عرش و فرش ندارد! حرم که باشی حتی فرش زیر پا حکم ملکوت اعلی را دارد. دوست داری فرش حرم را هورت سر بکشی! فرشها در حرم با تو حرف میزنند. فرشهایی که زیر پای زائر جماعتند و خسته نیستند.
فرشهایی که در گوشهکنار لوله شدهاند و منتظر وقت اذانند تا دوباره در صحنها پی قدقامتی پهن شوند، فرشهایی که زیر آفتاب لَم دادهاند و پیرمرد کشاورز، خستگی و درماندگیاش را روی آن زار میزند و آنطرفتر دو کودک بازی کنند و زن جوانی ریز ریز گریه...
در این سرا برای فرش حرم هم حسودیات میشود. این فرشها که کرشمهکنان خود را از جمیع فرشهای روی زمین برتر میدانند و زیر پای مهمانان خوبترین آدم روی زمین پهناند.
این فرشها که حتی بعد از مندرس و پاره شدن میشود متبرک به جانمازهای خانههای ما....