
همنوا - ابوالفضل حمامی / یدالله امینی - متخلص به مفتون - شاعر نامآشنای معاصر که تا چند روز گذشته، همروزگار ما نیز بود، روز پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱ سفر ابدی خود را آغاز کرد و به دیدار یاران دیرین خود شتافت.
یدالله مفتون امینی دانشآموختۀ حقوق قضایی دانشگاه تهران بود که تا سال ۱۳۵۹ در وزارت دادگستری مشغول به کار بود.
سخن گفتن از مفتون، کاری صعب است چراکه برای گفتن از انسان روزگاردیده و بزرگی مانند مفتون امینی، باید بزرگ بود. مضاف اینکه مفتون از بازماندگان نسل شاگردان نیما و نسل بزرگی بود که بار ادبیات معاصر را به دوش خود میکشند و هم این مهم گواه این است که سخن گفتن و یادکرد از یدالله مفتون امینی کار هرکسی نیست. برای سخن گفتن از مفتون، باید ادیبی همچون استاد شفیعی کدکنی بود که در شعر «نشانی» تقدیم به مفتون امینی چنین میگوید:
«من از خراسان و
تو از تبریز و
او از ساحلِ بوشهر
با شعرهامان شمعهایی خُرد
بر طاقِ این شبهای وحشت برمیافروزیم.
یعنی که در این خانه هم
چشمانِ بیداری
باقیست
یعنی در اینجا میتپد قلبی و
نبضِ شاخهها زندهست
هر چند
با زهرِ سبزآلوده و از وحشت آکندهست.
این شمعها گیرم نتابد
در شبستانِ ابد، در غرفهٔ تاریخ
گیرم فروغِ فتحِ فردایی نباشد،
لیک،
گر کورسو،
گر پرتوافشان،
هرچه هست این است:
یادآورِ چشمانِ بیداریست.
وز زندگانی
_گرچه شامی شوکران آکند_
باری، نموداریست.»
مفتون امینی را باید به خطاب سنجیدۀ احمد شاملو «وسواس مهربان شعر» خواند. مفتون امینی که بسیاری از حرفها را در شعر یافته است و شاعر فقید عمران صلاحی دربارۀ مفتون امینی چنین میگوید که «انگار خیلی از حرفهای دلم را در شعر او یافتهام. بعضی از شعرها و کتابها پس از مدتی کهنه به نظر میرسند اما کتاب "عاشیقلی کروان" برای من همیشه تازه است. کاروانی که در آن همیشه عاشیقها همیشه با طراوت مینوازند و میخوانند.»
شعر مفتون امینی، محتواگرا و مضمونساز است که همهچیز را بهصورت تجربی از دریچۀ همسانی و عدالت میبیند، درهایی را نیز از همین دریچه بازمییابد. شاملو در خطابهای و در تقدیم شعری به مفتون امینی، او را «وسواس مهربان شعر» خطاب میکند. حال این خطابۀ شاملو از او، بیجواب نمیماند و امینی نیز جایی از شاملو چنین یاد میکند که شاملو برخلاف «جلال آلاحمد» که در نقدها قدری تند برخورد میکرد، شاملو مردی با اخلاقی بسیار آرام و ملایم بود. فارغ از این گفته، مفتون خود با جلال نیز دوستی نزدیکی داشت و در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ که جلال آلاحمد بههمراهی «غلامحسین ساعدی» برای پرسش و پاسخ دربارۀ کتاب «کارنامۀ سهساله» به تبریز سفر کرده بود، دیدارهایی با هم و در دانشگاه تبریز داشتند که در این دیدارها، صمد بهرنگی نیز همراهشان بود.
مفتون امینی را باید «حافظۀ تاریخی شعر معاصر» خواند؛ چراکه بودن او در روزگار نیما و پس از نیما، بودن او با اهالی ادبیات معاصر و بودن او با روزگار امروز و خاصه زبان گویای او تأییدی بر این تأکید است که آن «وسواس مهربان شعر» برخاسته از شعر و برای شعر بود اما نباید بودن مفتون امینی را به شعر محدود کرد که او حافظۀ تاریخی سیاست و جامعۀ متحول ایرانی است و قریب به یک قرن جامعۀ ایرانی را به چشمان ناآلودۀ خود دیده است و از گذشتۀ خود شنیده است. مفتون امینی نجیب بود و شریف زیست و راه زندگی خود را هیچگاه به بیراهه نبرد.
