تاريخ ادبيات کودکان ايران ثبت گرديده است.
تمام اقدامات جبار باغچه بان در کودکستان شيراز، «ابتکاري» بود و محرکش «احتياج» و مشوقش «توفيق» بود. هريک از اقدامات مقدمه و مکمل ديگري بود و باهم در يک جهت و هدف معين بود. در نتيجه، ورزش همراه با گردش در کوه و صحرا، قصه گويي ، تمرين رختشويي، بنايي، خشت زني، منبت کاري ، انواع بافتني ، دوختن ، بريدن تصاوير و آلبوم درست کردن، آموزش کارهاي گلي و دستي و نقاشي جزو برنامههاي کودکستان شيراز درآمد.
جالب اين است که روش اسم نويسي در کودکستان شيراز نيز ابتکاري و به شکلي بود که تا آن زمان سابقه نداشت. باغچهبان در هنگام اسمنويسي، پرسشنامه اي حاوي سئوالات درباره اخلاق، روحيات، عادات، خلق و خوي، شغل و سلامتي کساني که در محيط زندگي کودک بودند، به اولياي کودکان ميداد که تکميل کنند تا مبناي شناسايي کودک و نحوه رفتار با او در کودکستان شود. البته چون سطح فکر مردم آن زمان در حدي نبود که به اهميت اين قبيل نکات واقف باشند لذا به صورت مشکوک به اينکه کودکستان و خود شخص باغچه بان چرا به اسرار زندگي خانوادههاي کودکان دخالت ميکند، گاهي جواب صحيح نمي دادند.
پايه گذاري آموزش ناشنوايان در ايران
جبار باغچه بان در شيراز ، چون همواره به فکر مسئله «تعليم به کرولالها» بود ، در تابستان 1311 شمسي به تهران آمد و به دنبال تأسيس دبستان ويژه کرولالها رفت. او با تشويق و پيشنهاد دوست خويش «دکتر بهره مند» در روزنامه اطلاعات آذر ماه 1311 شمسي، اعلاني به شرح زير داد:
مقتضي است کساني که داراي اطفال کرولال هستند و مايلند اطفالشان در مدّت کمي ، نوشتن و خواندن و حرف زدن آموخته و از فقز و بدبختي که آتيه ايشان را تهديد ميکند ، نجات يابند. از اين تاريخ عصرها از ساعت 3 الي 6 بعد ازظهر براي ثبت نام به آدرس ذيل مراجعه فرمايند.
اطفالي که از نقاط دور دست از قبيل ولايات و ايالات فرستاده ميشنوند، با شرايط خصوصي به طور شبانه روزي پذيراني خواهند شد. بديهي است آقايان مراجعه کنندگان در مراجعه به اين مؤسسه تسريع خواهند فرمود زيرا وقتي که هده اطفال به حد کافي رسيد ، طفل ديگري قبول نخواهد شد.
نشاني: تهران، خيابان ناصر خسرو، مطب دکتر بهره مند
با اينکه قيد وشرط سنگيني در اعلان باغچه بان وجود نداشت، جز «صوفيا» دختر کرولال دکتر لبنان کسي مراجعه نکرد. کار بسيار سخت بود زيرا مردم جبار باغچه بان را يک شخص کلاهبردار شهرستاني ميدانستند و بچههاي محل سنگ انداخته و شيشههاي اتاق کلاس را ميشکستند.
دکتر لبنان و همسرش چون حرف زدن دختر کرو لال خودشان را ديدند ، خوشحال شدند و کمکي شامل سه چهار صندلي و يک ميز کهنه را به جبار باغچه بان دادند در نتيجه ، او توانست خانه محقري در چهار راه حسن آباد، کوچه طرشتي را اجاره کند و يک تابلوي کوچک دبستان کر ولالها به بالاي در آن نصب کند.
خوشبختانه تا آخر سال 1312 شمسي سه چهار شاگرد کرولال هم اضافه شد. جبار باغچه بان بعد از هشت ماه تدريس به شاگردان کرولال، يک مراسم جشن امتحاني براي آنها در خانه دکتر لبنان برپا شد و از «دکتر علي اصغر حکمت»وزير فرهنگ و مديران کل وعده اي از رجال دعوتي به عمل آورد. آقاي وزير از مشاهده تدريس و نتيجه امتحان بچههاي کرولال بسيار متعجب شد و جبار باغچه بان را مرهون تعريف و تمجيدهاي فراوان خود کرد و مقرر نمود از همان تاريخ ، ماهانه به دبستان اعانه داده شود لذا کار تدريس باغچه بان رو به بهبودي رفت و او توانست امتياز تأسيس اوّلين دبستان کرولالها در ايران را در آغاز 1313 شمسي بگيرد.
در واقع، مساعدت موثر «دکتر علي اصغر حکمت» به عنوان وزير فرهنگ در تاريخ آموزش ناشنوايان ايران براي هميشه ثبت گرديده است. چون به گفته جبار باغچه بان:
من براي تأسيس دبستاني براي کرولالها به تهران آمدم امّا چون مهاجر قفقازي هستم و پاسپورت مهاجرتي دارم ، نمي توانم امتياز تأسيس دبستان را بگيرم. چهار پنج ماه است دوندگي کرده ام امّا به نتيجه نرسيدم و تصميم گرفتم از تهران به قفقاز برگردم ، هدفهايم را درآن جا دنبال کنم و دبستان کرولالها را در شهرايروان ، ارمنستان تأسيس کنم ...
https://hamnava.ir/News/Code/23960
0 دیدگاه تایید شده