مفتون امینی و دغدغۀ آذربایجان
مفتون امینی اگرچه که متأثر و در مصاحبت شاعران غیر آذربایجانی بود اما دلش همواره برای آذربایجان میتپید و گواه این گفته، شعرهای او برای موجودیت آذربایجان است. توجه مفتون امینی به آذربایجان، از جنس توجه شهریار به آذربایجان است که همواره ماندگاری و تأثیر خود را دارد.
امینی در هوای اورمیه و تبریز نفس کشیده و دِین خود را به این دو شهر پرخاطرهاش ادا کرده است؛ چنانکه شعرهایی برای دریاچۀ اورمیه، تبریز و ارگ تبریز دارد که اینها همه حاکی از تعلق خاطر مفتون به آذربایجان است. تعلق خاطر مفتون امینی محدود به محتوای شعر او نیست، او به زبان آذری تعلق خاطر داشت و به این زبان شعر نیز سرود و چند دفتر شعر ترکی آذربایجانی دارد و نام «آجی چای» - برگرفته از نام یکی از رودهای مهم تبریز - بهعنوان نام مجموعه شعر اخیر او به زبان ترکی آذربایجانی نشان از این مهم است.
مفتون امینی به بزرگداشت و پاسداشت شخصیتهای آذربایجان نیز میرود. مفتون در یادداشت خود برای سفر ابدی مانایاد استاد منوچهر مرتضوی با عنوان «شکوۀ» یک استاد در تقدیم به یادنامۀ استاد فقید منوچهر مرتضوی چنین مینویسد که: «مرگ برای همۀ ما یکسان است اما مرگ همه برای ما یکسان نیست. ما او را چند سالی پیش از مرگش گم کردیم. چراکه نه دست ما به او میرسید و نه صدای او به ما. بیمبالغه میتوان گفت که آذربایجان ما بدیل دکتر منوچهر مرتضوی را نداشته است. او فضیلتهایی را در خود داشت که علیالاطلاق منافی هم نیستند ولی اجتماع آنها در یک شخصیت واحد، نادر بلکه ممتنع است.»
حال باید این سخنان خاکسارانۀ استاد مفتون امینی را خطاب به خود او گفت که ما - همۀ ما اهالی آذربایجان و خاصه اهالی ادبیات و فرهنگ آذربایجان - او را چند سال پیش از مرگش گم کردیم و او، از آنهاست که مرگش و نبودش مصیبتی بزرگ است. او که به گفتۀ خود نه دست ما به او رسید اگرچه که صدای او به ما رسید. هم او که از نوادر روزگار بود.
همچنین سخنان او دربارۀ حسین منزوی مهم و قابل توجه است: «در غزل هم منزوی آمد و تمام. غزل منزوی به معنای واقعی نو است. ما پنج یا شش مکتب اصیل داریم؛ سعدی، مولوی، حافظ، صائب، شهریار و منزوی. اینها کارشان اصالت دارد. منزوی اولین شاعری است که برای عشق دوطرفه غزل گفته است، قبل او عشق یکطرفه بود. او این ذهنیت را عوض کرد، نه اینکه عوض کرده باشد، زمینهاش وجود داشت که عوض شد.»
مفتون امینی با شهریار هم نشستوبرخاستی داشت و شعری به شهریار شعر ایران تقدیم کرده است.
چنانکه اشاره شد مفتون امینی به زبان ترکی آذربایجانی نیز شعرهایی داشت و آنچه در این باره مهم است توجه او به انتخاب زبان شعری است که به زبان ترکی آذربایجانی - آنچه که مردم تبریز و اهالی آذربایجان با آن سخن میگویند - شعر سروده است، راهی که شهریار نیز پیش از او قدم در آن گذاشته است.
حال به این مهم اشاره کنیم که مفتون امینی اگرچه دور از آذربایجان زیست اما دلش همیشه برای آذربایجان تپید و برای آذربایجان شعر سرود. اما او نیز همچون دیگر فرزندان آذربایجان، آنچنان که باید در آغوش آذربایجان نماند. مجال این شکوۀ تمامنشدنی، نباید در این یادداشت مختصر شود اما همین اشارت، کفایت است.
https://hamnava.ir/News/Code/1348636
0 دیدگاه تایید شده